mavara
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:, توسط mansour |

هنوز چند ماه ای از شبئی سازی انسان به دست دانشمندان نگذشته بود که روزنامه واشینگتن پست خبر یک ازمایش جنجالی را در صفحاتش چاپ کرد . دیوید بستلور  در حضور افراد سرشناسی توانسته است روح یک انسان مرده را به چند نسل عقبتر از زمان خود ببرد . هنگامی که خوانندگان روزنامه این مطلب را خواندن زیاد مطلب را جدی نگرفتن ولی هنگامی که نام افرادی که به عنوان شاهد در انجا حضور داشتن را فهمیدن با دیده حیرت به این پدیده و ازمایش نگریستن . دیوید بستلور 54 ساله در کشور ایرلند بدنیا امد هنوز 8 سال نداشت که مادر خود را از دست داد . او در 12 سالگی به اتفاق پدرش به امریکا مهاجرت کرد . با اینکه در امریکا زندگی سختی داشت اما در سال 1981 توانست دکترای روانپزشکی را از دانشکاه فلوریدا بگیرد . در همان سالها با افکار کلنل روکا که در زمینه حیات پس از مرگ کتابهای زیادی نوشته بود اشنا شد . دیوید انسانی خستگی ناپذیر بود  و سالهای زیادی را صرف تحقیق و برسی بخصوص در زمینه روانپزشکی و دنیای پس از مرگ کرد . او مدت 2 سال در امریکای جنوبی به برسی اداب و اعقاید مردم ان پرداخت .او میگوید : در این مناطق انسانها عقاید عجیبی دارند . گاهی شما انسانی را میبینی که تک و تنها  در اطاق خودش دارد با کسی صحبت میکند . انگاه شما میگوید او یا دیوانه است یا در عالم خود دارد ترانه ای را زیر لب زمزمه میکند . اما اینگونه نیست ! انها اعتقاد دارند کسانی را که از دست داده اند در کنارشان است . انها با روح نزدیکانشان میگویند و میخندند حتا گاهی گریه میکنند . .. در مکزیک جشنی برپا میشود بنام » روزهای مردگان » که یکی از بزرگترین جشن های ملی مکزیک بشمار میرود ( بزودی من مطلبی درباره این مراسم که شاید مهمترین جشن در کل امریکایی جنوبی و بخصصوص در مکزیک است برای شما در وبلاک خواهم گذاشت . قدمت این جشن تقریبا به 2000سال قبل از میلاد مسیح برمیگردد ) در ایامی که دیوید در مکزیک بسر میبرد  با  خانمی بنام » ابردينگ‌‏‎ جاستين‌‏‎» که زنی سیاه پوست امریکایی تبار بود اشنا شد . این خانم روزی دیوید را به خانه ای برد که در ان ارواح را احضار میکردند . دیوید ابتدا این اتفاق را جدی نگرفت تا اینکه بعد از سالها این خانم را در اوهایو دید . او یکشب ‏‎ جاستين‌ را به خانه اش دعوت کرد . بعد از مدتی جاستین به دیوید گفت دوست داری روح پدرت را احضار کنم .؟ دیوید خندید و به تصوری اینکه جاستین میخواهد با او شوخی کند . گفت : بله من خیلی حرفها با پدرم دارم . دیوید میگوید پس از مدتی احساس عجیبی به من دست داد  . من صدای پدرم را میشنیدم .اما انگار خسته بود . جاستین سئوالهای از دیوید میکرد و هنگامی که جواب او را میداد دیوید از تعجب خشکش زده بود!!! همین اتفاق باعث شد دیوید از   ابردينگ‌‏‎ جاستين‌ بخواهد این حرفه را به او بیاموزد . پس از 3 سال دیوید خود یکی از احضار کنندگان ارواح بود که نامش در امریکا بر سر زبانها افتاد . او ازمایشات  کلنل روکا را از سر گرفت و دامنه این ازمایشات حتا وارد دانشگاه پنسیلوانیا شد . او در اخرین ازمایشات خود در حضور چند تن از اساتید دانشگاه های مختلف امریکا . سناتور پنسیلوانیا  وچند تن از مسئولان بزرگ ایالت و همینطور یکی از معاونین رئیس جمهور  ازمایشات خود را انجام داد ..هنگامی که حضار از تعجب نمیدانستن چه بگویند . خبر این ازمایش در روزنامه واشینگتن پست چاپ شد جنجالی سراسر دنیا را فراگرفت و با واکنش پر از خشم مراکزی که در بالا به ان اشاره شد روبرو گردید  هنگامیکه خبرنگار روزنامه واشینگتن پست از دیوید بستلور  خواست کمی درباره ازمایش فوق توضیح دهد با این جمله روبرو شد که من چیزی برای گفتن ندارم !!! معلوم بود که مقامات امریکائی از او خواسته بودن که سکوت کند …اما یک سئوال بی جواب باقی مانده بود .



» کلنل روکا «  این مرد که بود .؟ درباره چه چیز ازمایش میکرد.؟



» کلنل روکا «



این مطلب را با قسمتی از کتاب » سفر به گذشته یک روح » به قلم » کلنل روکا » ادامه میدهیم . از ماورای قبر : با موضوع هيجان آور و تکان دهنده ای مواجه شده ايم.برای اولين بار است که روح يک آدم زنده در خواب مغناطيسی سالها به عقب برگشته و در اين مسير قهقرايی از مرز تولد عبور کرده و به دنيای تاريک ما قبل تولد رانده شده است.در اين مرحله به عنوان مرد سالخورده ای که بعد از ۷۰ سال زندگی به دیار اموات شتافته اظهار وجود میکند و از جهان مرده ها با ما سخن میگوید . آنچه او ميگويد حرفهای يک مرده است که از ماورای قبر بگوش ما ميرسد و با همين حرفها و بنا به تمايل و اصرار من ( کلنل روکا ) ما ميتوانيم از راز دوباره بدنيا آمدن پير مرد اطلاع حاصل کنيم.پيرمرد ميگويد :  بعد از آنکه لحظه های مرگ را پشت سر گذاشتم ناگاه احساس کردم که از جسم خودم جدا شدم و تا مدتی در فضا معلق وبلاتکليف ماندم،جسم بيجان خودم را بيحرکت در گوشه ای ميديدم و روحم که به شکل پراکنده بود بتدريج سروصورتی بخود گرفت…در وضع تازه ای که عبارت بود از يک نوع تاريکی و ظلمت محض قرار گرفتم که هنوز از آن معذب هستم،در اين حالت هيچگونه دردو رنجی را احساس نميکردم و نميتوانم بگويم تا چه مدت در همين وضع باقی ماندم تا آنکه چند شعاع ضعيف اطراف مرا روشن کرد و خيال کردم دوباره زنده شده ام…اما اشتباه ميکردم…البته زنده شده بودم اما نه به صورت قبلی بلکه به شکل کودکی که نام ژوزفين بعدا به خود ميگرفت .

 بعدا بتدريج در فضايی که قرار داشتم شبحی که متعلق به مادر ژوزفين بود به من نزديک و نزديکتر شد و من بی اراده پيرامون اين شبح را فرا گرفتم و بلاخره لحظه تولد کودک رسيد وژزفين بدنيا آمد.آن وقت بود که من در جسم طفل تازه متولد شده حلول کردم و در عين حال تا سن ۷ سالگی او ميتوانستم از خلال غبار ملايم وجود او حوادثی را در عالم ارواح مشاهده کنم که بعدها بکلی همه را فراموش کردم . سخنان پيرمرد وقتی به اينجا رسيد کلنل روکا فکر تازه ای يافت ودر صدد برآمد که آزمايش عجيب خود را همچنان ادامه دهد،يعنی رمح پيرمرد مرده را در مسير حوادث زندگی او انقدر به عقب برگرداند تا بروزهای اول تولدش برسد و سپس او را باز به عقب برگرداند تا از مرز تولد بگذرد و بدنيای ما قبل ان برسد.بعبارت ديگر همان کاری را که با ژوزفين انجام داد و او را تا مرحله پيش از تولد برد ودر نتيجه وی را بصورت آن پيرمرد مورد خطاب قرار داد همان عمل را نسبت به مردسالخورده انجام دهد و ببيند قبل از بدنيا آمدن بصورت شخص ديگری زندگی ديگری داشته يا نه؟کلنل روکا مشغول کار شد و بهمان ترتيب وبا نيروی مغناطيسی بازهم قويتر روی روح آن مرد باز هم بفعاليت پرداخت . صدای گوشخراش پيرزن (که مسلما ملتفت شده ايد که اين صدا از حلقوم ژوزفين بيرون ميامد) گفت اينجا خيلی تاريک است و اطراف مرا ارواح  واشباح وحشتناک فرا گرفته اند.اما زن فرتوت ديگر مثل  پيرمرد قبلی ضمن جواب گفتن متوسل به پرحرفی و حشو زوائد نميشد و کلنل با بکار گرفتن نيروی مغناطيسی به او تا حد امکان آرامش و اطمينان بخشيد و به استماع گزارش زندگيش مشغول شد.اين ازمايش بما نشان ميدهد  که در صورت اطمينان از اين آزمايش، بشر برای تصفيه شدن و برای کيفر گناهانش دائما مجبور به تعويض جسم و جسد در اين کره خاکی است.



نوشته کلنل روکا ميگويد: پيرزن خود را فيلومن کارترون معرفی کرد.برای اينکه آزمايش را ادامه دهم مجبور شدم خواب ژوزفين را عميقتر کنم و قيافه ظاهری  وزنده فيلومن را به او يادآوری کردم تا بدنی را که ۲ نسل قبل داشته بياد آورد.از آن به بعد روح پيرزن کاملا  آرام و آسوده شد اما با لحنی خشک حرف ميزد.او به من گفت در سال ۱۷۰۲ ميلادی متولد شده ودر زمان دوشيزگی فيلومن شاریپنی نام داشته است و در شهر وديار خودش آنچنان مورد توجه وعلاقه مردم نبوده.در سال ۱۷۳۲ در شورو با مردی بنام کارترون پيمان همسری بسته و از او ۲ طفل بدنيا آورده که هر دوی آنها مرده اند.سپس اضافه کرد که قبل از آن زندگی يعنی در نسل پيشين به شکل دختری خردسال بدنيا آمد که در سالهای کودکی جان سپرده و باز يک نسل عقبتر بشکل مرد قاتلی زندگی کرده که تمام رنجها و عذابها وتاريکيهای پس از مرگ های متوالی نتيجه آن بوده است که کفاره گناه قتل وجنايت را تحمل ميکند و حتی در جسم آن کودک ناکام  بدنيا برگشته فرصت آن را نيافته که قدری از بار گناهش بکاهد.در ضمن قدرت آزار بديگران هم از او سلب شده بود .



کلنل روکا مينويسد:از اين به بعد من ديگر نتوانستم آزمايش را دنبال کنم زيرا ژوزفين که مايه اصلی تمام اين آزمايشها بود در وضع ناگواری قرار گرفته بود و مرتبا در خواب دست و پا ميزد و بيتابی از خود نشان  ميداد.چون اضطراب او را ديدم صلاح نديدم بيش از اين او را در اين حالت نگهدارم . موضوع بسيار جالب در اين ازمايش بيسابقه عبارت از اين بود که در تمام مدت کلنل روکا از دوشيزه ای بنام لويئز که خود او ميگويد دارای روحيه ای قوی ومتعادل بود وبا حساسيت خاصی قادر بود ظهور و ناپديد شدن سياله های روحی  وارواح اموات را ببيند خواهش کرده بود در کنار وی بايستد و راقب اوضاع واحوال ژوزفين در مراحل مختلف خواب مغناطيسی باشد.بنا به اظهار لويئز وقتی ژوزفين خاطره دوران طفوليت خود را ذکر ميکرده پيرامونش مه يا ابر ملايمی پيدا شده که هنگام ورود ژوزفين به حد فاصل مرگ و زندگی اين ابر کدر وتيره ميشود.کلنل اظهار ميکند پس از شنيدن توصيف لويئز بلافاصله بياد پيرمرد افتادم که ميگفت بعد از حلول در جسم ژوزفين در سالهای کودکی مانند ابر يا غباری ملايم اطراف جسم او را احاطه کرده بودم واز خلال آن بعضی حوادث دنيای ارواح را ميديدم که بعدا همه آنها فراموش شد .



روزنامه واشینگتن پست به نکته ای اشاره میکند و میگوید : ما خبر کاملی از ازمایشات دکتر دیوید بستلور نداریم و دقیقا نمدانیم او تا چه اندازه توانسته یک روح را به اعماق گذشته خود ببرد  . اما اینرا میدانیم که چنین ازمایشاتی را او بارها انجام داده است و اخرین ازمایش او در حضور افرادی انجام گرفت که شخصیتهای مهم و سرشناسی در میانشان دیده میشود . درباره» کلنل روکا» افراد زیادی اظهار نظر کرده اند .»گابريل دلوان»  که از روح شناسان معروف وهمچنین یکی از سرشناسترین روانپزشکان جهان است در باره کارهای روکا در کتاب معروفش»بازگشت ارواح» ميگويد: او نه تنها موفق به بيدار کردن خاطرات گذشته وزندگيهای متوالی قبلی سوژه هايش مي شده بلکه در قسمت عکس آن هم موفقيتهای عمده ای بدست آورده است، به اين معنی که در حالت خواب مغناطيسی روح شخص خواب شده را آنقدر جلو برده که توانسته است حوادث مربوط به آينده خود را ببيند و آنچه را ديده است برای ديگران نقل کند. موريس مترلينگ دانشمند وفيلسوف معاصر همين که ضمن کتابهايش به موضوع روح و زندگيهای پی در پی ميرسد از کلنل روکا با احترام ياد ميکند وميگويد : کلنل يک دانشمند بتمام معنی زيرک و جويای حقيقت عينی است و با پشتکار وصداقت عجيبی که ممکن نيست شخص را به ترديد وادارد به جستجوی حقيقت میرود



:: موضوعات مرتبط:  آیا میتوان روح را تا اعماقش به عقب برد ؟

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:, توسط mansour |

مشهورترین شاهد سقوط رازول یک سرهنگ بازنشسته به نام فیلیپ کورسو است . او در کتاب شگفت انگیزش با عنوان  روز بعد از رازول  توضیح میدهد که در سال 1961 دستوری از ژنرال ترودو که آن زمان مسوول تحقیقات -رویدادها و تکنولوژی ارتش بود دریافت کرد مبنی بر انتقال محرمانه لاشه باقیمانده واقعه  رازول به آزمایشگاه Monsanto، bell ، IBM و تعداد محدودی کمپانی دیگر.

مامور قانونی تحقیق آقای بیل مک دونالد بر پایه مصاحبه عمیق با شاهدین زنده شامل گروهی از ضد جاسوسی که در آن محل بوده اند و پس از بررسی دقیق از شواهد  در طی 5 سال تحقیق هیچ تردیدی در مورد منشا وسیله نقلیه نداشت مک دونالد میگفت وسیله نقلیه رازول به وسیله تمدنی فرازمینی ساخته شده جامعه ای که چند عضوش را برای بررسی سایت های هسته ای ما از دست داده است.وقتیکه او در مورد وسیله نقلیه رازول حرف میزد بیاناتش را با سکوت و لحنی محترمانه بیان مینمود.

خواندن داستان سیاره ای که دو خورسید در آسمانش بودند.11 فضانورد زمینی به مدت 13 سال بر روی این سیاره سپری کردند دو نفر از آنها فوت کردند دو نفر باقی ماندند و بقیه در 1978 بازگشتند که در حال حاظر فوت نموده اند. این اطلاعات مربوط به گزارش serpo میباشد که حدود 3000 صفحه حجم دارد.

رونالد ریگان بایستی بین 6 و 8 مارس 1981 از قضیه سقوط دو سفینه فضایی در نیومکزیکو و جزییات آن آگاه شده باشد. اطلاعات لازم توسط w.casey سرپرست سابق سازمان سیا و سپس وزیر دفاع

c.weinberger و مشاورین مختلف به او داده شد.آنها یک نجات یافته داشتند که به او EBE میگفتند.یک بیگانه از سیاره serpo که 42/38 سال نوری از زمین فاصله داشته و در سیستم ستاره ای زتا رتیکولی قرار گرفته است.وقتیکه او در مورد وسیله نقلیه رازول حرف میزد بیاناتش را با سکوت و لحنی محترمانه بیان مینمود.

خواندن داستان سیاره ای که دو خورسید در آسمانش بودند.11 فضانورد زمینی به مدت 13 سال بر روی این سیاره سپری کردند دو نفر از آنها فوت کردند دو نفر باقی ماندند و بقیه در 1978 بازگشتند که در حال حاظر فوت نموده اند. این اطلاعات مربوط به گزارش serpo میباشد که حدود 3000 صفحه حجم دارد.

رونالد ریگان بایستی بین 6 و 8 مارس 1981 از قضیه سقوط دو سفینه فضایی در نیومکزیکو و جزییات آن آگاه شده باشد. اطلاعات لازم توسط w.casey سرپرست سابق سازمان سیا و سپس وزیر دفاع

c.weinberger و مشاورین مختلف به او داده شد.آنها یک نجات یافته داشتند که به او EBE میگفتند.یک بیگانه از سیاره serpo که 42/38 سال نوریگزارش نهایی پروژه serpo در چهارشنبه 2 نوامبر سال 2005 منتشر شد پس از مشاجره ای طولانی  به دلیل پایان محدودیت زمانی پروژه های سری دولتی (25 سال) بخشی جزیی از پروژه برای اعلام به جامعه آماده شد.

ایالات متحده آمریکا به وسیله بیگانگان در 1947 بازدید شده است اما شواهد زیادی وجود دارد که آمریکا هزاران سال است که به وسیله تمدن های مختلفی با منشا فرازمینی مورد بازدید قرار گرفته است.

در جولای 1947 اتفاقات مشخصی در نیومکزیکو روی داد در طی یک طوفان دو سفینه فضایی در Datil نیومکزیکو سقوط کردند ارتش ایالات متحده هر دو منطقه را محاصره نموده و مواد بازمانده و بیگانه زنده مانده را با خود بردند.

به او EBE1 گفته میشد که مخفف ورود بیولوژیکی فرازمینی بود.این مخلوق انسان نبود.تمام مواد وEBE مربوط به سقوط اول به پایگاه هوایی رازول منتقل شدند EBE جراحات کمی داشت که درمان شد.سپس به لوس آلاموس منتقل شد که امن ترین و حفاظت شده ترین پایگاه در جهان است.

شرایط مخصوصی برای EBE جهت تطابق با محیط ایجاد شد مواد باقیمانده سرانجام به دیتون اوهایو به قسمت تکنولوژی بیگانگان پایگاه هوایی ایالات متحده منتقل شد.

سقوط دوم تا اوایل 1949 به وسیله تعدادی از مزرعه داران پیدا شد.در آنجا بیگانه زنده ای نبود تمام مواد باقیمانده به پایگاه هوایی sandia در Albuquerque نیومکزیکو منتقل شد .

در سفینه فضایی اول 5 فوت شده و یک بیگانه زنده بودند بدن فوت شدگان به Wright field اوهایو منتقل و در شرایط فریز نگهداری شد.سرانجام آنها به لوس آلاموس جایی که محفظه های مخصوصی برای محافظت از اجساد فوت شدگان ساخته شده بود منتقل شدند.

در جایی که فضاپیمای دوم سقوط کرده بود 4 بدن پیدا شد.بدن های آنها به شکل زیادی متلاشی شده بود باقیمانده ها به پایگاه هوایی ساندیا و لوس آلاموس منتقل شدند.هر دو سفینه سقوط کرده به یک شکل طراحی شده بودند و بدن های پیدا شده هم شکل بودند آنها مشخصه انسان نداشتند به جز چشم ها ، گوش ها و دهان. بدن های آنها با ما فرق میکرد همینطور پوست و تنفسشان .خون آنها قرمز نبود و مغزشان کاملا با مغز انسان ها فرق میکرد دو چشم مختلف داشتند شاید به دلیل شفافیت و وضوح زیاد سیاره آنها.

EBE1 تا 1952 زنده ماند و در آن سال مرد.اگر چه او ارگان های صوتی شبیه انسانها ندعمل جراحی توسط پزشکان ارتش قادر شد تا ارتباط برقرار کند.او بسیار باهوش بود و خیلی سریع انگلیسی را فقط از طریق گوش دادن به پرسنل نظامی که مسوول حفاظت و مراقبت از او بودند یاد گرفت.او در منطقه ویژه ای در لوس آلاموس و ساندیا (Albuquerque) مقیم شد.

اگرچه طیف مختلفی از پزشکان نظامی ، محققان و تعدادی از افراد انتخاب شده EBE را مورد بررسی و تحقیق قرار دادند ولی او هرگز ناراحت یا عصبانی نشدEBE به پرسنل کمک کرد تا محل دقیق و آیتم ها و جزییات دو سفینه سقوط کرده را بفهمند.

EBEتوضیح داد که چه جایی از جهان زندگی میکرده است.ما به آنجا سیستم ستاره ای زتا رتیکولی میگوییم که در حدود 40 سال نوری (42/38) از زمین دور است.برای سفینه بیگانگان 9 ماه زمان میبرد تا این فاصله 40 سال نوری را طی نمایند.سفینه فضایی آنها میتواند از طریق نوعی تونل فضایی مسافرت کند.از A به B بدون داشتن سرعت نور برای سفر.

ارتش مطمئن بود که هر دو سفینه فضایی در نیومکزیکو آسیب زیادی دیده اند.هر دو سفینه به وسیله محققان ماهر مورد بررسی دقیق قرار گرفتند ابزارها خیلی پیشرفته تر از آن بودند که دانشمندان بتوانند آنها را رمزگشایی کنند بنابراین هر دو سفینه در منطقه حفاظت شده ای در غرب انبار و نگهداری شدن.

به دنبال جستجوی نیروی هوایی ایالات متحده و سیا چندین مطالعه مستقل علمی در طی دوره پروژه کتاب آبی اجرا شد MJ12. تصمیم گرفت که نیروی هوایی ایالات متحده تمام بررسی ها در مورد مشاهده یوفو را بایستی متوقف نماید. دلیلش این بود که ایالات متحده با فرازمینیان ارتباط برقرار کرده بود ایالات متحده نسبتا مطمعن بود که بررسی زمین توسط فرازمینیان ستیزه جویانه و دشمنانه نبود.آنها همچنین دریافتند که حضور بیگانگان یک تهدید فوری برای امنیت ایالات متحده نیست.

به علاوه جامعه شروع کرده بود تا اعتقاد پیدا کند که یوفوها واقعی هستند شورای امنیت ملی دریافت که اگر اطلاعات مربوط به یوفو و ملاقات بیگانه ها افشا گردد منجر به ایجاد وحشت عمومی در جامعه خواهد شد..

بنابراین ام جی 12 وشورای  امنیت ملی  تصمیم گرفتند که تمام تحقیقات بایستی بدون اطلاع یافتن جامعه به وسیله آزاد نشدن اسرار در مورد یوفوها و بیگانه ملاقات شده و بایستی به صورت سری ادامه پیدا کند. و در صورت افشا شدن ممکن است ترس و تزلزلی را در بین رهبران مذهبی در سراسر جهان ایجاد نماید.

تمدن فرازمینی EBE1 به جایی رسیده است که ما به آن جامعه EBEN میگوییم این نامی نیست که آنها برایش انتخاب کرده باشند این نام را ارتش انتخاب کرد.طول عمرشان بین 350 تا 400 سال است تکنولوژیی که آنها استفاده میکنند هزاران سال از ما جلوتر است زمان در سیاره) EBEN که خودشان به آن serpo میگویند ) خیلی با سیاره زمین فرق میکند.یک روزشان در حدود 40 ساعت طول میکشد و با حرکت دو خورشیدشان اندازه گیری میشود .خورشیدهای آنها شبیه خورشید ما نیستد در طول 40 ساعت آنها در روشنایی روز به سر میبرند به جز دوره کوتاهی که هر دو خورشید به افق میرسند .





EBEN در نهایت صلح به سر میبرد و هرگز به انسان (موجود انسانی آنجا ) و یا حیوان آسیبی زده نمیشود .در کنار EBEN سیاره فرازمینی دیگری وجود دارد که سرویس مخفی آمریکا در مورد آن میداند تا اندازه ای که در 1961 در کانادا به او (احتمالا اشاره به سقوط سفینه ای از سیاره مربوطه در کانادا – مترجم) زندانی Tartaloid میگفتند.تا زمانیکه در 1962 فوت کرد . سفینه فضایی مربوطه جمع آوری شد و در محدوده مورفلون لیورپول در اطراف پایگاه هوایی ادواردز آزمایش شد اما در نوادا منطقه 51 مجموعه دریایی گروم نگهداری شد.

این حقیقت که ایالات متحده شواهدی در دست دارد که سیاره ما مورد ملاقات بیگانگان قرار گرفته است باعث شد که در طول سالها برنا مه های مختلف و موثری برای حفاظت از این اطلاعات ایجاد شود. پروژه DOVE به مجموعه ای از ارایه اطلاعات ناقص توسط همه سازمانهای اطلاعاتی ارتش اطلاق میگردد .

همکاری های زیادی بین دولت ها ، پایگاه هوایی و صنعت فیلم سازی ایجاد شد اولین پروژه همکاری در فیلم The day the earth stood still بود و فیلم برخورد نزدیک یک همکاری بین نیروی هوایی و صنعت فیلم سازی برای فریب دادن جامعه بود.

آنها در حال حاضر شروع به برانگیختن احساسات مذهبی بشریت کرده اند که به طور فزایندهای برای اسرار پدیده یوفو و ملاقات بیگانگان مشکل آفرین است …اشت ولی به دنبال اجرای یک از زمین فاصله داشته و در سیستم ستاره ای زتا رتیکولی قرار گرفته است.

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:, توسط mansour |

پیش از جنگ و در طول جنگ جنگ جهانی دوم  نیروی دریایی آمریکا دست به آزمایشاتی برای نامرئی کردن کشتی ها و هواپیماها زد. این نامرئی کردن به گونه ای بود که رادارها دیگر قادر به ردیابی این وسایل نباشند و به این منظور کل جرم وسیله مورد نظر باید کاملا وارد بعد دیگری از زمان-فضا می شود تا جرم آن قابل ردیابی و بمباران شدن نباشد. تحت نظر بزرگترین فیزیکدانان قرن از جمله «نیکلاس تسلا» و « جان ون نیومن» این پروژه در مساحتی بیش از ۵۰ هکتار در کنار بندر فیلادلفیا شروع به کار کرد.

 

نیکلاس تسلا  در میان امواج الکتریسیته…زندگی پر از راز او و مرگ جعلی اش توسط دولت آمریکا بسیار شک برانگیز است در حالیکه اعلام شد او در سال ۱۹۵۷ مرده است جسدش به هیچ کس نشان داده نشد و شاهدان عینی او را در سال ۲۰۰۱ نیز زنده دیده اند در حالیکه همچنان دست به آزمایشات غیر قابل بخشش و قربانی کردن انسانها می زند.



جان فوون نیومن – همکار تسلا که مسئول برژه فیلادلفیا و مونتاک بود. بیش از ۴۰۰ دانشمند یهودی – آلمانی روی این پروژه کار می کردند که انیشتن نیز در میان آنها بود.

در آزمایشات اولیه با کمک دستگاههای بسیار عجیبی که تسلا ساخته بود تیم پژوهشی قادر بود وسایل کوچکی مثل میز و صندلی را ناپدید کند – به بعدی ناشناخته وارد کند و سپس آنها را بازگرداند.

این آزمایشات پیش از آغاز جنگ جهانی دوم آغاز شده بود و کاملا واضح است که جنگ جهانی دوم پیش بینی شده و با برنامه ریزی قبلی صورت گرفته بود. در این میان تعداد کثیری از یهودیان آلمان و آمریکا مخارج این پروژه عظیم را می پرداختند!

  بعد از آزمایشات اولیه که تحت فرمان نیروی دریایی آمریکا صورت می گرفت تصمیم بر آن شد که تعدای حیوان از جمله گوسفند و بز را در داخل یک کشتی قرار دهند و آن را به بعد دیگری بفرستند.  این حیوانات داخل قفسهای فلزی و در عرشه کشتی بودند. کشتی برای چند دقیقه کاملا ناپدید شد ولی وقتی برگشت تعدای از حیوانات گم شده بودند و بقیه هم آثار سوختگی روی بدنشان دیده می شد. قرار بر این شد که تا کامل شدن پروژه هیچ انسانی مورد تست قرار نگیرد ولی با این حال در ۱۲ آگوست ۱۹۴۳ کشتی USS Eldridge با تمام خدمه اش مورد تست قرار گرفت.

 ملوانان خبر نداشتند که چه اتفاقی قرار است بیفتد. دستگاهها شروع به کار کردند و کلید ها زده شدند. کشتی با کلیه مردان داخلش ناپدید شدند. تا چهار ساعت بعد که دوباره در بندر فیلادلفیا ظاهر گشتند. شاهدان ماجرا گزارش می دهند که یک هاله سبز فسفری تمام کشتی را احاطه کرده بود.
 

 خدمه کشتی در آتش می سوختند ..تعدادی دیوانه شده بودند..تعدادی دچار حمله قلبی بودند…تعدادی در بدنه و دیوارهای کشتی ذوب شده بودند و زنده جان می دادند. بقیه خدمه مرده بودند. گزارشات نیروی دریایی حکایت از این دارد که  چند ملوانانی که زنده مانده بودند در عرض چند هفته در جلوی چشم حاضران ناپدید شدند. ( یا بخار شدند یا به بعد دیگری انتقال یافتند).

سوال این بود که در این چهار ساعت کشتی به کجا رفته بود؟ دو بازمانده ای که در این کشتی حضور داشتند ادعا می کنند که در این چهار ساعت کشتی در یک تونل زمانی ۴۰ ساله وارد شده بود. یعنی از سال ۱۹۴۳ به سال ۱۹۸۳ و دقیقا در زمان آزمایش مشابهی به نام » پروژه مونتاک» وارد شده بود. چرا و چگونه ؟ معتقدند که بیگانگان یعنی فضاییان در این میان نقشی فعال داشته اند. اگرچه گزارشات حضور چندین کشتی فضایی از انسانهای آینده را نیز در زمان این آزمایش تایید می کنند.

قضیه از این قرار است که ۴۰ سال بعد از آزمایش فیلادلفیا همان دانشمندانی که نامشان ذکر شد دست به آزمایش مشابه دیگری در مکانی نزدیک فیلادلفیا زدند. نام این پروژه در پرونده های نیروی دریایی » پروژه مونتاک» است. کشتی ای که در سال ۱۹۴۳ ناپدید شده بود در تونل زمان به سال ۱۹۸۳ و در زمان انجام پروژه مونتاک جهش کرده بود. در این میان دو نفر از خدمه به نامهای «دانکن» و » بیلک» از کشتی بیرون پریدند و در سال ۱۹۸۳ باقی ماندند در حالیکه خود کشتی و سایر خدمه به سال ۱۹۴۳ بازگشت و تمام  آنها جان باختند.

این دو بازمانده عضو خدمه نیروی دریایی نبودند بلکه دو محقق و دانشمند فیزیکدان و از دوستان «جان فون نیومن» و «نیکلاس تسلا» بودند که به هر دلیلی آن روز در عرشه کشتی Eldridge حضور داشتند و در زمان مناسب به ۴۰ سال در آینده سفر کردند. طبق گزارشات خودشان » جان فون نیومن» دو قایق نجات را از پیش برای گرفتن آنها از آب آماده کرده بوده است. آلبک می گوید» وقتی ما را از آب گرفتند و پیش فون نیومن بردند او پیر شده بود و به ما گفت که چهل سال است منتظر رسیدن شما هستم». مشخص است که این سفر ۴۰ ساله در زمان با موفقیت و همانطور که این دانشمندان پیش بینی کرده بودند انجام شده است.  به گفته » دانکن» و » بیلک» یک نفر سوم هم همراه آنها بوده است ولی به سبب اشتباهی که در ساعت زمانی او اتفاق افتاده بود پس از ورود به سال ۱۹۸۳ او در هر ساعت به اندازه یک سال پیر می شد و ظرف چند روز مرد.

«دانکن» و » بیلک » هم اکنون در نیویورک زندگی می کنند و چند مصاحبه خصوصی بدون ذکر نام انجام داده اند. به گفته ایشان این اولین باری نبوده که سفر در زمان صورت گرفته است. » دانکن» با دادن مشخصات و مدارک بسیاری ثابت کرده است که برای سفر در زمان تنها به سه وسیله نیاز است و بعد از گشوده شدن تونل به هر زمانی امکان سفر هست.
 

نیازی به لباس مخصوص یا هیچ گونه امکانات عجیب و غریب نیست. این وسایل و آنتها هم روی زمین و هم مایلها زیر زمین در «مونتاک» کشیده شده اند. » بیلک » نشان داد که در سال ۱۹۴۳ آنها به مریخ فرستاده شده بودند تا شهرهای متروک و تونلهای زیر زمینی مریخ را بازرسی کنند. به گفته او مریخ هزاران سال است که متروک شده و سکنه ندارد ولی هوای آن قابل تنفس و زندگی است.



 این شکلی است که دهانه فرضی تونل زمان خواهد داشت. از داخل دهانه می توان همه چیز را در سال مورد نظر مشاهده کرد.

به گفته دانکن یک تیم ۲۰ نفره به همراه او به آینده و سال ۶۵۳۵ میلادی فرستاده شدند. آنجا سکنه ای دیده نشده بوده. آنها در میدانی عظیم  که یک مجسمه غول آسا از یک اسب طلایی در وسط آن قرار داشته دیدن کردند. بنا بر این اظهارات این آزمایش بارها تکرا شده و هر بار آنها در همین مکان وارد شده بودند گویی که جای دیگری در سال ۶۵۳۵ وجود ندارد.

همچنین گزارش می دهند که در زمان آزمایشات آنها چند کشتی فضایی بر فراز مونتاک پدیدار شدند که قصد هیچ نوع دخالتی نداشتند فقط مشاهده می کردند. متاسفانه تونل زمانی که ایجاد شده بود یکی از این یوفو ها را به داخل خودش کشید و به سال ۱۹۴۳ انتقال داد. در این شرایط افرادی که در سال ۱۹۴۳ بودند یوفو را یافتند. به گزارش » دانکن» چند یوفویی که در سال ۱۹۸۳ بودند از آینده آمده بودند تا کارها را زیر نظر داشته باشند. همچنین اطلاعات فوق العاده سری در مورد » اوریون» و » گری ها» و نقش آنها در دادن این تکنولوژی به زمینیان برای سفر در زمان وجود دارد که قابل ذکر در اینجا نمی باشد.

تونل زمانی که در بندر مونتاک فعال است سبب اتفاقات غیر منتظره و عجیبی شده است که حتی مردم عادی هم آن را مشاهده کرده اند. از آن جمله است یافته شدن جسد هیولا یا موجود افسانه ای در سواحل مونتاک. با توجه با جریان داشتن سفرهای زمانی و آزمایشات بسیاری که در این بندر رخ می دهد کاملا طبیعی است که تونلی در ماقبل تاریخ یا در زمان باستان گشوده شده باشد و این هیولا از آن زمان به این زمان پرتاپ شده است.

 

اگرچه این اولین بار نیست که موجودی عجیب و غریب در مونتاک پیدا می شود. طبق گزارشات بارها اجساد موجوداتی مشابه گاهی کوچکتر از این در سواحل مونتاک به گل می نشینند و می توان حدس زد که فقط یکی از هزار جسد از اقیانوس به ساحل کشیده می شود. طبق اطلاعاتی که » دانکن» و » بیلک» می دهند چندین بار در زمانی که آنها مشغول فعالیت در کانالهای زیر زمینی مونتاک بودند هیولاهایی از کنترل خارج شده و از تونل بیرون می آمدند که منجر به کشته شدن تعداد زیادی از دانشمندان شده بود.

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:, توسط mansour |

هنوز چند ماه ای از شبئی سازی انسان به دست دانشمندان نگذشته بود که روزنامه واشینگتن پست خبر یک ازمایش جنجالی را در صفحاتش چاپ کرد . دیوید بستلور  در حضور افراد سرشناسی توانسته است روح یک انسان مرده را به چند نسل عقبتر از زمان خود ببرد . هنگامی که خوانندگان روزنامه این مطلب را خواندن زیاد مطلب را جدی نگرفتن ولی هنگامی که نام افرادی که به عنوان شاهد در انجا حضور داشتن را فهمیدن با دیده حیرت به این پدیده و ازمایش نگریستن . دیوید بستلور 54 ساله در کشور ایرلند بدنیا امد هنوز 8 سال نداشت که مادر خود را از دست داد . او در 12 سالگی به اتفاق پدرش به امریکا مهاجرت کرد . با اینکه در امریکا زندگی سختی داشت اما در سال 1981 توانست دکترای روانپزشکی را از دانشکاه فلوریدا بگیرد . در همان سالها با افکار کلنل روکا که در زمینه حیات پس از مرگ کتابهای زیادی نوشته بود اشنا شد . دیوید انسانی خستگی ناپذیر بود  و سالهای زیادی را صرف تحقیق و برسی بخصوص در زمینه روانپزشکی و دنیای پس از مرگ کرد . او مدت 2 سال در امریکای جنوبی به برسی اداب و اعقاید مردم ان پرداخت .او میگوید : در این مناطق انسانها عقاید عجیبی دارند . گاهی شما انسانی را میبینی که تک و تنها  در اطاق خودش دارد با کسی صحبت میکند . انگاه شما میگوید او یا دیوانه است یا در عالم خود دارد ترانه ای را زیر لب زمزمه میکند . اما اینگونه نیست ! انها اعتقاد دارند کسانی را که از دست داده اند در کنارشان است . انها با روح نزدیکانشان میگویند و میخندند حتا گاهی گریه میکنند . .. در مکزیک جشنی برپا میشود بنام » روزهای مردگان » که یکی از بزرگترین جشن های ملی مکزیک بشمار میرود ( بزودی من مطلبی درباره این مراسم که شاید مهمترین جشن در کل امریکایی جنوبی و بخصصوص در مکزیک است برای شما در وبلاک خواهم گذاشت . قدمت این جشن تقریبا به 2000سال قبل از میلاد مسیح برمیگردد ) در ایامی که دیوید در مکزیک بسر میبرد  با  خانمی بنام » ابردينگ‌‏‎ جاستين‌‏‎» که زنی سیاه پوست امریکایی تبار بود اشنا شد . این خانم روزی دیوید را به خانه ای برد که در ان ارواح را احضار میکردند . دیوید ابتدا این اتفاق را جدی نگرفت تا اینکه بعد از سالها این خانم را در اوهایو دید . او یکشب ‏‎ جاستين‌ را به خانه اش دعوت کرد . بعد از مدتی جاستین به دیوید گفت دوست داری روح پدرت را احضار کنم .؟ دیوید خندید و به تصوری اینکه جاستین میخواهد با او شوخی کند . گفت : بله من خیلی حرفها با پدرم دارم . دیوید میگوید پس از مدتی احساس عجیبی به من دست داد  . من صدای پدرم را میشنیدم .اما انگار خسته بود . جاستین سئوالهای از دیوید میکرد و هنگامی که جواب او را میداد دیوید از تعجب خشکش زده بود!!! همین اتفاق باعث شد دیوید از   ابردينگ‌‏‎ جاستين‌ بخواهد این حرفه را به او بیاموزد . پس از 3 سال دیوید خود یکی از احضار کنندگان ارواح بود که نامش در امریکا بر سر زبانها افتاد . او ازمایشات  کلنل روکا را از سر گرفت و دامنه این ازمایشات حتا وارد دانشگاه پنسیلوانیا شد . او در اخرین ازمایشات خود در حضور چند تن از اساتید دانشگاه های مختلف امریکا . سناتور پنسیلوانیا  وچند تن از مسئولان بزرگ ایالت و همینطور یکی از معاونین رئیس جمهور  ازمایشات خود را انجام داد ..هنگامی که حضار از تعجب نمیدانستن چه بگویند . خبر این ازمایش در روزنامه واشینگتن پست چاپ شد جنجالی سراسر دنیا را فراگرفت و با واکنش پر از خشم مراکزی که در بالا به ان اشاره شد روبرو گردید  هنگامیکه خبرنگار روزنامه واشینگتن پست از دیوید بستلور  خواست کمی درباره ازمایش فوق توضیح دهد با این جمله روبرو شد که من چیزی برای گفتن ندارم !!! معلوم بود که مقامات امریکائی از او خواسته بودن که سکوت کند …اما یک سئوال بی جواب باقی مانده بود .

» کلنل روکا «  این مرد که بود .؟ درباره چه چیز ازمایش میکرد.؟

» کلنل روکا «

این مطلب را با قسمتی از کتاب » سفر به گذشته یک روح » به قلم » کلنل روکا » ادامه میدهیم . از ماورای قبر : با موضوع هيجان آور و تکان دهنده ای مواجه شده ايم.برای اولين بار است که روح يک آدم زنده در خواب مغناطيسی سالها به عقب برگشته و در اين مسير قهقرايی از مرز تولد عبور کرده و به دنيای تاريک ما قبل تولد رانده شده است.در اين مرحله به عنوان مرد سالخورده ای که بعد از ۷۰ سال زندگی به دیار اموات شتافته اظهار وجود میکند و از جهان مرده ها با ما سخن میگوید . آنچه او ميگويد حرفهای يک مرده است که از ماورای قبر بگوش ما ميرسد و با همين حرفها و بنا به تمايل و اصرار من ( کلنل روکا ) ما ميتوانيم از راز دوباره بدنيا آمدن پير مرد اطلاع حاصل کنيم.پيرمرد ميگويد :  بعد از آنکه لحظه های مرگ را پشت سر گذاشتم ناگاه احساس کردم که از جسم خودم جدا شدم و تا مدتی در فضا معلق وبلاتکليف ماندم،جسم بيجان خودم را بيحرکت در گوشه ای ميديدم و روحم که به شکل پراکنده بود بتدريج سروصورتی بخود گرفت…در وضع تازه ای که عبارت بود از يک نوع تاريکی و ظلمت محض قرار گرفتم که هنوز از آن معذب هستم،در اين حالت هيچگونه دردو رنجی را احساس نميکردم و نميتوانم بگويم تا چه مدت در همين وضع باقی ماندم تا آنکه چند شعاع ضعيف اطراف مرا روشن کرد و خيال کردم دوباره زنده شده ام…اما اشتباه ميکردم…البته زنده شده بودم اما نه به صورت قبلی بلکه به شکل کودکی که نام ژوزفين بعدا به خود ميگرفت .
 بعدا بتدريج در فضايی که قرار داشتم شبحی که متعلق به مادر ژوزفين بود به من نزديک و نزديکتر شد و من بی اراده پيرامون اين شبح را فرا گرفتم و بلاخره لحظه تولد کودک رسيد وژزفين بدنيا آمد.آن وقت بود که من در جسم طفل تازه متولد شده حلول کردم و در عين حال تا سن ۷ سالگی او ميتوانستم از خلال غبار ملايم وجود او حوادثی را در عالم ارواح مشاهده کنم که بعدها بکلی همه را فراموش کردم . سخنان پيرمرد وقتی به اينجا رسيد کلنل روکا فکر تازه ای يافت ودر صدد برآمد که آزمايش عجيب خود را همچنان ادامه دهد،يعنی رمح پيرمرد مرده را در مسير حوادث زندگی او انقدر به عقب برگرداند تا بروزهای اول تولدش برسد و سپس او را باز به عقب برگرداند تا از مرز تولد بگذرد و بدنيای ما قبل ان برسد.بعبارت ديگر همان کاری را که با ژوزفين انجام داد و او را تا مرحله پيش از تولد برد ودر نتيجه وی را بصورت آن پيرمرد مورد خطاب قرار داد همان عمل را نسبت به مردسالخورده انجام دهد و ببيند قبل از بدنيا آمدن بصورت شخص ديگری زندگی ديگری داشته يا نه؟کلنل روکا مشغول کار شد و بهمان ترتيب وبا نيروی مغناطيسی بازهم قويتر روی روح آن مرد باز هم بفعاليت پرداخت . صدای گوشخراش پيرزن (که مسلما ملتفت شده ايد که اين صدا از حلقوم ژوزفين بيرون ميامد) گفت اينجا خيلی تاريک است و اطراف مرا ارواح  واشباح وحشتناک فرا گرفته اند.اما زن فرتوت ديگر مثل  پيرمرد قبلی ضمن جواب گفتن متوسل به پرحرفی و حشو زوائد نميشد و کلنل با بکار گرفتن نيروی مغناطيسی به او تا حد امکان آرامش و اطمينان بخشيد و به استماع گزارش زندگيش مشغول شد.اين ازمايش بما نشان ميدهد  که در صورت اطمينان از اين آزمايش، بشر برای تصفيه شدن و برای کيفر گناهانش دائما مجبور به تعويض جسم و جسد در اين کره خاکی است.

نوشته کلنل روکا ميگويد: پيرزن خود را فيلومن کارترون معرفی کرد.برای اينکه آزمايش را ادامه دهم مجبور شدم خواب ژوزفين را عميقتر کنم و قيافه ظاهری  وزنده فيلومن را به او يادآوری کردم تا بدنی را که ۲ نسل قبل داشته بياد آورد.از آن به بعد روح پيرزن کاملا  آرام و آسوده شد اما با لحنی خشک حرف ميزد.او به من گفت در سال ۱۷۰۲ ميلادی متولد شده ودر زمان دوشيزگی فيلومن شاریپنی نام داشته است و در شهر وديار خودش آنچنان مورد توجه وعلاقه مردم نبوده.در سال ۱۷۳۲ در شورو با مردی بنام کارترون پيمان همسری بسته و از او ۲ طفل بدنيا آورده که هر دوی آنها مرده اند.سپس اضافه کرد که قبل از آن زندگی يعنی در نسل پيشين به شکل دختری خردسال بدنيا آمد که در سالهای کودکی جان سپرده و باز يک نسل عقبتر بشکل مرد قاتلی زندگی کرده که تمام رنجها و عذابها وتاريکيهای پس از مرگ های متوالی نتيجه آن بوده است که کفاره گناه قتل وجنايت را تحمل ميکند و حتی در جسم آن کودک ناکام  بدنيا برگشته فرصت آن را نيافته که قدری از بار گناهش بکاهد.در ضمن قدرت آزار بديگران هم از او سلب شده بود .

کلنل روکا مينويسد:از اين به بعد من ديگر نتوانستم آزمايش را دنبال کنم زيرا ژوزفين که مايه اصلی تمام اين آزمايشها بود در وضع ناگواری قرار گرفته بود و مرتبا در خواب دست و پا ميزد و بيتابی از خود نشان  ميداد.چون اضطراب او را ديدم صلاح نديدم بيش از اين او را در اين حالت نگهدارم . موضوع بسيار جالب در اين ازمايش بيسابقه عبارت از اين بود که در تمام مدت کلنل روکا از دوشيزه ای بنام لويئز که خود او ميگويد دارای روحيه ای قوی ومتعادل بود وبا حساسيت خاصی قادر بود ظهور و ناپديد شدن سياله های روحی  وارواح اموات را ببيند خواهش کرده بود در کنار وی بايستد و راقب اوضاع واحوال ژوزفين در مراحل مختلف خواب مغناطيسی باشد.بنا به اظهار لويئز وقتی ژوزفين خاطره دوران طفوليت خود را ذکر ميکرده پيرامونش مه يا ابر ملايمی پيدا شده که هنگام ورود ژوزفين به حد فاصل مرگ و زندگی اين ابر کدر وتيره ميشود.کلنل اظهار ميکند پس از شنيدن توصيف لويئز بلافاصله بياد پيرمرد افتادم که ميگفت بعد از حلول در جسم ژوزفين در سالهای کودکی مانند ابر يا غباری ملايم اطراف جسم او را احاطه کرده بودم واز خلال آن بعضی حوادث دنيای ارواح را ميديدم که بعدا همه آنها فراموش شد .

روزنامه واشینگتن پست به نکته ای اشاره میکند و میگوید : ما خبر کاملی از ازمایشات دکتر دیوید بستلور نداریم و دقیقا نمدانیم او تا چه اندازه توانسته یک روح را به اعماق گذشته خود ببرد  . اما اینرا میدانیم که چنین ازمایشاتی را او بارها انجام داده است و اخرین ازمایش او در حضور افرادی انجام گرفت که شخصیتهای مهم و سرشناسی در میانشان دیده میشود . درباره» کلنل روکا» افراد زیادی اظهار نظر کرده اند .»گابريل دلوان»  که از روح شناسان معروف وهمچنین یکی از سرشناسترین روانپزشکان جهان است در باره کارهای روکا در کتاب معروفش»بازگشت ارواح» ميگويد: او نه تنها موفق به بيدار کردن خاطرات گذشته وزندگيهای متوالی قبلی سوژه هايش مي شده بلکه در قسمت عکس آن هم موفقيتهای عمده ای بدست آورده است، به اين معنی که در حالت خواب مغناطيسی روح شخص خواب شده را آنقدر جلو برده که توانسته است حوادث مربوط به آينده خود را ببيند و آنچه را ديده است برای ديگران نقل کند. موريس مترلينگ دانشمند وفيلسوف معاصر همين که ضمن کتابهايش به موضوع روح و زندگيهای پی در پی ميرسد از کلنل روکا با احترام ياد ميکند وميگويد : کلنل يک دانشمند بتمام معنی زيرک و جويای حقيقت عينی است و با پشتکار وصداقت عجيبی که ممکن نيست شخص را به ترديد وادارد به جستجوی حقيقت میرود .

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:, توسط mansour |

آلان کارداک معروفترین محقق روانپژوه فرانسوی است که در واقع وی را پرچمدار روانپژوهی نوین و گرد  آورنده  قواعد و اصول این مبحث اخلاقی و علمی باید دانست . او علاوه بر درجه دکترای پزشکی ، در رشته های تعلیم و تربیت و زبان شناسی هم ، مقامی شاخص کسب نموده است .در چند انجمن علمی از جمله در فرهنگستان سلطنتی {آراس} عضویت داشته و مباحث فیزیولوژی و هیئت شناسی و فیزیک و شیمی را تدریس کرده است .آلان کاردک در دوران جوانی ، هنگامی که فقط نوزده سال داشت . به طور جدی به مطالعه   پدیده های مغناطیسی (مانیه تیسم ) پرداخت و طولی نکشید که به دنبال یک سلسله تحقیقات عمیق درباره پدیده های  شگرف روحی ، بالاخره ناگزیر گردید . اذعان آورد که آدمی بعد از مرگ جسمانی کماکان به موجودیت خود ادامه می دهد و احیانا ممکن است از طریق (مدیوم ها ) بازماندگان زمینی ارتباط پیدا کند . همین که آلان کارداک نسبت به واقعیت

پدیده های روحی اطمینان یافت ، به یک سلسله آزمایش ها و ارتباط های پیاپی و طولانی دست زد . وی در این پژوهش چندان پشتکار و شایستگی نشان داد که تدوین راهنمایی های علمی در باب روانپژوهشی از جانب ارواح عالی به او واگذار گردید .


1.مدیوم های آثار فیزیکی

چنین مدیوم ها مخصوصا برای وقوع پدیده های مادی و محسوس استعداد دارند ، مانند حرکت کردن اجسام ، ایجاد اصوات و غیره .افراد این گروه را به دو دسته تقسیم می کنیم :

(گروه اول مدیومهای آگاه و گروه دوم مدیومهای نا آگاه)

مدیوم های آگاه کسانی هستند که به استعداد خودشان آگاهی دارند و اراده بر تولید پدیده می کنند .در بین اینگونه مدیوم ها بسیار به ندرت افرادی یافت می گردد  که با میل و اراده خودشان میتوانند آثاری فوق العاده مانند تعلیق فضائی اجسام سنگین و انتقال هوائی آنها و مخصوصا پیدایش اشباح و تجسم ارواح را سبب شوند .

گردش دورانی صفحه میز گرد و ضربه نوازی از طریق حرکات نوسانی پایه های آن و تولید ضربات داخلی را ساده ترین آثار فیزیکی باید بشمار آوریم ، اما همین پدیده های ساده را هم لازم است همواره مورد توجه قرار دهیم چون بعضی اوقات چنان نتایج جالبی آز آنها بر میخیزد که برای اقناع پژوهندگان جدید بسیار نافع است .

اینجا باید تذکر دهیم مدیوم هائی  که برای مخابره با عالم نامرئی از طریق نویسندگی یا گویندگی استعدادی دارند معمولا برای تولید آثار فیزیکی کمتر مستعد میباشند .استطاعت مدیومی هر قدر از یک جهت قوی تر است بهمان نسبت در جهت دیگر ضعیف تر خواهد بود.

….

مدیوم های نا آگاه که آنها را مدیومهای طبیعی هم گفته اند ،کسانی هستد که استعدادشان بدون توجه و اراده خودشان بکار گرفته میشود .اینگونه افراد به هیچوجه واقف به استعداد خود نیستند و هر اثر عادی هم که در جوارشان پدید آید از لحاظ آنها شگفت و غیر عادی نخواهد بود و چنان است که گوئی این قبیل حوادث بمنزله جزئی از وجود خودشان است .سزاوار است در چگونگی رفتار مدیومهای ناآگاه و حوادثی که در اطرافشان بروز میکند مراقبت و مطالعه شود و هر روانپژوه لازم است شرح آثار ناشی از اینگونه استعداد ها را جمع آوری و هر واقعه را با نکته سنجی و با دقت تجریه و تحلیل نماید . استعداد مدیومی ممکن است ناآگاهانه در هر سنی متجلی شود حتی در سنین کودکی و نوجوانی .

استعداد ناآگاه مدیومی نفسا نمی تواند نشانه نوعی بیماری باشد چون به هیچوجه مباینت با سلامت کامل ندارد . پس اگر یک مدیوم ناآگاه احیانا بیمار شود علت کسالتش را باید جای دیگر جستجو نمایند، زیرا به تجربه ثابت شده است که هیچ اقدام درمانی قادر نیست استعداد مزبور را بکلی نابود سازد. البته در بعضی از موارد امکان دارد که این خاصیت بدنبال ضعف مزاج بیشتر تجلی کند ، ولی در هر حال نمی تواند علت بیماری تلقی شود. اما اگر یک مدیوم نا آگاه به استعداد خود واقف شود و استفاده افراطی از آن کند آنوقت البته ممکن است برایش زیان آور شود . چون افراط در تولید آثار فیزیکی مستلزم اخراج سیالات حیاتی از بدن به مقادیر زیاد میباشد که احیانا ضعف نیروی جسمانی را بدنبال میاورد.

2. آدم های الکتریکی

افعده ای هستند که در ساختمان جسمانی آنها طبعا جریان برق وجود دارد به قسمیکه هرکس دستشانرا لمس نماید احساس تخلیه الکتریکی می کند .این افراد را گاهی به عنوان مدیوم های ناخوداگاه فیزیکی به شمار آورده اند در صورتیکه واقعا مدیوم نیستند،زیرا مدیوم کسی را میگوئیم که واسطه فعالیت یک روح باشد و حال اینکه آثار ناشی از این افراد منحصرا ناشی از جریان برق است . البته تصدیق می کنیم که آدم های الکتریکی خاصیت عجیبی دارند که شاید معلول نوعی دگرگونی شرایط عصبی باشد .ضمنا میدانیم که گاه بعضی از این افراد در عین حال نوعی استعداد مدیومی هم دارند ،ولی در هر حال مسلم است که این دو خاصیت بکلی جدا و مستقل ازیک دیگرند .بطوریکه بارها تذکر داده ایم تنها چیزیکه عاملیت ارواح را احیانا ثابت می کند، وقوع پدیده های هوشمندانه است و هر وقت که این جنبه محرز نباشد حق است پدیده را معلول عواملی منحصرا مادی بشمار آوریم . در مورد آدم های الکتریکی ضمنا لازم است بیفزائیم که احتمال دارد نتوان خاصیت این افراد را آنچنان متحول ساخت و یا توسعه داد که آنان را به

مدیومهای

فیزیکی تبدیل نماید.

در هر حال پژوهندگان قطعا در آینده این احتمال را آزمایش خواهد کرد .

 

3.مدیومهای حساس

مدیوم حساس به کسی می گویند که حضور ارواح را به طریقی نامعین احساس نماید و گاه چنان است که گوئی ارواح دست و پای مدیوم را آهسته لمس میکنند .حالتی است که خصوصیات مشخصی ندارد و معمولا مدیوم ها همگی باید تا حدی حساس باشند .در واقع حساسیت یک نوع خاصیت عمومی مدیومها می باشد و یک استطاعت مقدماتی است که لازمه هر نوع استعداد دیگر است . ضمنا حساسیت مدیومی را نباید با تاثرات جسمی یا عصبی اشتباه کرد ،زیرا اشخاصی هستند که با وجود اعصاب قوی کمابیش مجاورت ارواح را احساس میکنند و بلعکس افرادی هم هستند که بسیار تاثر پذیر بوده ولی هرگز حضور ارواح را متوجه نمی شوند.

بعضی اوقات این حساسیت در پی عادت به قدری حاد میشود که مدیوم علاوه بر تشخیص طبایع نیک یا بد ارواحی که در مجاورتش هستند حتی هویت آنها را گاهی میتواند معلوم بدارد ،مانند شخصی نابینا که معلوم نیست افرادی را که نزدش میروند با چه حسی تشخیص می دهد و میشناسد . مجاورت یک روح پیشرفته در مدیومهای حساس همیشه نوعی احساس مطبوع و ملایم بوجود میاورد ،در صورتیکه  نزدیکی ارواح عقب مانده اثری نامطبوع میبخشد که احیانا مدیوم را ناراحت و نگران میسازد.

4. مدیومهای شنوا

اینگونه مدیوم ها گفتار ارواح را میشنوند .گاهی اوقات صدائی است که در ذهن و در وجودشان طنین انداز میشود و اوقات دیگر صدائی مانند صوت انسان زنده است که واضح و روشن از خارج بگوششان میرسد .مدیوم های شنوا میتوانند مستقیما با ارواح گفتگو کنند و با بعضی ارواح که سابقه ارتباط دارند بلافاصله از لحن صدا هویتشانرا تشخیص میدهند.

افراد دیگر هم از طریق مدیوم های شنوا می توانند با آشنایان روحی ارتباط یابند و در این صورت مدیوم واسطه مکالمه آنها خواهد بود .

5.مدیومهای گویا

مدیومهای شنوا فقط آنچه را میشنوند بازگو میکنند، در صورتیکه مدیومهای گویا غالبا خودشان چیزی نمی شنوند بلکه اندام صوتی آنها مستقیما در اختیار روح قرار میگیرد مانند مدیوم های نویسنده ایکه دستشان تحت فرمان مستقیم روح کتابت میکند . وقتیکه روح بخواهد با افراد زنده وارد ارتباط شود از هر عضو مدیوم که برای برقراری رابطه مستعد است استفاده خواهد کرد،یعنی یک مدیوم دستش آلت ارتباط خواهد بود.دیگری گفتارش وسیله تبادل افکار میشود و سومی از طریق شنوائی واسطه اجرای مقصود میگردد .مدیومهای گویا معمولا بدون اینکه به گفتارشان توجهی داشته باشند سخن میگویند و غالبا مطالبی بر زبان جاری میسازند که بطوری فاحش دور از افکار و معلوماتشان بوده و حتی گاهی خارج از محدوده ادراکشان میباشد .این مدیوم ها با آنکه به هنگام بیداری و در حال طبیعی سخن میگویند اما موضوع گفتارشان را بندرت بخاطر می سپارند.زبان و حنجره این مدیومها ادواتی هستند .که به هنگام ارتباط تحت اختیار روح قرار میگیرند و اشخاص ثالث هم ممکن است از آن طریق با موجودات عالم نامرئی تبادل افکار کنند .

حالت بی خبری همیشه در مدیومهای گویا جنبه مطلق ندارد و افرادی از آنها گاه در لحظه ادای سخن از طریق الهامی به گفتارشان توجه پیدا میکنند. این مورد هم تنوعی از حالات مدیوم است.

 

6. مدیومهای بینا

این قبیل مدیومها خاصیت رویت ارواح را دارند.بعضی از آنها در حالت طبیعی و به موقع بیداری ارواح را می بینند و چگونگی واقعه را دقیقا بخاطر میسپارند، اما عده ای دیگر فقط در حالت سمنامبولی یا در وضعی نزدیک به آن قدرت دید خواهند داشت .استفاده مستمر از استعداد بینائی مدیومها در زمان بیداری باید از موارد بسیار استثنائی بشمار آید. این استعداد بطور کلی همیشه جنبه موقت دارد و در موقعیتهائی مخصوص متجلی می گردد.

خواب دیدن مردگان هم  شاید از انواع حالات مدیومی باشد ، اما مسلما ما  نمیتوانیم آن را بمنزله بینش مدیومی تلقی کنیم .

تجلی خودزا و اتفاقی اشباح را نبایستی با استعداد بینائی اشتباه گرفت .روئیت اتفاقی اشباح نسبتا فراوان است ،مخصوصا به هنگام مرگ عزیزان و آشنایانی که گوئی برای وداع بسراغ بازماندگان میروند.

 

7. مدیومهای سمنامبول (بیدار، خواب)

حالت سمنامبولی  ممکن است نوعی حالت مدیومی به شمار آید ،یا در واقع بهتر است گفته شود که در این دو حالت اکثر اوقات به یکدیگر پیوسته اند. کسی را سمنامبول میگوئیم که با عاملیت روح خودش عمل میکند ،یعنی هنگامی که روحش از قید قالب جسمانی آزادی نسبی یافته است در وراء محدوده حواس جسمانی می بیند و میشنود و ادراک میکند .در اینصورت چیزهائی را که کسی در وضع سمنامبولی بیان میدارد اقتباس از مدرکات و دانسته های خودش خواهد بود .وی معمولا صحیح تر از حالت طبیعی فکر میکند و معلوماتش به مراتب وسیعتر است چون روحش از قید ماده آزادتر است . اما یک مدیوم به منزله ابزار دست یک روح دیگر میباشد .وی تحت تاثیر و نفوذ یک روح خارجی قرار می گیرد و آنچه را که بیان میدارد معمولا از دانسته های خودش نیست .پس باید بگوئیم که یک سمنامبول ترجمان افکار خودش و یک مدیوم ترجمان افکار دیگران است .از طرف دیگر ، وقتیکه یک روح بتواند با مدیوم های عادی تماس بگیرد البته با مدیوم های سمنابول هم میتواند اخذ تماس کند و حتی بدانجهت که روح شخص سمنامبول نسبتا از ماده آزاد است غالبا ارتباط دو روح آسانتر قابل احراز خواهد بود . بسیاری از سمنامبول ها ارواح را به خوبی مشاهده و آنها را مثل مدیومهای بینا با نهایت دقت وصف میکنند ،هنگام مکالمه با ارواح جواب آنها را بازگو می نمایند ،اطلاعاتی را که خود بدانها وارد نیستند در اکثر موارد از ارواح جویا گشته و در اختیار متقاضیان میگذارند .

8. مدیومهای شفا بخش

مدیوم شفا بخش  کسی را گویند که بتواند بیمار را بدون تجویز دوا فقط از طریق لمس بدن یا با نگاه و حتی با اشاره دست شفا دهد . بعضیها میگویند اینگونه درمان عینا همان معالجه مغناطیسی است .پاسخ ما این است که البته در این رویه سیاله مغناطیسی هم نقشی عمده دارد ، اما اگر پدیده را به دقت بررسی کنیم می بینیم  در اینجا چیزی دیگری هم علاوه بر مغناطیس بایستی وجود داشته باشد .از لوازم معالجه مغناطیسی تکرار عمل بطور منظم و رعایت یک اسلوب مخصوص و پیگیر است ،حال آنکه در مورد استعداد شفا بخشی چنین الزامی وجود ندارد .درمان مغناطیسی هنگامی نتیجه مثبت خواهد داشت که توسط یک عامل مطلع و آزموده اجرا شود،و لیکن نیروی شفا بخشی در مدیومهای معالج یک استعداد ذاتی میباشد و بسیاری از آن مدیوم ها حتی سخنی هم از مغناطیس بگوششان نرسیده است .در مورد معالجات مدیومی گاه به مداخله یک نیروی فوق بشری گمان برده میشود مخصوصا هنگامیکه می بینیم اکثر این شفا دهندگان بموقع عمل متوسل به دعا میگردند .حال می دانیم دعا در واقع به منزله در خواست تماس با ارواح نیکان است.

9. مدیومهای کتابت مستقیم

اینگونه مدیوم ها افرادی هستند  که پدیده کتابت مستقیم در حضورشان تولید میشود و تعداد آنها تاکنون بسیار محدود بوده است . چنانکه قبلا هم گفته ایم پدیده کتابت مستقیم بدان سبب شایان اهمیت و مفید است که فاعلیت مستقیم موجوداتی نامرئی را در ایجاد اثر محرز و مسلم میدارد .فقط از طریق تجربه است که میتوان به وجود چنین استعداد واقف گردید و شاید گاهی هم هنگام ارتباط با ارواح حامی بتوان استفسار در این موضوع نمود .متناسب با کمیت استعدادی که موجود است حاصل کتابت مستقیم ممکن است به چند خط کج و معوج و بیمعنی منحصر باشد یا آنکه علامات و حروف و کلمات و عباراتی بر کاغذ نوشته شود ،حتی به ندرت مشاهده  شده است که چندین صفحه نوشته ،هم بدین ترتیب  بدست آمده است .معمولا برای اجرایی این آزمایش کافی خواهد بود یک برگ کاغذ سفید را تا کرده به مدت ده تا پانزده دقیقه و گاهی هم بیشتر در هر نقطه که مایل باشند و یا در مکانی که روح معین کند قرار دهند .دعا و تمرکز افکار و مراعات سکوت از شرایط اساسی برای توفیق آزمایش است ،بنابراین در محافل غیر جدی یا در حضور افرادی که دچار تشتت افکارند هرگز وقوع پدیده را منتظر نباید بود .

 

10. مدیوم های نویسنده

(مدیوم های ماشینی * القائی * نیمه ماشینی * الهامی* پیش آگاه)

نویسندگی با دست از سایر روش های ارتباطی بمراتب آسانتر و راحت تر و مخصوصا کامل تر است . با این اوصاف پژوهندگان باید بیشتر بدنبال این نوع ارتباط باشند چون با استفاده از این اسلوب ممکن است بطور مداوم و منظم با ارواح تماس حاصل کنند . در حین اینگونه ارتباط ها بهتر از هر طریقه دیگر میسر خواهد بود بر میزان ترقیات و معلومات و چگونگی خلق و خوی ارواح پی برده شود .

با استفاده از این طریقه که سهولت بیان را به نحو احسن متضمن است ارواح خواهند توانست نیات و افکارشان را با چندان تفصیل که مایل باشند بر ما عرضه بدارند و در اینصورت برای ما میسر خواهد بود آنرا بمقیاس یکدیگر سنجیده و افکار و شخصیت هر یک را ارزیابی نمائیم .از این گذشته ،باید بدانیم که استعداد  نویسندگی از هر خاصیت مدیومی دیگر بیشتر بوسیله تمرین قابل شکوفائی است.

(مدیوم های ماشینی)

مدیوم ماشینی کسی را می گوئیم که دستش را در اختیار روح مخاطب می گذارد .و بدون توجه و اراده خودش  مطالبی بر کاغذ می نویسد .اهمیت و ارزندگی این خاصیت آنست که افکار مدیوم در مطالبی که نوشته میشود هیچگونه دخالتی ندارد.

(مدیوم های القائی)

روح بجای آنکه دست مدیوم را در اختیار بگیرد و مستقیما چیزی بنویسد ممکن است مقاصد خود را از طریق انتقال فکر بروح مدیوم القاء نماید .

در این صورت او دیگر با دست مدیوم کاری ندارد بلکه فقط افکار خودش را منتقل بروح مدیوم میکند که وی هم دست جسمانی خودش را هدایت مینماید و دست هم مداد را به حرکت در میاورد. اینجا لازم است به مطلب مهمی توجه داشته باشیم که روح آزاد هرگز جای روح مدیوم را در پیکر جسمانی او نمیگیرد چون وی نمی تواند روح متجسد را از بدن خارج کند بلکه فقط از نزدیک با ارواح مدیوم تماس میگیرد و افکارش را به او القاء میکند در این میان روح مدیوم هم آنگونه نیست که بکلی بیکار بماند و فقط نقش مفعول را ایفا کند ،بلکه لازم است افکار روح آزاد را دریافت بدارد و بوسیله دست جسمانیش آنها را بدیگران ابلاغ نماید. هر وقت شیوه ارتباط بدینگونه باشد مدیوم قطعا توجه به مطالبی دارد که اضطرارا کتابت میکند و ضمنا میداند که نوشته اش مولد افکار خودش نیست . پس  افرادی را که استعدادشان در این حدود است مدیومهای القائی مینامیم .

(مدیوم های نیمه ماشینی)

در مورد مدیوم های ماشینی دست مدیوم بدون اراده خودش مستقیما توسط روح آزاد هدایت میشود ،در مورد مدیومهای القائی روح مدیوم برای کتابت افکاری که بر او القاء میشود دست جسمانی خودش را هدایت میکند ،اما در مورد مدیومهای نیمه ماشینی وضع مختلطی وجود دارد که میتوان گفت ترکیبی از دو حالت مزبور است .مدیوم نیمه ماشینی احساس می کند که دستش ناخواسته در حال حرکت است و ضمنا هر کلمه ای را که می نویسد فقط در حین نوشن متوجهش می شود .خلاصه اینکه مدیوم ماشینی فقط بعد از کتابت متوجه مطلب خواهد شد ،مدیوم القائی قبل از نوشتن مطلب آگاه بر آن می گردد و بالاخره مدیوم نیمه ماشینی بمرور و در حین نگارش مطالب موضوع را متوجه می گردد ، یعنی هر کلامی در همان لحظه کتابت به ذهنش خطور میکند . مدیومهای نیمه ماشینی از دو نوع دیگر فراوان ترند.

(مدیوم های الهامی)

هرکسی که در حال طبیعی یا در حالت خلسه افکاری بذهنش خطور کند که با پندارهای قبلی او نامتجانس است وی را میتوان در اعداد مدیوم های الهامی بشمار آورد. خاصیت الهام پذیری و استعداد مدیوم های القائی بسیار با یکدیگر شباهت دارند ،منتها در مورد الهام عاملیت یک شعور خارجی کمتر از مورد قبل محسوس است و تفکیک فکر الهامی از پندار خصوصی مدیوم دشوارتر است. چیزی که افکار الهامی را بهتر میتواند مشخص و متمایز سازد بی سابقگی و خود پیدائی این افکار خواهد بود . الهام از جانب ارواحی برما وارد میشود که بخواهد بقصد نیکو یا نیکوهیده در افکار ما نفوذ نمایند .معمولا الهام از جانب ارواح خیر اندیش است . اما چه سود که ما اکثر اوقات از توجه به راهنمائیهایشان خودداری میکنیم. در جریان زندگی روز مره وقتی که می خواهیم تصمیمی بگیریم احیانا افکاری بر ما الهام میشود که سزاوار توجهند. هر یک از افراد بشر را روح راهنما و مانوسش پشتیبانی میکند. راهنمایان روحی پیوسته حمایت شدگان خود را با افکاری سودمند و سازگار الهام میدهند و در اینصورت میتوان تایید کرد که افراد بشر همگی ازلحاظ الهام پذیری استعداد مدیومی دارند .این واقعیت اگر بکفایت در ذهن مردم رسوخ کند ، هر موقع که شخص نداند چه باید بگوید یا چگونه اقدامی شایسته است غالبا راه چاره ناگهان بر او الهام خواهد گشت.

پس شما ای خواننده گرامی ،اگر در واقع ضرورت با اعتماد و خلوص نیت از روح حامی خودتان استمداد جوئید خواهید دید که غالبا چه افکاری سازنده و غیر منتظر به ذهنتان خطور میکند . در مواردی هم که احیانا الهامی نرسد باز نباید مایوس شوید .چون متحمل است ضرورت باشد که چند صباحی فقط بشخص خودتان متکی باشید .هر فکری را که بما الهام می شود اگر بپنداریم در ذهن خودمان بوده است می بایست به محض تمایل بر ما آشکار میگردید .کسی که کور نباشد هر وقت بخواهد قادر است دیدگانش را بگشاید و ببیند و کسی هم که پنداری از خود دارد هر لحظه که مایل باشد بدان دسترسی  خواهد داشت ،پس اگر فکر مطلوب به محض اراده در نظرش متجلی نشود بدان معنی است که باید آنرا در جای دیگر غیر از ذهن خویشتن جستجو کرد .افرادی هستند که هر چند هوش و دانش آنها فوق العاده نیست ، اما بعضی اوقات در همان حال طبیعی ناگهان توانائی مشاعرشان ناخوداگاه بسی افزون میشود و استطاعت بیان و ادراکشان  موقتا بوجهی غیر منتظر گسترش پیدا میکند و نیز گاهی استعداد پیش آگاهی از امور آینده در آنان مشهود میگردد. در چنین لحظات الهام بخش است که افکاری نو یکی بعد از دیگری در ذهن خطور کرده و خود به خود زنجیروار به یکدیگر می پیوندند .حال آنکه اراده الهام گیرنده کوچکترین دخالتی در پیدایش این افکار و تنظیم آنها نداشته است .در اینگونه موارد محقق میشود که یک شعور برتر به یاری الهام گیرنده برخاسته و او را از کمک فکری خود مستفیض ساخته است .

کسانیکه در هر رشته از رشته های هنری و علمی به مقام نبوغ رسیده اند اعم از هنرمندان و دانشمندان و اهل ادب یا مانند آنها ،ارواحی پیشرفته بوده اند  که توانائی بسیط در تتبع نکات و استنباط احوال داشته اند .شایستگی چنان افراد موجبی است که از عالم ارواح افکار لازم جهت پیشبرد پاره ای نیات بدانها الهام گردد. نوابغ مذکور در مواقعی مخصوص مدیوم های ناخودآگاهی هستند که به گونه ای مبهم احساس نوعی آورش فکری میکنند و چه بسیار اوقات که آگاهانه طالب الهام میشوند و نیز میدانیم که مطلب کردن الهام با تقاضای تماس و مددجوئی از هوشمندان نامرئی مرادف است.

زیرا  یکمصاحبه مختصر روحی را در موضوع الهام از نظر میگذرانیم.

1. علت اصلی در بروز پدیده الهام چیست !

(روحی است که مطلبی را مخابره فکری میکند)

2.آیا موضوع الهام همیشه مربوط است به افشای بعضی نکات عمده و دقیق ؟

پاسخ ارواح (نه همیشه، چون غالبا به امور عادی زندگی هم مربوط میشود .فرض  می کنیم شما قصد عزیمت به مکانی را دارید ، ناگهان یک احساس مرموز و باطنی هشدارتان میدهد و اعلام خطر میکند ، یا یک آوای درونی شما را وقت دیگر توصیه به انجام کاری میکند که هرگز بدان نیندیشیده بودید .اینگونه الهامات در زندگانی افراد فراوان دیده میشود و بسیار قلیل اند کسانیکه در مدت عمر هرگز الهام نگرفته باشند.)

3. آیا مثلا یک نویسنده یا نقاش و یا موسیقیدان را هنگامی که الهام میگیرد میتوان بمنزله مدیوم تلقی کرد ؟

(البته ، چون روحش در چنان لحظات از مادیات آزادتر است و قسمتی از خواص اصلی و روحانی خود را باز یافته است و در این احوال افکار روح الهام دهنده را آسان تر جذب و درک میکند )

(مدیوم های پیش آگاه )

پیش آگاه یک نوع احساس مبهم است از وقایع آینده .این استعداد در بعضی اشخاص کمتر یا زیادتر موجود است خاصیت دید مضاعف داشته باشد،بعضی نتایج آتی را که از اوضاع جاری و ارتباط متقابل وقایع ناشی خواهد گشت روحش حدس بزند و یا مشاهده نماید .دوم اینکه ممکن است پیش بینی آینده از جمله مخابرات خفیه باشد .مدیوم پیش آگاه مخصوصا به کسی اطلاق میشود که راجع به وقایع آینده بتواند از ارواح بصیر کسب خبر کند و چنین استعداد را بواقع تنوعی از استعداد مدیومهای الهامی باید دانست.



  بر گرفته شده

از کتاب های آلان کارداک { کتاب ارتباط با ارواح}

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:, توسط mansour |

. مدیوم های آثار الکتریکی

2. آدم های الکتریکی

3. مدیوم های حساس

4. مدیوم های شنوا

5. مدیوم های گویا

              6. مدیوم های بینا

7. مدیوم های سمنامبول

8. مدیوم های  شفا بخش

9. مدیوم های کتابت مستقیم

10. مدیوم های نویسنده



هر کسی که به نحوی از انحاء تحت تاثیر فکر یا فعل ارواح قرار گیرد  او را مدیوم می نامیم . استعداد مدیومی یک موهبت و استطاعت انحصاری نیست ، بلکه یک خاصیت جسمانی انسان زنده است که تقریبا همه کس لااقل مختصر بهره ای از آن دارد .اما بطور اخص اشخاصی را مدیوم میگوئیم که چنان استعداد را به میزان فوق العاده واجد باشند ،یعنی کسانیکه با وساطت آنها آثاری مسلم و آشکار پدید آید .چنین استعداد نزد افرادی یافت میگردد که از لحاظ ساختمان جسمانی دارای حساسیتی مخصوص باشند .حتی  نزد این افراد هم استعداد مدیومی بدرجات و به انواع مختلف است ، بعضی از آنها امکانات متوسطی دارند و برخی بسیار قوی هستند ،گروهی برای نوعی پدیده معین آمادگی دارند و عده ای هم برای حدوث پدیده های دیگر مستعد میباشند .در اینصورت به همان اندازه که در تظاهرات روحی تنوع وجود دارد استعداد مدیوم ها هم از لحاظ کمیت و کیفیت بسیارمتنوع است

 بر گرفته شده

 از کتاب های آلان کارداک { کتاب ارتباط با ارواح}

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:, توسط mansour |

بی شک داستان (روح هلندي) معروف‌ترين داستان در ميان تمام كشتي‌هاي شبح‌زده مي‌باشد. هر چند كه بيشتر اين داستان‌ با افسانه عجين گشته است ولي اصل آن بر پايه حقيقت مي‌باشد. در سال 1680 يك كشتي به ندهي ناخدا (هندريك و اندردكن) سفر خود را از آمستردام به (باتاويا) بندري در هندشرقي آغاز كرد. بنا براين افسانه، وقتي كشتي (واندردكن) در حال گذشتن از (دماغه اميدنيك) بود گرفتار طوفاني سهمگين شد. واندردكن توجهي به خطرات اين طوفان كه از نظر ملاحان هشداري از جانب خداوند بود، نكرد. كشتي در نبرد با طوفان و گردباد از هم پاشيد و غرق شد و همه خدمه آن طعمه دريا شدند. مي‌گويند واندردكن توسط خداوند تنبيه شد. تنبيه او اين بود كه روحش تا ابديت در نزديكي دماغه در كشتي خود سرگردان باشد. چيزي كه اين افسانه را ماندگار كرده اين است كه تاكنون بارها حتي در قرن بيستم افراد مختلفي ادعا كرده‌اند (روح هلندي) را ديده‌اند. يكي از نخستين شاهدان اين ادعا كاپيتان و خدمه يك كشتي انگليسي در سال 1835 بودند. آنها اعلام كردند كه در طوفاني وحشتناك كشتي روح مانندي را ديده‌اند كه به كشتي آنها نزديك شده است. آن كشتي آنقدر نزديك شد كه خدمه انگليسي از تصادف قريب‌الوقوع دو كشتي به هراس افتادند ولي ناگهان كشتي ارواح ناپديد گشت.

(روح هلندي) بار ديگر در سال 1881 توسط دو نفر از ملوانان كشتي (باچانته) ديده شد و روز بعد از آن يكي از آن دو نفر از بالاي بادبان كشتي به پايين افتاد و از دنيا رفت. در ماه مارس سال 1939 هم اين كشتي ارواح در ساحل آفريقاي جنوبي ديده شد و تعداد زيادي از مردم كه در ساحل مشغول استراحت و تفريح بودند قسم خوردند كه با چشمان خود آن را ديده‌اند و جزئيات كشتي هلندي را توصيف نمودند. درآن روز، روزنامه چاپ آفريقاي جنوبي در گزارش خود نوشت: (آن كشتي با سرعتي وهم‌آلوده مستقيم به سوي ساحل پيش مي‌آمد. همه به تكاپو افتاده بودند و مي‌پرسيدند كه آن چيست و از كجا آمده است؟ ولي درست وقتي كه هيجان به اوج خود رسيد، كشتي اسرارآميز همان‌طور كه ناگهان آمده بود، ناگهان ناپديد شد. آخرين باري كه اين كشتي ديده شد در سال 1942 و در ساحل كيپ‌تاون بود. در آن روز چهار نفر روح هلندي را ديدند كه به ناگاه محو شد..

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:, توسط mansour |

اريك» ده سال در شيفت شب آلكاتراز كار كرد. از نظر او بدترين قسمت كار، رفتن به اتاق اعدام با صندلي الكتريكي بود. يك شب او روي صندلي شوك نشست و عكس يادگاري گرفت تا به دوستانش نشان دهد. وقتي فيلم را ظاهر كرد در عكس تصوير صورتي را ديد كه از پشت صندلي خيره به او نگاه مي‌كند. او هنوز هم نمي‌داند آن صورت چه بود. اريك مي‌گويد گاهي اوقات واقعا احساس وحشت مي‌كردم. نگهبان‌هاي ديگر داستان‌هايي درباره اتفاقات آن جا تعريف مي‌كردند ولي من سعي مي‌كردم توجهي به حرف آنها نكنم اما گاهي اوقات احساس ترس اجتناب‌ناپذير بود.

«مري مك كلر» دوازده سال است كه در اين جزيره كار مي‌كند. او از انزواي آن جا لذت مي‌برد و مي‌گويد «اين‌جا يك محل فانتزي استاندارد براي من است.» با اين حال او هم اتفاقات عجيبي را تجربه كرده است. وي مي‌گويد«بارها برايم اتفاق افتاده كه احساس مي‌كردم كسي مرا نيشگون مي‌گيرد. من توضيحي براي آنها ندارم به همين خاطر هيچ‌وقت در موردشان با كسي حرف نزدم.»


«جان بنر» در دهه پنجاه، چهار سال از عمر خود را در اين زندان گذراند اين سارق بانك كه هم اكنون در آريزونا زندگي مي‌كند درباره زوزه‌هاي باد مي‌گويد «شب‌ها وقتي با چشمان باز دراز مي‌كشيدم به زوزه باد گوش مي‌دادم. زوزه‌اي وحشت‌انگيز بود و انسان احساس مي‌كرد ارواح هم با باد هم‌نفس شده‌اند. سعي مي‌كردم عقلم را از دست ندهم هنوز هم هر وقت به آلكاتراز فكر مي‌كنم به ياد بي‌رحمي‌هايش مي‌افتم.» هر روز هزاران توريست از جاهاي مختلف به آلكاتراز مي‌آيند و از سلول‌هاي مختلف آن كه هر يك نام زنداني خود را بر سر در خود دارند ديدن مي‌كنند. وقتي خورشيد غروب مي‌كند ديگر كسي از آلكاتراز نمي‌رود بلكه همه از آن فرار مي‌كنند. جانسون، نگهبان شب، نيز پس از گذراندن شبي در ميان زوزه‌هاي ارواح كشته‌شدگان آلكاتراز، صبح روز بعد مي‌گريزد تا چند ساعتي احساس امنيت نمايد

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:, توسط mansour |

مورد اسرار زمین،ماوراءالطبيعه و واقعیات حیرت آور و ترسناک آن

معرفی جنیان
در ادامه ی گزارشات خود در خصوص موجودات فضایی به این نتیجه رسیدیم که بسیاری از گونه های فضایی به غلط به این نام خوانده می شوند و در حقیقت از جنیانی هستند که سعی در توسعه قدرت خود بر انسانها و دنیای امروز دارند. اینکه چرا این جنیان دست به جنین ابتکاری زده اند خود داستان تاریخی و مفصلی است که در نوشته های دیگر به آن خواهم پرداخت. اما در مبحث فعلی به  افشای اسامی و جایگاه این جنیان و فعالیتهای آنها برای گمراهی بشر می پردازیم.

لازم به ذکر است که برای جمع آوری این اطلاعات کوششهای بسیاری شده است و تمامی منابع و کتب باستانی که این اطلاعات از آنها استخراج گشته ذکر شده است..برای شکافتن این موضوعات تمام تاریخ بشریت از دنیای باستان تا کنون را زیر ذره بین  برده ام و اگرچه تحقیقات من هنوز به اتمام نرسیده ولی خلاصه آنچه به دست آورده ام را نقل می کنم. کسانی که به هر دلیل مخالفتی یا شک و شبهه ای در خصوص این مطالب دارند بسیار به جا خواهد بود که تمامی کتب و رسالات مورد مطالعه من را مطالعه بفرمایند.

همانطور که معلوم است جنیان عمر بسیار بسیار بلندی دارند و مخصوصا جنیان دستگاه شیطان از زمان بسیار دوری در تمدن انسانها ترسیم و تصویر شده اند.

ازازیل :

 به ازازیل در تاریخ و کتب قدیم نامهای متعددی داده شده است. اما نامهایی که امروزه توسط شیطان پرستان برای احضار او استفاده می شوند عبارتنداز :

ازازیل – سمیازه-شامغاز- شیمیازا-شمی هازا-  شمش – اوتو- بابر – سمس – آشور – اهور- شامیا – سیمجاسی -

همانطور که انتظار می رفت  ازازیل جنی است که به صورت و نام” سیمجاسی” به مرد نادانی به نام “بیلی مایر” ظاهر شده و خود را موجودی فضایی از” پلیاد “معرفی کرده است.

{ برای اطلاعات بیشتر از اینکه پلیاد چیست و کجاست و سیمجاسی چه چیزهایی به بیلی مایر گفته است به نوشته های آرشیو مراجعه کنید.}

برخی از نامهای ازازیل ممکن است برای شما آشنا باشد. از جمله نام شمش . شمش در بابل به عنوان خدای خورشید پرستش می شد و معابد زیادی داشت. این شمش همان ازازیل است که به این نام در بابل مورد پرستش بوده است. در داستان گیلگمش که از کتیبه های سفالین آشور به دست آمده نیز شمش حضور دارد و خدایی مونث است.



حال این سوال برای شما مطرح می شود که بلاخره آیا ازازیل مذکر است یا مونث ؟ پاسخ این است که ازازیل هر دو است. این پدیده ای رایج در میان جنیان جهنم است که دو جنسیت و جتی بیشتر از دو تا داشته باشند و هرطور که شرایط ایجاب می کند از آن استفاده کنند. (همانطور که در قبل گفتیم  اشتر نیز هم صورت زن دارد و هم مرد).

به منظور سهولت مطالعه اطلاعات مربوط به ازازیل را به صورت زیر دسته بندی کرده ام:

١-ازازیل نوه ی انلیل ( بعل زبوب) است. ( انلیل از آنوناکی و سیاره نیبیرو- نام او در بابل بعلزبوب است - رجوع کنید به آرشیو)

٢-ازازیل برادر دوقلوی اشتر است.( هم خواهر و هم برادر دو قلوی اشتر است !‌)

٣-ازازیل پسر سین (نانار) و  نینگال است. ( شاهزاده نانار-رجوع کنید به آرشیو)

۴- ازازیل خدای جنگ و عدالت و حقیقت است.   منبع= کتیبه های آشور

۵-ازازیل مالک دانشهای سیاه و جادوی سیاه و انتقام است.

تصویر اهریمن با صورت شیر- اهریمن معادل آریایی اشتر/اینانا است.

۶- نام دیگر او اهور یا اهورا و سمبل او فروهر ( دیسک بالدار) است !  اهریمن در حقیقت همان اشتر است و همانطور که می دانید اهورا و اهریمن نیز دوقلو هستند .(جا نخورید ! چیزهای دیگری هم هست که چون نمی خواهم برخی را برنجانم نمی نویسم) الله و اعلم.    منبع= ترجمه کتیبه های آشوری

 اهورا معادل آریایی ازازیل و سمبل آن فروهر است. کتیبه های آشور باستان

٧-سمبل عقاب نیز متعلق به ازازیل است زیرا او به همراه پدربزرگش انلیل راههای هوایی دنیای سومر باستان را نظارت می کردند.( دقت کرده اید که چرا امروز آرم نیروی هوایی در تمام دنیا عقاب است ؟!  و روی پرچم بعضی کشورها هم به چشم می خورد؟‌ منظورم آمریکاست!‌)    منبع = ترجمه کتیبه های آشوری

نمونه ای از سکه های تمدن باستانی کوماژن- قوم آریایی ساکن در ترکیه امروز

٨-ازازیل جنی بود که به انسانها طرز ساخت سلاحهای جنگی را داد از قبیل شمشیر – سپر- چاقو و زره تا به جان یکدیگر بیفتند.         منبع= کتاب عهد عتیق

٩-ازازیل استاد کیمیاگری است ( مانند اکثر جنیان ) و کسی است که انرژی  چاکرا ها و دانش تبدیل فلزات را به بشر آموخت.

١٠-ازازیل همان جنی است که کد حمورابی را دستکاری کرد. همانطور که آگاه هستید جنیان در آیات الهی تغییر ایجاد می کردند پیش از آنکه به پیامبران برسد و قانون حمورابی نیز از این دستکاری در امان نبود.

١١-ازازیل مستقیما با خود شیطان کار می کند و رهبر اصلی سپاه جهنمی است.

١٢-فلز او قلع است و عنصرش هوا

١٣- سمبلهایش  فروهر – عقاب و عقرب هستند.

١۴- راهبه ی معبد شیطان ماکسیم او را چنین توصیف می کند :

“ازازیل بسیار قد بلند است حدود ٣ متر با موهای بود بلند و هیکل قوی -چشمانش به رنگ طوسی هستند. او بسیار قدرتمند است و خود را وقف شیطان کرده است. در دوران گذشته بارها و بارها با انسانها ارتباط داشته و دانشهایی را به آنان آموخته. ازازیل به من گفته است که عمر او ۶٠ هزار سال زمینی است. حدود ١٠ هزار سال پیش ازازیل با زنی از انسان ازدواج کرد…” .

١۵- کتیبه ی یافت شده در بدتیبیرا (شهری در عراق امروزی ) چنین می گوید که انلیل این شهر را به پسرش سین سپرد. کتیبه همچنین می گوید که سین این شهر را به لیست شهرهای نوگیگ اضافه کرد. نوگیگ در زبان سومری یعنی ” او از آسمان شب”.

بت عقاب سمبل ازازیل

در همین شهر دوقلوهای اشتر و ازازیل متولد شدند (اهورا و اهریمن )  که به همین مناسبت پدرشان نانار صورت فلکی جمینی را به نام آنها نامگذاری کرد . ( اگر مطلع باشید اسامی صور فلکی همگی توسط جنیان به ما رسیده است. جمینی به معنی دوقلو است). { ازازیل/شمش  در علوم پروازی تخصص داشت و از همین رو صورت فلکی گیر به معنی راکت و موشک و پنجه ی خرچنگ به نام او نامگذاری شد . از طرف دیگر صورت فلکی شیر به نام اشتر/ اینانا نامگذاری شد . شیر سمبل اشتر و بسیاری از حکومتهای باستان پیرو او بوده است و حتی تا امروز هم ادامه دارد }.

شیر سنگی تمدن باستانی کوماژن- سمبل اشتر یکی از جنیان مورد پرستش اقوام باستانی

١۶-ازازیل از جمله ٧٢ جن خطرناکی است که توسط حضرت سلیمان به بند کشیده شده بود. همچنین در اساطیر ایران جمشید تعدادی از این جنیان را به اسارت خود گرفت و بعد از او بسیاری دیگر از پادشاهان پیشدادی و کیانی چنین کردند.

آنچه که در مورد ازازیل نباید دانست :‌   !!!

مطالبی که تا اینجا گفته شد اطلاعات معمولی در مورد یک جن و سابقه اش است. از اینجا به بعد اطلاعاتی است که دانستن آن سبب زیر سوال بردن کل سیستم جهانی خواهد بود. بنابراین هشیار باشید.

ازازیل و سیریوم :

ازازیل رهبر جنیان نژاد سیریوم  ( بز شکل )است.( همانطور که می دانید جنیان چندین صورت دارند که یکی از صورتهای آنان صورت حیوانی است). جنیان بز شکل بسیار خطرناک و بد طینت هستند و در صحراها اقامت می کنند. همان جنیانی که قبایل یهود برایشان قربانی می کردند. ( منبع = لغتنامه جهنم )

تصویر بافومه (ازازیل با سر بز) در میان ستاره شیطان پرستان .

کتاب عهد عتیق می نویسد : ” یروبوم شاه یهودیان خدمتکاران و راهبانی را برای جنیان بز شکل منسوب کرد اما حضرت یوشع مکانهای پرستش این جنیان را ویران کرد زیرا در ایk معابد کارهای کثیفی از جمله اختلاط بز و زن انسان صورت می گرفت…” .

لغت سیریوم  Serium به معنی جنیان بز شکل یا  جنیان پشمالو است.

در کتاب لاویان فصل ١٧ آیه ٧ و در کتاب تواریخ ایام (از عهد عتیق) فصل ١١ آیه ١۵ و همچنین در کتاب اشعیاء نبی فصل ٣۴ آیه ١۴ نوشته شده که جنیان سیریوم یکدیگر را در خرابه های شهر ادوم ملاقات می کنند به همراه لیلیث/اشتر و سایر دیوان…”. شهر ادوم از جمله شهرهایی است که توسط عذاب آسمانی ویران شد.

ازازیل در کتاب هنوخ نبی :

در فصلی از کتاب هنوخ که به سقوط و رانده شدن شیطان و فرشتگان همراهانش از بهشت اشاره می کند نام ازازیل آورده شده است:

“ازازیل  رهبر  نگهبانانی است که کارشان تعلیم علوم ممنوعه به انسانها است… این علوم شامل تعلیم ساخت سلاحهای جنگی و قتل عام و ساخت لوازم آرایشی برای زنان به منظور وسوسه مردان انس و جن است… سپس  فرشتگان ازازیل را محکوم کردند برای تعلیم علوم آسمانی به انسانها…(علومی که انسان قرار نیست در این دنیا بداند) و از این رو” رافائل” مامور شد که به همراه سپاهیان آسمانی به جنگ ازازیل برود. رافائل ازازیل را شکست داد و او را به عمق تاریکی فرستاد تا  روز قیامت که از آنجا به آتش جهنم انداخته خواهند شد…”.

کتاب هنوخ نبی در ادامه متذکر می شود که تمام کره زمین با تعالیم و دستورات و اعمال  ازازیل آلوده شده است:  ” به خاطر تعالیم کثیف ازازیل بود که خداوند سیل نوح را به زمین فرستاد تا آن را از آلودگیها و گناهان و موجودات و جنیان غول آسا پاک کند…”.



همچنین در ادامه می نویسد : ” ازازیل به بشر هنر ساختن زره و چاقو و شمشیر را آموخت و همینطور نشان داد به آنان که منتخبش بودند دستبند و تزئینات و سایه ی چشم و جواهرات و چیزهایئکه که پشت پلک را رنگ  می کند و تمام انواع سنگهای گرانبها و رنگارنگ و کیمیاگری را “. فصل ٨ آیه ١ تا ٨

ازازیل در سفر لاویان:

سفر لاویان بخش سوم کتاب عهد عتیق است. کتاب لاویان باب ١۶ آیه ٨ می نویسد :

” و خداوند به راهب اعظمش هارون فرمان داد تا قرار دهد دو سهم  بز . یک بز برای خدا و بز دیگر برای ازازیل در روز کفاره ی جهودان. بزی که برای خدا در نظر گرفته شده باشد که برای گناهان قربانی شود و در حالیکه بزی که برای ازازیل در نظر گرفته شده باشد که زنده نگه داشته شود در پیشگاه خدا تا کفاره ی گناهان باشد و سپس به صحرا فرستاده شود برای ازازیل …” (!!!!!!)

در ادامه فصل ١۶ آیه ١٠ می نویسد : ” هارون بایستی که دو دست را بر سر بز زنده گزارده و اعتراف کند تمام گناهان و سرپیچی های فوم اسرایل را. هر چه گناه ایشان است بر سر بز بگزارد و بز به صحرا فرستاده شود تا همه ی سرپیچی های آنان را با خود به جایی دور ببرد”.

“لغتنامه ی جهنم” نیز مطالب کتاب لاویان را تایید می کند.

ازازیل در صحف ابراهیم نبی :

در صحف ابراهیم ازازیل به صورت یک پرنده ی نجس تصویر شده است که زمانی که حضرت ابراهیم می خواست برای خداوند قربانی کند بر ابراهیم ظاهر شد.

” و پرنده ی کثیف (ازازیل) با من سخن گفت: ای ابراهیم ! چه می کنی بر فراز این تپه های بلند ؟ جایی که نه چیزی برای خوردن است و نه برای نوشیدن و هیچ جنبنده ای یافت نمی شود؟ آنچه که در آتش میریزی می سوزد و به بالا می رود و تو را نابود می کند.

و من از فرشته خدا پرسیدم : این چیست ای بزرگ ؟ و فرشته پاسخ داد : این ازازیل است. این ناپاکی است. و فرشته به ازازیل گفت : شرم بر تو باد ای ازازیل!   روزی ابراهیم در بهشت است و روزی تو در زمین است. جایی که تو اختیار کردی برای اینکه گناهانت در آن پراکنده شوند و برای همین خداوند ازلی و ابدی جایگاه تو را در زمین قرار داد تا از طریق تو ای دروغگوی کثیف نسلهای بشر مورد امتحان و آزمایش قرار گیرند”. صحف ابراهیم    باب ١٣ آیه ۴ تا ٩

همچنین در باب ١۴ آیه ۵و۶ حضرت ابراهیم ازازیل را نفرین می کند :

” باشد که تو آتش تنور زمین باشی . برو ای ازازیل ! به ناهنجارترین مکانهای زمین که میراث تو برای آنان است که با تو هستند”.

ازازیل و خزندگان :

در صحف ابراهیم همچنین گفته شده است که ازازیل همان خزنده ی افعی است که آدم و حوا را در بهشت فریب داد. شکل ازازیل همانند ” اژدهایی با دست و پای انسان است در پشتش ۶ بال بر سمت چپ و شش بال بر سمت راست دارد”. صحف  باب ٢٣ آیه ٧

در معرفی نژادهای فضایی گفته شد که اکثریت آنها به نام خزندگان مشهور هستند از جمله نژاد گری ( خاکستری) و نژاد آنوناکی که ازازیل هم از همین نژاد است. سفر پیدایش در کتاب عهد عتیق متذکر می شود که شیطان به صورت و چهره ی یک افعی (اژدها) بر حوا ظاهر شد و او را فریب داد که از میوه ی ممنوعه بخورد.

همچنین متون هند باستان مانند مهابهارات و بهاگاواد گیتا همواره پر است از موجوداتی به نام ناگا که قبلا از آنها سخن گفته ایم. ناگا ها نیز به اشتباه جزو موجودات فضایی گروه بندی می شوند در حالیکه همه ی توصیفات و نشانه های آنها همانند جنیان است. در واقع ناگا در لغت سنسکریت به معنی خزنده و افعی است و این موجودات قادر به تغییر شکل – وسوسه انسان – استفاده از جادو و …هستند و توسط هندوان پرستش می شوند همانطور که سومریان و بابلیان خزندگان آنوناکی را به عنوان خدایان می پرستیدند. نام این خزندگان در زبان بابلی نارگال است که شباهت زیادی با ناگا در سنسکریت دارد و تایید کننده ی این عقیده است که جنیان در سراسر دنیا در سرزمینهای متعدد مورد پرستش بوده و هستند.  و این جنیان افراد مشخصی هستند که با اسامی مختلف در ملتهای مختلف شناخته شده اند مانند اشتر یا اینانا که در هند به نام لکشمی و در ایران به نام اهرمین شناخته شده است.

 

ازازیل در دنیای امروز :

چون در قرن ٢١ زندگی می کنیم دلیل نمی شود که خیال کنیم بشر به شعوری رسیده که دیگر جنیان را نپرستد. بلکه برعکس امروز بیش از قبل این پرستش کثیف صورت می گیرد و جان انسانهای بیشماری در راه خشنودی این جنیان قربانی می شود. آیا فکر نمی کنید که بسیاری از جنگهای خونین تاریخ فقط برای ریختن خون صورت گرفته است و بس ؟ آیا هیچ کدام از این جنگها نتیجه ی مثبتی به همراه داشته است ؟

برای بررسی این حقیقت باید البته تاریخ جنگهای اروپا و سایر نقاط دنیا مانند ایران را مطالعه کرد. این کار را من انجام داده ام اما حجم اطلاعات به قدری زیاد است که امکان افشای آن در این مقاله نیست. از آن گذشته گمان من بر این است که هنوز زمان گفتن حقیقت فرا نرسیده چرا که اگر اکنون من حقیقتی را بگویم همه آن را دروغ فرض خواهند کرد حتی اگر برای آن مدرک و سند هم ارائه دهم.

در هر صورت در حدی که به این مقاله مربوط می باشد  نام و فعالیت برخی از گروههای  شیطان پرست که در پشت پرده هستند و دنیای ما را تبدیل به زباله دانی کرده اند ذکر می کنم:

فراماسونری :

اولین و در واقع مهمترین فرقه ای که با ازازیل در ارتباط بوده و هست فرقه موسوم به فریماسون است که در فارسی به نام فراماسون شناخته شده است.

این مکتب ریشه در تاریخی دور دارد که به دوره ی تمدن سومر و اولین تمدنهای بشر باز می گردد. لغت فریماسون به معنی معمار آزاد است. این لغت از آنجا گرفته شده که اولین اعضای این فرقه همگی معماران و آرشیتکتهای معابد و اماکن مقدسه برای جنیان بودند .

اینکه این فرقه چیست و چه چیزهایی ترویج می کند را به مقالات آینده موکول میکنیم .

از سمبلهای این سازمان می توان به چشم جهان بین – هرم – مار – افعی- عقاب – صلیب – شیر و …اشاره کرد . خدایی که افراد فراماسون می پرستند خدای یکتا نیست بلکه موجودی است به نام ” بافومه” . این بافومه جنی است دوجنسی با ظاهری شبیه بز که دقیقا ازازیل و اشتر را یادآور می شود. تصویر بافومه در کتیبه های باستانی سومر به دست آمده است و شباهت انکارناپذیری به  لیلیث/ اشتر/ اینانا دارد. این موجود کثیف تنها به خون انسانها تشنه است و البته در مقابل قربانیهای فراماسونها به آنان قدرت و ثروت فراوانی در این دنیا اهدا می کند.  تصویر بافومه بهتر است که روی این وبلاگ قرار نگیرد. چنانچه مایل بودید به ای میل شما فرستاده خواهد شد.

مهرهای فراماسونری روی اسکناسهای ١ دلاری-

چشم جهان بین و هرم – از علامات فراماسونری که بر پشت ١ دلاری نقش بسته و در سراسر جهان به عنوان پول بین المللی در گردش است. طلسمی باستانی که انرژی انسانها را جذب و منتقل به بالای هرم می کند (در آینده بیشتر توضیح خواهیم داد). مقایسه کنید با تصویری از مصر باستان در پایین:

چشم جهان بین و هرم در کتیبه ای از مصر باستان – تت همان جنی از آنوناکی که کیمیاگری را به بشر آموخت.

ازازیل و قوم جهود:

یادآوری کوچکی می کنم که بیشترین جمعیت این فرقه از یهودیان هستند که تصادفا همگی بزرگترین سرمایه داران و رهبران سیاسی جهان هم هستند. برای مثال تمام روسای جمهوری فرانسه بعد از انقلاب فرانسه فراماسون بوده و هستند.( فرانسه بعد از انقلاب تبدیل به  مهد جدید فراماسونها  شد).

استخوان و جمجمه :



نام کلوپی است که از قضا تمام رییس جمهوران  و تمام اعضای مجلس و کابینه ی آمریکا عضو آن بوده و هستند . این سازمان زیر زمینی است و فوق سری فعالیت می کند. تمام اعضای آن باید حتما فراماسون باشند.

استخوان و جمجمه یک جامعه ی نهانی متعلق به دانشگاه یل می باشد و تمام تصمیم گیریها در مورد اقتصاد و سیاست کشورهای دنیا در اینجا صورت می گیرد.

کتابی به نام “نهضت فراماسونری در ایران ” منتشر شد اما از آنجا که نام و درجه ی افراد مملکتی را که عضو این فرقه بودند فاش می کرد نه تنهای جلوی انتشار نسخه کامل آن گرفته شد بلکه چاپخانه به آتش کشیده شد و نسخ کتاب با آب خمیر شد که قابل خواندن نباشد ! و نویسنده ی آن نیز به قتل رسید (اسمائیل رایین).

از اینجا باید بفهمید که من چقدر شجاعم !‌ بگذریم… اطلاعات اندکی در مورد چهره واقعی این سازمان وجود دارد زیرا هر فردی که اقدام به افشای اسرار آنان کرده پیش از چاپ کتاب به قتل رسیده است. نمونه مشابهی در آمریکا” انتشارات عذرا کوک” که اقدام به انتشار اطلاعات ضد ماسونی کرده بود مورد حمله قرار گرفته و از هستی ساقط شد! (مهد آزادی ؟‌من فکر نمی کنم!) و نویسنده آن جیمز مورگان به قتل رسید.

ایلومیناتی :

جامعه ای تشکیل شده از افراد عالی رتبه ی فراماسون . تصمیمگیری در مورد اینکه کجای دنیا باید جنگ شود و کدام کشور باید دچار فقر باشد توسط افراد این جامعه گرفته می شود .



دست دادن در میان فراماسونها انواع خاصی دارد که یک نمونه آن را در این سکه باستانی از تمدن یونان مشاهده می کنید. مدارک فراوانی در دست است که ثابت می کند اکثر حکومتهای دنیا از دوران باستان تا کنون توسط افراد فراماسون اداره شده اند. یک نمونه آن در این سکه ها قابل رویت است.

تمام این جوامع شیطانی در کنار یکدیگر فعالیت می کنند و هر تعداد انسان که لازم باشد قربانی می کنند تا شیاطین خود را خشنود کنند حتی اگر این انسانها شامل زن و فرزندان خودشان هم باشند.( نمونه بارز آن جنگ ویتنام بود که میلیونها سرباز آمریکایی قربانی شدند و هم اکنون در عراق نمحونه دیگر آن را می توان دید. جنگ جهانی دوم که به فرمان و دستور خود جهودان آغاز شد منجر به مرگ میلیونها یهودی نیز شد …).





لغتنامه جهنم:یکی از مهمترین کتبی که به افشای نام این جنیان می پردازد کتابی است موسوم به “لغتنامه ی جهنم “. نویسنده این کتاب جن شناس معروفی به نام” کولین د پلانسی” است که در قرن ١٨ آن را نوشته. این نویسنده در طول حیات خود بیش از ١٠٠ کتاب در خصوص جنیان و دخالتهای آنان در دنیای انسان نوشت که اکثر آنها در دسترس نیست.

کلید کوچک سلیمان : کتاب با ارزش دیگر همانا  ” کلید کوچکتر سلیمان “ است که نویسنده آن گمنام است اما خود کتاب برگرفته از اطلاعات باستانی مربوط که جنیانی است که حضرت سلیمان به فرمان خدا دربند کرده بو

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:, توسط mansour |

اشو: تو چیزی نیستی جز دست هستی که به سمت بی نهایت دراز شده است .

هستی برای کسانی که در دسترسش هستند در دسترس است.

تمامیت (هستی) مادر توست. تمامیت تو را بی اهمیت نمی داند. اجازه بده این حقیقت تا آنجا که میتواند به اعماق قلبت نفوذ کند, زیرا حتی این آگاهی که تمامیت از با تو بودن احساس شادی می کند تو را تغییر خواهد داد. دیگر احساس غربت نخواهی کرد, دیگر اینجا یک غریبه نخواهی بود. دیگر یک بی خانمان سرگردان نخواهی بود, اینجا خانه ات می شود. و تمامیت مادر توست, برایت دل میسوزاند, دوستت دارد. پس طبیعی است که وقتی کسی یک بودا می شود, وقتی کسی به قله نهایی  می رسد, همه هستی به رقص در می آید, همه هستی آواز سر می دهد, همه هستی جشن میگیرد. واقعا چنین است. این یک استعاره نیست, به یاد داشته باش؛ در غیر این صورت آن را اصلا در نیافته ای. بارانی از شکوفه جاری میشود و هرگز از جریان باز نخواهد ایستاد.

شکوفه هایی که بر بودا باریدند هنوز در حال باریدنند. نمی توانی ببینیشان, نه به این دلیل که از باریدن باز ایستاده اند بلکه به این دلیل که قادر به دیدن آن نیستی. هستی تا ابد برای همه آنهایی که بودا شده اند جشن میگیرد, برای همه آنهایی که در حال بودا شدن هستند, و همه آنهایی که بودا خواهند شد. برای هستی گذشته و حال و آینده وجود ندارد. فقط یک تداوم وجود دارد, ابدیت, تنها حال وجود دارد, حال تا بینهایت.
 

هنوز می بارند ولی تو این بارش را نمیبینی. اگر برای تو نبارند آنها را نمی بینی؛ و وقتی بارش آنها را ببینی خواهی دید که آنها برای هر بودایی می باریده اند, برای هر روح به اشراق رسیده ای.  برای هستی مهم است که بر سر تو چه می آید. هستی مدام دعا میکند تا اتفاق نهایی برایت واقع شود. تو چیزی نیستی جز دستی از تمامیت که به سمت نهایت دراز شده است. تو چیزی نیستی جز موجی از تمامیت که در پی لمس ماه است. تو چیزی نیستی جز گلی شکفته که تمامیت از رایحه ات معطر شده است.
 اگر نمیتوانی گل بدهی, هستی تو را غرق گل نمی کند. هستی به سادگی به تو پاسخ میدهد: هر چه هستی, هستی همان را مضاعف به تو میدهد. اگر گلهای فراوانی درونت داری و گلهای درونت درحال شکوفا شدن هستند, میلیونها گل بر تو می بارد. اگر افسردگی عمیق داری, هستی افسردگیی میلیونها بار بزرگتر به سویت روانه میکند. هر آنچه هستی کوبه درب خانه ات را به صدا در می آورد. هر آنچه هستی بیشتر و بیشتر به خودت داده می شود.

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:, توسط mansour |

یپنوتیزم و هیپنوتیزم درمانی
تابه امروز حتما به واژه هیپنوتیزم برخورده اید پیش خود فکر میکنید چه کاره سختی انجام میدهد یا پیش خود فکر کرده اید هیپنوتیزم یعنی چی؟


هیپنوتیزم

بدون شک احیاء کننده و بنیانگذار کلاسیک هیپنوتیزم "آنتوان مسمر" بوده که او در ۲۳مه ۱۷۳۴ در دهکده ای کوچک در اتریش به دنیا آمد.

وی در رشته طب فلسفه و علوم دینی تحصیل کرده و در سال ۱۷۷۶ کتابی به نام

"نیروی ستارگان"انتشار داد که در آن چنین می خوانیم:

((از ستارگان و کواکب آسمانی نیرویی ساطع می شود که بر سرنوشت انسان و موجودات تاثیر داشته و در اجسام و موجودات نفوذ می کند.))

هیپنوتیزمبه زبان آمیانه خواب.این خواب طبیعی نیست زیرا ما با استفاده از ابزار مصنوعی شخص را خوابانده ایم در نتیجه هیپنوتیزم یعنی خواب مصنوعی.

این سوالات برای شما پیش می آید که شخصی هیپنوتیزم می شود و در حالت هیپنوتیزم قرار دارد از نظر جسمانی چه اتفاقی براش می افتد؟تجربیات او در این حال چیست ؟در مغز این فرد در مدت خواب هیپنوتیزمی چه تحولاتی رخ می دهد؟

خود آگاه و ناخوداگاه مغز

مغز را می توان به تکه یخ شناوری در درون آب تشبیه کرد که از دو قسمت تشکیل شده است:یک قسمت آن که در بیرون آب است وقسمت اعظم دیگر آن در درون آب قرار می گیرد.

قسمت بیرون از آب همان خوداگاه مغز است که در کارها و تصمیمات روزانه به ما یاری می رساند و همچنین به ما کمک می کند که با موقیتهای جدید چگونه سازش داشته باشیم و متکی به افکار منتطقی خود باشیم و در موقیتهای مختلف چگونه عمل کنیم.ولی قسمت پنهان آن که در درون آب قرار گرفته است قسمت ناخوداگاه مغز است که به طور خودکار و بر اساس امور مختلف از قبیل عواطف تصورات خاطرات و سیستم عصبی خود مختارعمل می کند که در زیر به تک تک آنها می پردازیم.

عواطف

عواتف نقطه مقابل منتطق گرایی است.عواتف به شکلهای مختلف از قبیل لذت خوشحالی خشم ناامیدی ترس و غیره ظاهر می شوند بدون اینکه ما انتظار آنها را داشته باشیم .انگار آنها در همین دم دست قرار دارند.

یک فکر در مغز ما می تواند یک احساس عاطفی را برانگیزاند و نیز یک فکر می تواند وجود فردی را در ذهن مجسم کند فردی که سالهاست ندیده اند.

تصورات

اصطلاح تصورات در اینجا همانند چتری می ماند که شکلهای مختلف ناخوداکاه را زیر پوشش خود قرار می دهد. این اشکال می توانند ایده آلها خلاقیتها یصیرتها پیش بینی ها خیالات رویاهای روزانه و شبانه باشند.

خاطرات

ناخوداگاه مغز خاطرات تمام آن چیزهایی که ما دیده ایم شنیده ایم تجربه کرده ایم یا یادگرفته ایم را در خود نگه می دارد.البته این امر بدان معنی نیست که ما تمام آن خاطرات و اطلاعات را می توانیم در ذهن خود حاضر کنیم بلکه مقدار زیادی از آنها در قسمت ناخوداگاه مغز مدفون شده اند که از طریق هیپنوتیزم می توان به آنها دسترسی پیدا کرد.

البته برخی آدمها اسم هیپنوتیزم را که میشنوند ترس تمام وجودشان را فرا میگیرد به واسطه اینکه به کسی که اینکارا انجام می دهد اطمینان ندارد و مشخص نیست چه اتقاقی برایش می افتد.

در پست بعدی درباره اینکه(در حالت هیپنوتیزم چه احساسی به فرد دست می دهد؟)توضیح خواهم داد...
+ نوشته شده در  ساعت   توسط   |  نظر بدهید
نور و رنگ
نور


یک روح جهانی به درون همه چیز نفوذ میکند که ماهیت آن شبیه نور است.

فیثاغورث

در جهان ما همه نورها از خورشید سرچشمه میگیرند.خورشید منبع همه انرژیها و نیروهاست.خورشید منبع نور حرارت و حرکت در سیاره میباشد.

"بهاگاوادگیتا" کتاب مقدس هندو از نور زوال ناپذیری سخن میگوید:

"شکل من را در اشکال مختلف و در رنگهای مختلف مشاهده کن".خدا به اعتقاد سیج های هندو نور مطلق است.

رنگ

تمام سیاره ای که در آن زندگی میکنیم از اقیانوسها تا آنچه که بصورت جماد گیاه حیوانات و انسان می بینیم به نور و خصوصیات جالب و ارتعاشات مربوط به نور

وابسته اند.سطوح اتری( روح)نجومی ذهنی و روحی بیز به منبع نور وابسته اند زیرا هر یک سرعت ارتعاشات مربوط به خود را دارند.

گذشته از برای زیبایی و خوشایند آن رنگ بیش از عامل دیگری موجب تغییرات روحی می شود.به همین دلیل در مدیتیشن تانتریک اهمیت زیادی به رنگ می دهند.

شما اگر در زندگی روز مره خود دقت کنید رنگها برای شما اهمیت دارند و شنیدید که رنگها در روح و روان انسان  تاثیر دارد شما رنگ قرمز را وقتی میبینید احساس هیجان میکنید رنگ زرد اشتهای آدمو تحریک میکنه.........

"آلدرس هاکسلی"رنگ بهترین محک واقعیت است.

دانش رنگها بر پایه قوانین نور گذاشته شده اند که بصورت هفت رنگ مربوط  به طیفهای اصلی ظاهر می شوند.طیفهای رنگی با هفت سیاره آفرینش و هفت چاکرا

(مراکز انرژی)در رابطه اند.

شما وقتی نور سفیدی را از یک منشور عبور دهید تبدیل به هفت رنگ که همان رنگهای هفت گانه است میشود.که این هفت رنگ مربوط به چاکراهاست چون هر چاکراهی یک رنگ مخصوص خود دارد که دارای قدرت و نیروی حیاتی خاص خود می باشد.
+ نوشته شده در  ساعت   توسط   |  ی
کارما...دفع انرژی منفی
شما میدونید کارما چیست؟


کارما نتیجه ی همون کارهای خوب و بدیه که ما انجام میدیم. یعنی هر کار خوب و بدی که انجام میدیم نتیجه اش روتوی همین دنیا میبینیم"از ماست که بر ماست"

ولی آدم چطور بدونه چه کاری خوبه چه کاری بد.......

اگر ما بخواهیم تو کارهای که انجام میدیم ریز بشیم تمام کارهای ما "کارما"ست. یعنی شما دارید راه میرید دارید روی یک موجود زنده که همان زمین که همان مادر نام دارد راه میروید و یا ناخواسته یه مورچه روزیرپاتون له میکنید.این یک جور کارماست.انرژی منفی هم یک جور کارماست که اصطلاحا خیلی از شما شنیدید همانچشم زدن یا چشم خوردن میباشد.

حتما شنیدید که یک نفر تارک دنیا شده و خودشو وقف ریاضت کشیدن کرده واز محل سکونت یا جایی که هست بیرون نمیاد بخاطر همین موضوع.

شما وارد یک جایی میشویدو احساس شما این طور است که سنگین شدید(یامثلاسردردشدید) به اصطلاح چشم خوردید.دراصطلاح متافیزیک "کارما" جمع کردید.....

آیا شما به چشم اعتقاد دارید؟چطور چشمو از خودتون دور میکنید یا جلوگیری میکنید از چشم؟

حتمادیدین قدیمیهای ماوبزرگترهامون وقتی میخوان ازچیزی یاکسی تعریف کنن طبق عادت میزنن به چوب...میگن:بزنم به تخته...میدونین اصلا اوناچرااینکارروانجام میدن؟؟؟ بزنم به تخته یعنی چی؟؟؟

در دنیای بی انتها وپیچیده ی متافیزیک "چوب" مانعی به حساب میادبرای گرفتن انرژی منفی...درواقع مابا"به چوب زدن"انرژی منفی یا دراصطلاح عامیانه همون شوری چشم روبه چوب منتقل میکنیم.

کسانیکه در رشته عرفان که همان بالاترین و والاترین رشته ی متافیزیک است هستندمیگن: برای جلوگیری از چشم از چوب استفاده کنید. بصورت گردنبند یا بصورت دستبند. قربونش برم تو خونه هر مسلمون که یک بار هم مکه رفته تسبیح چوبی پیدا میشه چون یکی ازسوغات های مکه تسبیح چوب است. شما میتونید همونو به صورت گردنبند یا دستبندش کنید وازش استفاده کنید.وقتیکه همیشه یه دستبندچوبی یه همراه داشته باشیدانرژی های منفی سرگردان درفضاکمتربه شمامنتقل میشه...

وحالا یه راه برای رفع انرژی منفی: وضو گرفتن...

"من کاری به دین شما ندارم عیسی به دین خود موسی به دین خودوحتی کسانی که هیچ دینی روقبول ندارن

متافیزیک برای همه است.همه ی ادیان قبولش دارن.متافیزیک هیچ ربطی به دین نداره...متافیزیک هیچ کاری به دین نداره...

برگردیم به بحث خودمون:رفع انرژی منفی ازطریق وضوگرفتن...کاری به جنبه ی مذهبی وضوگرفتن دردین اسلام ندارم.درواقع وضوگرفتن یه فلسفه ی خاصی برای خودش داره که اصلاربطی به دین ومذهب نداره وتعریفی ازدنیای تودرتوی متافیزیکه...بااینکارشما انرژی منفی رو دفع میکنید... به چه صورت؟؟؟

آب یکی از پاک ترین ومقدس ترین منابع موجود روی کره خاکیست که با استفاده از آن شما دفع انرژی منفی میکنیدوانرژی مثبت وپاکی آب روبه درون وجودخودتون منتقل میکنید...

کف دستان شما چاکراست هنگام شستن دست انرژی منفی رو تخلیه میکنید بعد نوبت به شستن صورت میرسه.بازهم بالای پیشانی شما یک چاکراست که شما باریختن آب ازبالای صورت به سمت پائین تخلیه انرژی منفی میکنید نوبت شستن دستها میرسد آقایان روی آرنج چاکرا دارن و خانومها پشت آرنج که شما با شستن آن به صورت وارونه یعنی ریختن آب ازبالای آرنج به سمت پایین دفع انرژی منفی میکنید نوبت به شستن چاکرای هفت که همان مسح سر است میرسد.وبازهمان عمل برعکس.یعنی ازسمت فرق سربه پایین...اگه دقت کرده باشین هنگام وضوگرفتن تنهاجایی که ازپایین به بالاشسته میشه مسح پاست.شماازنقطه ی انگشت شست پادست خودرابه سمت بالامیکشید.چرا؟؟؟تنها جاییکه انرژی مثبتو به بدن برمیگردونید مسح پا میباشد...جالبه.نه؟؟؟درتمام مراحل وضوگرفتن باهفت چاکرای بدن سروکارداریم.درتمام مراحل ازتمام چاکراهابه وسیله ی آب که منبع پاکی وقداسته انرژی های منفی بدن روبه سمت خارج دفع کرده ودرمرحله ی آخروضوگرفتن انرژی مثبت روواردبدن میکنیم...

وضوگرفتن علاوه براینکه یکی ازراه های دفع انرژی منفی وجذب انرژی مثبت است باعث آرامش انسان هم میشه...مثلا هروقت که سردردهستید...عصبی هستیدویااحساس میکنیدکه روحتان سنگین شده وضوبگیرید.اینکاربه شماآرامش میده.حالادرپست های بعدی توضیحات بیشتری دراین موردخواهم داد...

درهرصورت اگه سوالی درباره ی مواردی که نوشتم داریددرقسمت نظرات پاسخگوی شماهستم.

ادامه دارد....
+ نوشته شده در  ساعت   توسط   |  یک نظر
شناخت اولیه ی متافیزیک به زبان عامیانه...

سلام :

میخوام به صورت ساده و عامیانه باهاتون حرف بزنم و در خصوص سنگ و سنگ درمانی چیزهایی روکه میدونم با شما در میان بزارم و اگر تونستم کمکی باشم.

شما تا امروز پیش خودتون فکر کردین که متافیزیک چیست یا مرتاضهای هندی چطور روی میخ میخوابن یا رو آتیش راه میرن؟

شما هم میتونید این کارها رو انجام دهید.اگر ما خودمونو دسته کم نگیریم همه کار از ما برمیاد زمانی که شما یوگا یا مدیتیشن کار میکنید میخواهید ذهن خود را آزاد و آروم کنید. به چه صورت: شما روی زمین نشسته بصورت بقول معروف چهارزانو و انگشتان دست خود را بمنظور اینکه چرخه رو ببندید انجام میدهید. یوگا کارها و مدیت کارها با استفاده از نور سفید انجام میدهند به چه صورت:انرژی منفی خود را به شمع و انرژی مثبت شمع که همان نور سفید هست رومیگیرن...

ولی در سنگ درمانی شما انرژی خود را از سنگ میگیرید.نمیخواهم الان وارد این مقوله بشم باشه برای بعد...

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:, توسط mansour |

تــــــــــــونـــــــل نــــــور

توصیف حالات پس از مرگ، میان افرادی که برای چند دقیقه مرده و بعد

با کمک های پزشکی زنده شده اند یا گروهی که با کمک هیپنوتیزم زندگی

 پس از مرگ در تناسخ های قبلی خود را به یاد آورده اند:

هر دو گروه خود را در اطراف شناور می بینند، در حالی که احساس دور

شدن از جسم و احساس آرامش همراه با کنجکاوی، نه ترس ،در همــه

موارد گزارش شده است...

همه ی این افراد از یک نوع احساس خوشی حاصل از آزادی و رهایی در

روشنائی اطراف خود گفته اند در حالی که بعضی دیگر این روشـنائــی را

دورتر ازخود و در جهتی که به سمت آن کشیـده مـی شـونـد ، دیده انـد.

از ایـن جریـان همیشـه بـــه نام " تـــــو نـــــل نــــور " نام برده مـی شـود.

پـس از مـرگ جـسم، ارواح می بایـد تـا باز شدن دروازه در انتـظار باشنـد.

مهاجرت روح بسیار آسان صورت میگیرد . نـوری یا بهتر بگویم ، تـونلــی از

نور که آنها عبور از آن را تجربه می کنند راهی است به دنیای ارواح، گرچه

ارواح به سرعت جسم را ترک می کنند اما ورود به دنیای ارواح یک جریان

به دقت اندازه گیری شده ومنظم است.بعدهاوقتی روح دوباره درجسمی

دیگر به این دنیای خاکی بر می گردد،مسیر بر گشت بسیار سریع تر طی

می گردد.محل اتصال این تونل باگذرگاه نوری به زمین متغیراست.بعضیها

بلافاصله پس ازفوت، بازشدن دروازه رادرنزدیکی خود میبینندو تعدادی نیز

ابتدا تا اندازه ای به سمت بالا حرکت کرده سپس وارد تـونـل می شوند،

ولی بهر حال زمان وقوع این امر بسیار کوتاه است و اصولا پس از مرگــــ

و ترک کره زمین صورت می گیرد.

در واقع روح اصلا تکان نمی خورد بلکه تونل به سمــت روح مــی آیـــد...

حلـقـه زنـان و مارپیچانه آن را در برمی گیرد. نـوایی مترنم به گوش ارواح

میرسـد. در ایـن هنـگام دیگـر روح قـادر به دیدن جسم بی جان خـــود و

اطرافیانی که بالای جسد او قرار گرفته اند نیست بلکه فقط همان تونل

نور است که به تمامی روح را در بر می گیرد و شنیدن نوایی زیباوهفت

آهنگ که به نوبت به ترنم در می آید...

در هنگام عبور از"تونل نور"نیروی خود به خود،ارواح را در مسیر مستقیم

پیش می برد. در عین حال اصوات به صورت آرام بخشی، یک نوع طنین

صدای اکو مانند،مثل صدای ارتعاشات درطبیعت وامواج موسیقی خیلی

زیــبـا به گــوش مـی رسـد.

تعدادی زیادی از کسانی که تجربه ی"بازگشت ازمرگ"راداشته اند از این

احساسات آرام بخش که ازشنیدن این موسیقی به وجودمی آیدصحبت

کرده اند.صداهایی که اکثرا بلافاصله پس از مرگ به گوش می رســـــد .

فقط گاهــی (بنا بر اظهار برخی نجات یافتگان از مرگ) زمـان شــروع آن

برایشان کمی دیرتر بوده است.بعضی ها گفته اند که چنین صداهایی را

در هنگام بیهوشی کامل شنیده اند...صدایی یک نواخت و یک دست که

پـس از خـروج از تـونـل بـه نـوعـی مـوسـیـقـی تـبـدیـل مـی شــود...

(آن را انرژی کـیـهانـی می نـامـنـد چـون به روح حیاتی دوباره می دهد)

* *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  *  

در پــسـتـــ  بــعـد:

ورود بـه دنـیـای ارواح و اسـتـقبال روح نگهبان...

پ.ن: به عـلـت طـولـانـی شـدن پـسـت هــای مــربـوط بــه دنـیـای ارواح، ادامــه ی مـطـلـب

"ورود بـه دنــیــای ارواح" و "روح نــگـهـبـان" را در پــســت بــعــدی و در پــســت آخـر دربــاره ی

"تــــنــاســخ" و "بــازگــشـــت" تــوضــیـح خــواهــم داد...

ادامــــــــــه دارد...

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:, توسط mansour |



          دروازه ورود بــه دنــیــای ارواح

پس از مرگ جسم، ارواح می باید تا باز شدن دروازه ی ورود به دنیای ارواح

در انتظار بمانند...مهاجرت روح بسیار آسان صورت می گیرد.در ابتدا نوری یا

بهتر بگویم تونلی از نور که آنها عبور از آن را تجربه میکنند، راهی است به

دنیای ارواح.پس از گذشت ازتونل نور و در ادامه ی سفر روح سعی دارد که

با آرامش با محیط جدید وفق یابد تا وارد دنیای ارواح شود.روح پس از عبور

از تونل وارد دنیای ارواح می شود و این آگاهی را دارد که جسم خودرا روی

کره زمین به جا گذاشته است.پذیرش و مدت زمان لازم برای تطابق بادنیای

ارواح،بستگی به آگاهی و قبول ترک کره زمین دارد... بـرخـی ازایـن موضوع

حیرت کرده و بعضی نیز آنرا خیلی جدی میگیرند.بطور کلی این بستگی به

درجه بلوغ و تجربه ی زندگی های متعدد آنان دارد(تناسخ) ...

متداولترین واکنشیکه انجام میدهند کشیدن آهی از روی آسودگی و بیان

کلماتی مثل: "عالیه" یا "من دوباره به این محل زیبا ، به خانه ام آمده ام"،

می باشد...

توصیف ارائه شده توسط ارواح باتجربه که پس ازمرگ ، جسم را به سرعت

ترک می کنند بسیار مختصرومبهم است...اینهاارواح خوب هستندکه تعداد

آنها در کره زمین بسیار کم است...

معمولا حرکت و ترک جسم از سوی اکثر ارواح به کندی صورت مگیرد.حتی

ارواحی هستند که اصلا مایل به ترک جسم خود نیستند.کسانی که دراین

زمینه تحقیقات زیادی داشته اند دریافته اندکه اینها ارواح جوانی هستندکه

از تجربیات دوران زندگیهای گذشته کمتر برخوردار بوده اند (تناسخ) و در

نتیجه تجربه کافی ندارند . به همین دلیل هم کره زمین را به آسانی ترک

نمی کنند.

بعضی ازارواح که هنوزازنظرعاطفی به شدت به خانواده یادوستان ونزدیکان

وابسته اند، یا بعضی از ارواح که مرگ خود را نمی توانند قبول کنند،درابتدا

دچار ناراحتی درهنگام بازگشت به دنیای ارواح هستند و این به خصوص در

مورد مرگ در جوانی صدق می کند.ارواحی که تحت این شرایط وارد دنیای

بعدازمرگ میشونداغلب به دلیل وابستگی و علاقه ی زیادبه زندگی زمینی

وعزیزانیکه دراین کره خاکی بجاگذاشته انددروحله ی اول گیج و پریشانند.

آنها آمادگی لازم رابرای مرگ آنهم به صورت ناگهانی نداشته اند و درنتیجه

کاملاغیرمنتظره عزیزانشان راترک کرده اند.معمولا اولین چیزیکه این ارواح

در دنیای روح با آن برخورد میکنند یک " روح راهنما " است...

ارواح راهنما،ارواحی آگاه وخبره وبا مهارت هستند که آمادگی بسیار برای

رویاروی باارواح غمگین وسراسیمه دارند.دراین هنگام ارواح راهنما،روح را

هنگام عبورازدروازه و ورودبه دنیای ارواح تشویق میکنند... روح راهنما یک

تصویر ذهنی از آینده برای تسکین ودلگرمی روح ایجاد مینماید تا بتواند اورا

راضی به ترک جسم و عزیزان خود و ورود به دنیای ارواح نماید...

اگرچه امکان دارد که روح بلافاصله پس از مرگ جسم احساس تنهایی کند

ولی در اصل این طور نیست...

هوش برتر ناشناس و نامرئی،در قالب یک روح راهنما و نگهبان ما را

برای خروج ازدروازه زمین و ورود به دنیای ارواح راهنمایی میکند...

روح با ورودبه دنیای ارواح،فرصت کوتاهی برای شناور شدن در اطراف ودید

و بازدید و تطبیق خود با آن مکان را در اختیار دارد...

ارواح نگهبان همراه با تعدادی از ارواح دوست و همراهان زمینی که قبلا از

دست داده ایم گردآمده و به روح اطمینان می دهند که همه چیز به خوبی

پیش می رود.ماحضور آنها را بلافاصله پس از مرگ احساس می کنیم چون

علت اساسی سازش بادنیای جدید،نفوذووجود همین ارواح آشناودوستان

و عزیزان دنیای ارواح است...اکثر کسانیکه این تجربه را بوسیله هیپنوتیزم

بیادآورده اندچنین گفته اندکه نخستین فردیکه دردنیای ارواح میبینندهمان

روح راهنما است... اگر یک خویشاوند یا دوست صمیمی که قبلا از دست

داده ایم به صورت روح ظاهر شود، راهنمای موعود دیگر حضور نمی یابد...

راهنمایان در مقابل "دروازه دنیای ارواح" به استقبال ما می آیند.

پدیده عجیب و شگفت آور درمورددنیای ارواح این است که مردمی که برای

ما در زندگی زمینی عزیزومهم بوده اند،همیشه قادرند درهنگام ورود به آن

دنیاازمااستقبال کنندحتی اگردرآن لحظه درجسم دیگری دراین کره خاکی

زندگی کنند(تناسخ)...چون ارواح این توانایی رادارندکه دریک زمان در بیش

ازیک جسم زندگی کنند(ارواح دردنیای غیرمادی میتواننددر زمانهای مشابه

در مکانهای مختلفی باشند)!

معمولا در این موقیت ویژه ی عبور روح از دروازه ی دنیای ارواح،رنج و درد

حاصل ازترک دنیای زمینی به دو دلیل کاهش می یابد:

اول:شواهدمبتنی بروجود یک نظم و ترکیب هماهنگ درآن دنیا و مشابهت

آن با آنچه که در روی زمین به جا گذاشته ایم.

دوم:تاثیر دیدارافرادی که فکر میکردیم پس ازمرگشان دیگر آنهارا نخواهیم

دید...

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

خاطرات زمینی ما هرگز از بین نمیروند و فراموش نمی شوند.آنها در ذهن

روح برای همیشه میمانند...مانندیک رویا و نجوای یک افسانه... هـمـانـنـد

تصورات بشراز دنیای ارواح...اینکه یک روح مناظر دنیای ارواح را درانطباق با

مکانی که قبل از مرگ زندگی می کرده مشاهد می کند ، دلیل دارد:

"یک خانه فراموش نشدنی" "یک مدرسه" "یک باغچه" "کوه یا ساحل" و یا

هرمنظره دیگری که توسط روح دیده میشودنتیجه وحاصل یک نیروی روانی

وروحی نیک خواهانه است..."همان سرابهای آشنای کره زمین که موجب

تسکین می شود".بطور منطقی روح نباید یک چنین چیزهایی را در دنیای

غیرمادی بیاد بیاورد مگراینکه بگوییم مناظرمحیطی کره زمین به انتقال روح

وتطبیق آن بادنیای ارواح کمک میکنند...این مناظر دارای مفاهیم مستقلی

هستند.هرکس مناظر خاص خودرا میبیندکه البته همه تحت تاثیر تجربیات

کره زمین قراردارند.وقتی پا به دنیای ارواح میگذاریم،این مناظر بیادماندنی

از زمین را همواره بیاد داریم.گرچه هرکس این مناظر رااز دریچه چشم خود

توصیف میکند...

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *  

نکته: تمام ارواح چه خوب و چه بد پس از مرگ جسمشان از تونل نور رد شده و

تمامی می گذرند. ارواحی هستند به حدی آسیب دیده اند که از جریان رودخانه ی

اصلی ارواح در حال باز گشت به خانه و مکان اصلی خویش،جدا میمانند و از مسیر

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:, توسط mansour |

زندگی جدیدی را خارج از دنیای ماده آغاز کند ولی به دلایل مختلفی همچون  ترس از پایان زندگی و مو جودیت ترس از ناشناخته ها ترس از به جهنم  رفتن و یا به خاطر اعمال گذشته مورد قضاوت قرار گرفتن خود نمی خواهند  به آن دنیا بروند.این روح ها به خاطر ترس از خودشان در این دنیا گرفتار می شوند.

پیام ارواح

ارواح دیگر در زمین می مانند تا کارهای نیمه تمام خود را به اتمام برسانند .

آنها می خواهند مطمئن شوند که عزیزانشان مشکلنخواهند داشت یا می

خواهند پیغامی به آنها بدهند در اینجا بمانند و وقتی به هدف خود رسیدند به سرای باقی می شتابند ولی از  آنجا که زندگان نمی توانند پیغام های مردگان را به راحتی بگیرند و درک

کنند اقامت آنها در این دنیا طولانی می شود.گناه هم می تواند دلیل این

موضوع باشد شاید این ارواح فکر می کنند عضو خوبی برای خانواده نبوده

اند و زود تر از آنکه باید آنها راترک کرده اند. به همین دلیل است که خیلی ها معتقدند روح کسانی که خود کشی می کنند یا به خاطر کار غلط خودشان

مثل سهل انگاری مصرف الکل یا اعتیاد از دنیا رفته اند در دنیا گرفتار می

شود . آنها به خاطر کار خود احساس گناه می کنند.ما زندگان هم ممکن است

ارواح را پیش خود نگه داریم و به آنها اجازه رفتن ندهیم در این حالت روح

فرد از دست رفته به خاطر عشق و علاقه ما و عدم تمایلمان به ترک او در

زمین سرگردان می شود تا روزی که ما بتوانیم با رفتن او کنار بیائیم .

این بیشتر در حالتی رخ می دهد که شخص از دست رفته بدون مراسم تشییع

و تودیع و بدون سو گواری مرده باشد.زندگان در اینحالت

احساس گناه دارند و احساس می کنند کاری برای او انجام نداده اند وحرفی

را نزده اند و همین موضوع باعث می شودکه روح در اطراف ما بماند.

خارج شدن از کالبد

بعضی ها هر چیز عجیب و ماورائی را که ببینند انکار می کنند و برخی هم

اعتقادی بی چون و چرا به آنها دارند . به راستیکدام دسته حق دارند؟ در

مقدمه کتاب انرژی زائی و ردیابی نشانه های روح زائی در این باره آمده

است."شاخه ای از دانش که به مطالعه چنین پدیده هائی اختصاص یافته است

همواره در گیر مبارزه ای دائمی با دو گروه بوده است . یکی مبلغان خوش

باورهر چیز ما فوق طبیعی و دیگری کسانی که همه پدیده های فرا عادی را

بلافاصله رد میکنند . این دانش با نیروئی زوال نا پذیربحث و جدل های

بیشماررا پشت سر گذاشته است و در یک قدمی تثبیت جایگاه اجتناب نا پذیر

خود در علم نوین آگاهی میباشد علمی که احتمالا "آخرین گستره ناشناخته

دانش بشری است" پس مجموعه ای از مشاهدات ناشناخته گذشته به شکل

علمی جدید مدون شده است اما آیا در عرصه نیرو های فرا روانی واقعا

چیزی ملموس وجود دارد یا همه چیز منحصرا بر پایه خرافاتو مهملات

است؟ذکریک ماجرا در این مورد می تواند آموزنده باشد

چارلز تارت روان شناس و فراروان شناس توانست از مردی که ادعا می

کرد به صورت ارادی می تواند ازکالبدش خارج شود چندین نوار مغزی

بگیرد. این شخص "رابرت مونرو" تهیه کننده موفق برنامه های رادیوئی

بود. مونروتجربه خروج از کالبد را در حالتی شبیه خواب گزارش می کرد

و هنگام تلاش برای خروج از کالبد "تارت"متوجه شد کهالگوی نوار مغزی

در او تغییر زیادی می کند. امواج آلفا نه تنها در سراسر طیف وجود داشتند

بلکه دارای دامنه وسیع بودند .شدت امواج تتا هم در حین خواب غیر

متعارف بود . در مونرو فوران هائی مرکب از سه تا هشت موج تتا با دامنه

دیده می شد.از طرف دیگر"تارت" نتوانست اثری از امواج دلتا در حین

خواب پیدا کند.ظاهرا "مونرو" می توانست مدت طولانی تری خود را در

حالت نیمه خواب –نیمه بیداری نگه دارد . یکی دیگر از اشخاصمورد

آزمایش "تارت" هم که می توانست به صورت خود به خود در حین خواب

از کالبدش جدا شود اظهار می کرد که همین حالات را در نیمه خواب و نیمه

بیداری دارد. در واقع همه کسانی که می گویند اغلب از کالبدشان خارج می

شوند از بد خوابیدنشکایت دارند. آنان اغلب خود را در حالتی انتقالی میان

بیداری و خواب می یابند که در حین آن دچار به اصطلاح اوهام

خواب مصنوعی می شوند این اوهام تصاویری کاملا روشن و رویا گونه اند

که شخص تصور می کند در حالت بیداری می بیند اینحالت را معمولا نمی

توان تحت کنترل در آورد شخص خواب آلود است و تصور می کند

تصاویری جلوی چشمش ظاهر میشود . کمی پس از آن به خواب می رود .

سالهاست که در متون علوم غیبی شیوه های کنترل آگاهانه این حالت بینابینی

مورد بحث قرار گرفته است زیرا به طور سنتی این حالت مرزی را پر

بارترین حالت برای تجربه های ما فوق طبیعی می دانند.در سال های اخیر

مونرو کتابهای زیادی در مورد تجربه های خود نوشته و تمام وقت خود را  صرف مطالعه تجربه هایخروج از بدن کرده است . او در سال 1974 "موسسه مونرو" را تاسیس کرد که چند سال پیش به محل زیبائی در دامنه کوههای بلورج و فیبر ویرجینیا منتقل شد "مونرو" تا زمان مرگش در سال 1995 رئیس موسسه بود

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 21 خرداد 1392برچسب:, توسط mansour |


روحی که بر روی زمین است هنوز کاملا از این دنیا جدا نشده و هنوز به  دنیای دیگر بهشت برزخ و یا هر نام دیگری که برایآن بنهیم سفر نکرده  است. این ارواح روی زمین می مانند و خیلی وقت ها باعث می شوند ما  روح ببینیم . دلایل این اتفاق گوناگون است . بعضی از این دلایل پیچیده و  فقط مختص یک روح خاص است و بعضی دیگر ساده و قابل فهم می باشند. دراینجا چند دلیل شایع ماندگار شدن ارواح بر روی زمین را بر می شمریم برخی از ارواح درون یا نزدیک محل مرگ خود باقی می مانند . این حالت  به زمانی رخ می دهد که آن شخص به طور ناگهانیو غیر منتظره از دنیا  رفته باشد. این ارواح در حالتی از سر درگمی به سر می برند و گوئی  نتوانسته اند بپذیرند که مرده اند آنها در آن منطقه باقی می مانند و همیشه  سعی دارند با کسانی که آن اطراف هستند ارتباط برقرار کنند این نوع ارواح  ممکن است در همه جا یافت شوند