mavara
نوشته شده در تاريخ جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, توسط mansour |
. یکی از این موارد مربوط به آقای آرچی، راننده مسابقات اتومبیل سواری است که در سال 1953، هنگامی که از بیرمنگام به لندن می‌رفت، برای یک نوشیدنی در روستایی در نزدیکی Borton-on-the-Water توقف کرد. او اتومبیل آستین-هیلی 4/100 خود را در بیرون یک فروشگاه پارک کرد و برای خرید وارد آنجا شد و از دیدن مردمی که به نظرش متعلق به قرون گذشته بودند، شوکه شد. پس از چند دقیقه که تلاش او برای ارتباط برقرار کردن با مردمی که ملاقات کرده بود با شکست مواجه شد، صحنه به آرامی محو شد و خود را مقابل فروشنده‌ای دید که با حالتی ترسیده و نگران از او پرسید که آیا حالش خوب است یا نه! به نظر می‌رسید او تصور کرده آرچی شبح دیده است، در صورتی که در حقیقت یک پرش زمانی را تجربه کرده بود. 2. مردی به همراه همسر و دخترش تصمیم گرفتند تا برای فرستادن یک کارت پستال برای یکی از دوستان‌شان با اتومبیل خود به یک مرکز پستی مراجعه کنند. همسر و دخترش هنگامی که او از ماشین خود پیاده شد، شاهد ناپدید شدن او بودند. پس از حدود 5 دقیقه او دوباره ظاهر شد و به خانواده‌اش گفت که 100 سال در زمان به عقب رفته است. در آن زمان، به‌جای دفتر پستی، یک فروشگاه کاغذ و لوازم تحریر در آنجا قرار داشته است و برای اثبات هم چند برگ کاغذ مومی که مخصوص آن دوره بود را در دست داشت. 3. دو دانشجو علاقه عجیبی به مطالعه نوشته‌های لاتین روی سنگ قبرها در یک گورستان داشتند. یک روز زمانی که در حال خواندن و ترجمه یکی از این سنگ‌نوشته‌ها بودند، یکی از آنها در مقابل چشمان دیگری در هوا محو شد. سپس به سرعت به پلیس مراجعه کرد و گزارش داد که دوستش در برابرش ناپدید شده. درست حدس زدید. پلیس‌ها حرف او را باور نکردند بلکه وی را به خاطر قتل دوستش و مخفی کردن جسدش در گورستان مذکور بازجویی کردند. سپس برای پیدا کردن جسد دوستش به گورستان رفتند، ولی چیزی پیدا نکردند. پس او را به دلیل نبود مدرکی مبنی بر قتل، آزاد کردند.مدتی بعد،اودوباره به محلی که دوستش ناپدید شده بود مراجعه کرد و در کمال ناباوری در کنار سنگ قبر، متنی را یافت که از طرف دوستش بود و خطاب به او نوشته شده بود که به زمانی در گذشته منتقل شده و نتوانسته به زمان عادی بازگردد. دانشجوی مذکور دوباره به پلیس مراجعه کرد و آنها را در جریان کشف جدید خود گذاشت. ولی همانند بار اول، آنها حرف او را باور نکردند و فکر کردند او توجیهی برای قتل خود دست و پا کرده. اما پس از آزمایش نوشته مذکور، مشخص شد که نوشته بسیار قدیمی بوده و او راست می‌گفته. 4. سر ویکتور گودارد که در بریتانیا به پدر نیروی هوایی پادشاهی آن کشور معروف است، تجربه‌ای نیز در این زمینه داشته است. در سال 1935 او که برای رفتار بزرگوارانه و صادقانه‌اش برای خاص و عام محترم بود، تجربه‌ای شگفت‌انگیز و در عین حال عجیب را که از توضیح آن قاصر بود، پشت سر گذاشت.او در آن زمان به عنوان فرمانده عملیاتی خدمت می‌کرد. در یکی از پروازها از ادینبرو در اسکاتلند به سمت اندوور در انگلستان، تصمیم گرفت از روی منطقه هوایی متروکه درم در نزدیکی ادینبرو بگذرد. در محوطه این پایگاه متروکه، انواع گیاهان رشد کرده بودند. هنگرها در حال از هم پاشیدن بودند و تعدادی گاو در حال چریدن در محوطه پارک هواپیماها دیده می‌شدند. در ادامه مسیر به سمت اندوور ناگهان توفانی شدید و عجیب درگرفت. در میان ابرهای زرد و قهوه‌ای توفان، کنترل هواپیما از دست او خارج شد و در حرکتی مارپیچی به سمت زمین شیرجه زد.خلبان با مهارت، از برخورد با زمین جلوگیری کرد و در همین لحظه متوجه شد که در حال ادامه دادن مسیر به سمت مبدا در حرکت است. زمانی که بالای فرودگاه متروکه رسید، توفان ناگهان محو شد و هواپیمای گودارد در هوای آرام و زیر نور شفاف خورشید پرواز می‌کرد. اما فرودگاه تغییر کرده بود. هنگرها کاملا نو به نظر می‌رسیدند و 4 هواپیما نیز روی زمین نشسته بودند. 3 فروند از آنها مدل آشنایی داشتند. ولی رنگ زرد غیرعادی داشتند. چهارمین هواپیما نیز یک تک بال بود که نیروی هوایی در سال 1935 از آن مدل در اختیار نداشت. مساله عجیب دیگر این بود که تمامی مکانیک‌ها لباس آبی رنگ به تن داشتند در صورتی که تا جایی که گودارد می‌دانست، لباس مکانیک‌های نیروی هوایی به رنگ قهوه‌ای بود. نکته دیگر اینکه هیچ کس متوجه پرواز هواپیمای او بالای سرشان نبودند پس از دور شدن از فرودگاه، دوباره توفان شروع شد ولی وی پس از بیرون آمدن از آن، دوباره به سمت مقصد حرکت کرد و بدون مشکل دیگری به آندوور رسید.چهار سال بعد در سال 1939، نیروی هوایی بریتانیا، هواپیماها را زرد رنگ کرد، لباس مکانیک‌ها آبی شد و هواپیمایی که گودارد دید، وارد ناوگان هوایی آن کشور شد.آن‌طور که از ظواهر برمی‌آید، گودارد 4 سال در زمان به جلو رفت و پس از مدتی به زمان خودش بازگشت. مساله عجیب دیگر در مورد این شخص این است که 16 سال قبل، گودارد حادثه غیرعادی دیگری را نیز تجربه کرده بود. در عکسی که در سال 1919 گرفته شد و سال 1975 توسط شخص گودارد انتشار یافت و تصویر گروهی اسکادران گودارد را نشان می‌دهد، صورت نیمه‌محو کسی را می‌بینیم که در اسکادران نبود.گفته می‌شود که این صورت مربوط به فردی جکسون، مکانیک نیروی هوایی است که 2 روز قبل از برداشتن آن تصویر در یک حادثه برخورد با یکی از ماشین‌های هواپیما کش کشته شد. در حقیقت مراسم تشییع جنازه او دقیقا روز برداشتن تصویر مذکور است. بعضی از افراد معتقد بودند که جکسون بدون اینکه بداند مرده، برای عکس یادگاری دسته‌جمعی حاضر شده است! 5. یکی دیگر از عکس‌های مربوط به پرش زمانی، مربوط به دهه 1940 میلادی بوده و در اینترنت بسیار مورد توجه قرار گرفته است. در آن عده‌ای از مردم دیده می‌شوند که برای افتتاح پل ساوث فورک در بریتیش کلمبیا جمع شده‌اند. در میان آنها، مردی مشاهده می‌شد که عینک آفتابی مدرنی به چشم دارد، سویی‌شرت مدرنی نیز به تن داشته و در دستش یک دوربین عکاسی مدرن و پیشرفته دارد. 6. یکی ​دیگر از موارد معروف به یکی از فیلم​های چاپلین بر​می​گردد، جرج کلارک اهل بلفاست ایرلند، معتقد است مساله بسیار جالبی را کشف کرده است. او در قسمتی از ویدئوی اولین اکران فیلم سیرک چارلی چاپلین، که در سالن Graumann’s Chinese Theatre در سال 1928 روی پرده رفت، کشف کرد که یک خانم در حال راه رفتن در خیابان، دستش را روی گوشش گذاشته و در حال صحبت کردن با یک تلفن همراه است. در صورتی که در آن سال هیچ تلفن همراهی وجود خارجی نداشته است. مرد مارمولکی !!! تابه‌حال اسم «مرد مارمولکی» را شنیده‌اید؟ این مخلوق مرموز، در تاریکی شب در کنار علائم راهنمایی در جاده‌‌های کارولینای شمالی در کمین اتومبیل‌ها نشسته‌است. در ضمن همیشه هم حواسش هست که دوربین‌ها، عکس و فیلمش را نگیرند.طبق گزارش کانال محلی 19 در شهر لی کانتی در ایالت کارولینای جنوبی، این موجود افسانه‌ای مارمولکی پس از یک وقفه 23 ساله بازگشته و به همان رفتار‌های قدیمی خود روی آورده است.شاهدان در جاده روستایی در شهرستان می‌گویند که آنها سر و صداهای عجیب و غریبی را در صبح روز 4 جولای شنیده و برای بررسی بیرون رفته‌اند.در این زمان بود که آنها متوجه شدند سپر جلوی ماشین‌هایشان جویده شده و اثر چنگال‌هایی نیز روی آن دیده می‌شد. پلیس‌ها این داستان را قبلا هم شنیده‌اند. کلانتر سابق شهر لیستون تروزدِیل توضیح داد: «این اتفاقات از سال 1988 شروع شده است. آن زمان با ما تماس گرفته شد که برویم و به صدماتی که به یک ماشین وارد شده است، نگاهی بیندازیم. هنگامی که ما برای دیدن ماشین خراب شده می‌رفتیم، من تا آن​زمان چیزی شبیه آن ندیده بودم.»سپس گزارشاتی از مخلوقی سوسمارگونه در منطقه به دست رسید. گزارشات نشان می‌داد که این جاندار وحشتناک دارای قدی 2 متر و 10 سانتی‌متری، چشمان قرمز رنگ و سه انگشت پنجه‌مانند در هر دست بود. با اشتهای فراوان برای خوردن کروم! درست مثل قدیم‌ها.بنابراین شکار مرد مارمولکی شروع شده! عمارت وینچستر (Winchester Mystery House) ساختمانی تاریخی در کالیفرنیا است. در سن خوزه آمریکا، عمارتی ویکتوریائی وجود دارد که تمام شهرتش را مدیون چیزهای عجیب وغریبی است که در معماری آن وجود دارد. این عمارت که در طی ۳۸ سال (۱۹۲۲ تا ۱۸۸۴) توسط بیوه ثروتمند آقای وینچستر رایفل ساخته شده، حاوی نکات بسیار جالب و آموزنده‌ای از چیزی است که بایدآن را « عدم معماری » بنامیم. خانم سارا وینچستر که ظاهراً یک آدم خرافاتی بوده، از طریق فالگیرها و پیش گوهائی که در اطرافش جمع شده بودند، به این اعتقاد عجیب رسیده بود که زندگی و مرگ وی بستگی به ادامه کارهای ساختمانی دارد که در خانه اش انجام می‌شود! به عبارت دیگر، وی تصور می‌کرد در صورت قطع شدن عملیات ساختمانی زندگی او نیز به پایان خواهد رسید (آیا این دقیقاً تصوری نیست که اغلب مدیران ما نیز بنوعی دچارش هستند!). صرفنظر از انگیزه‌های خرافاتیِ فعالیتهای ساختمانی که ۳۸ سال از عمر خانم وینچستر و بسیاری از صنعت گران را به خود اختصاص داد، حاصل کارهای ایشان عمارتی است عجیب و باورنکردنی که امروزه یک محل توریستی به حساب می‌آید. این عمارت ۱۶۰ اطاقه برخلاف سایر خانه‌های هم عصر خود دارای سیستم‌های مدرن گرمائی (کانالهای بخار و هوای گرم) چراغهای گازی که با فشار یک دگمه روشن می‌شوند، سه عدد آسانسور فعال، و ۴۷ عدد بخاری است. جدای از مواردی چون سقف‌های گردان، کف پوشهای میناکاری شده، چلچراغهای نقره و طلا، و پنجره‌های شیشه‌ای مشبک که هر کدام نشان دهنده خلاقیت‌های هنری فراوانی است، جای جای خانه شامل عجایب زیادی چون درها و پنجره هائی که رو به دیوار باز می‌شوند، راه پله هائی که به هیچ جاختم نمی‌شوند، و تعداد بیشماری بخاری، راه پله، در و پنجره اضافی، انواع سیستمهای گرمائی و غیره‌است. آنچه که بررسی این عمارت را مهم می‌کند، تجسمی است که می‌تواند در رابطه با وضعیت فعلی بسیاری از سازمانها و سیستمهای اطلاعاتی و ارتباطی آنها در ماایجاد نماید. در واقع اگر زیرساختها و سازه بلوکهای سیستمهای اطلاعاتی اغلب سازمانها را با معادلهای ساختمانی آن جایگزین کنیم، دقیقاً به عمارتهائی نظیر وینچستر خواهیم رسید. عماراتی که هر چند ظاهری آراسته داشته و هزینه و زمان زیادی جهت ایجاد آنها صرف شده‌است، ولی چون بر اساس معماری معینی بنا نشده‌اند، فاقد کاربری لازم بوده و در بهترین حالت به درد فعالیتهای توریستی و موزه‌ها می‌خورند. در این مورد می‌توان با دقت بیشتری به مشخصات این عمارت توجه کرد. با توجه به موارد فوق می‌توان دید که نکات زیر در رابطه با این عمارت قابل توجه هستند: • عدم وجود راهبرد: عمارت فوق در عین حالی که دارای اطاقهای بیشمار (به اندازه یک هتل)است، دارای سالنهای متعدد پذیرائی و رقص و غیره نیز هست که آن را از یک خانه مسکونی دور کرده و بیشتر به یک هتل شبیه کرده‌است. • عدم وجود نقشه فنی: در ساخت عمارت از هیچ نقشه فنی که نشان دهنده طراحی عمارت مورد نظر باشد استفاده نشده‌است. نقشه‌های موجود مربوط به بخشهای خاصی از عمارت است. • عدم توجه به نیازمندیهای واقعی: در انتخاب و ساخت بخشهای مختلف عمارت اعم از درها، پنجره‌ها، سقف، کف پوش و غیره به نیازمندیهای واقعی توجه نشده و صرفاً به خاطر اینکه فعالیت‌های ساختمانی متوقف نشده و یا بدلایلی تجملاتی اقدام به انجام آنها شده‌است. • زمان غیرمعقول: ۳۸ سال برای ساخت عمارت صرف شده‌است. • هزینه غیرمعقول: ۵٬۵ میلیون دلار صرف ساخت این عمارت شده‌است. • حضور نسلهای مختلفی از سبکها و سیستمها: در این عمارت شاهد انواع سیستمهای گرمائی(سه نوع بخاری معمولی، سیستم بخار، و سیستم هوای گرم ) هستیم. علاوه بر آن عمارت فوق که تنها دارای دو طبقه‌است، دارای سه آسانسور مستقل است که راه اندازی آن بیشتر حالت تجملی و پرستیژ داشته‌است تا یک نیاز واقعی. • غیرقابل توسعه: توسعه عمارت فوق بدون تخریب بسیاری از قسمت‌های اصلی آن مقدور نیست. • بسیار پیچیده: تعدد راهروها، درها، پنجره‌ها، راه پله‌ها و اطاقها وضعیتی را بوجود آورد است که براحتی در آن گم میشوید. در واقع به همین دلیل این خانه از مدتها پیش به خانه ارواح جنگهای داخلی آمریکا معروف بوده‌است.
نوشته شده در تاريخ جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, توسط mansour |
نوشتن غیر ارادی (دست نویسی اتوماتیک , کتابت): نوشتن غیر ارادی نوعی از نوشتن است که فرد در حالتی ناهشیارانه یا نیمه هشیارانه اقدارم به آن میکند. این پدیده خارق العاده که در قرن نوزدهم از سوی برگزار کنندگان حلسات ارتباط با ارواح (احضار ارواح) مورد استفاده قرار می گرفت , بعدها مورد توجه و استفاده محققان فراروانشناسی واقع شد. در این فرایند , یک مدیوم بعد از ورود به یک وضعیت شبه خلسه , قلمی را در دست میگیرد و سپس به آرامی و به صورت غیر ارادی , عمل نوشتن بر روی کاغذ آغاز میشود. پیام های نوشته شده به سیک بیانی فرد انتقال دهنده پیام , آشکار می گردد. متیو مانینگ پیام هایی را به زبان های گوناگون از جمله فرانسوی , آلمانی , ایتالیایی , یونانی , لاتینی , روسی , عربی و بعضا قرون وسطایی از طریق نوشتن غیر ارادی , دریافت می کرد و انتقال میداد. بسیاری از این پیام ها فاقد انسجام و معنا بودند اما بعضی از آنها معانی خاصی را در بر داشتند. مانینگ بعدها به سوی نقاشی غیرارادی تمایل یافت. او در این فرایند تصاویری به سبک کاری نقاشان مشهور همچون پیکاسو داوینچی و ماتیس بر روی کاغذ و به صورت غیر ارادی , رسم می کرد. تغییر چهره ای (حلولی , خلسه ای): مدیوم تغیر چهره ای یا حلولی , هوشیاری و خودآگاهی اش را کامل یا نیمه کامل در حین ارتباط با ارواح از دست میدهد و از آنچه که در اطراف او در حال وقوع است , عملا نا آگاه باقی می ماند. غالبا در هنگام وقوع چنین حالتی بدن واسطه از سوی یک روح اشغال و کنترل میشود تا روح از این طریق بتواند حرف یا پیام خود را به زندگان منتقل کند. با این وجود ((خلسه )) قلمروی انحصاری واسطه ها نیست. کلمه خلسه اشاره به وضعیتی از درون متمرکز دارد که طی آن فرد گرچه خواب نیست اما اگاهی اندکی نسبت به وقایع اطراف خود ویک واکنش حداقلی را به محرک های بیرونی از خود نشان میدهد . گفته میشود بدن فردی که روح بیرونی در آن حلول کرده , معلق میان مرگ و زندگی است. در چنین وضعیتی ذهن فرد قادر است محدوده ها و حیطه های بالاتری را کشف کند. تخته های حروف ارتباط با ارواح: تخته حروف احضار ارواح از قدیم الایام تا کنون توسط هزاران هزار نفر از مشتاقان برقراری ارتباط با ارواح مورد استفاده قرار گرفته . کارکرد این وسیله شباهت بسیاری به شیوه نوشتن غیر ارادی دارد. کارشناسان هشدار داده اند که از این تخته نباید به عنوان یک وسیله بازی و تفنن استفاده کرد زیرا این شکل از برقراری ارتباط با دنیای ارواح می تواند فوق العاده خطرناک باشد. تخته حروف احضار ارواح چیست؟ تخته حروف احضار ارواح یا quija به سادگی از یک تخته چوب فشرده که برای عموم افراد قابل دسترسی است., ساخته شده است. کلمه quija از دو واژه qui و ja ترکیب یافته که به ترتیب در زبان های فرانسوی و آلمانی معنای ((بله )) را میدهند.باید توجه داشت که خود تخته به تنهایی خطرناک نیست بلکه عمل برقراری ارتباط با ارواح از طریق این وسیله خطرناک است. شماره ها , حروف الفبا و کلمات ((بله )) و ((خیر )) در یک نظم دایره ای بر روی این تخته قرار داده شده اند. در مرکز تخته یک وسیله مخصوص به نام پلانشت که معمولا به جای آن یک استکان یا لیوان شیشه ای به صورت وارونه استفاده میشود وجود دارد. هرکدام از شرکت کنندگان در جسله ارتباط با ارواح که دور میز جای گرفته اند , یک انگشت خود را بر روی ظرف شیشه ای می گذارند و سپس شروع به طرح پرسش هایی از روح مورد نظر میکنند. سپس با به حرکت افتادن ظرف شیشه ای و قرار گرفتن آن در برابر هر حرف یا عدد , روح به پرسش پاسخ میدهد و البته همینجا باید گفت که افراد دور میز به سبب نزدیکی شان با ظرف شیشه ای خیلی راحت میتوانند سبب حرکت آن بشوند. دیل کاژمارک می گوید اغلب ارواحی که از طریق تخته مذکور با زندگان ارتباط برقرار می کنند , که ارواحی هستند که در یک سطح پایین تر قرار دارند و معمولا بسیار سرگردان و پریشان هستند و به احتمال زیاد بر اثر یک حادثه یا قتل خشن کشته شده اند و دقیقا به همین سبب ارتباط برقرار ساختن با این ارواح از طریقه تخته حروف احضار ارواح می تواند بسیار خطرناک باشد. یک بازی خطرناک!! گزارشی وجود دارد درباره دو زوج آمریکایی که در پی بازی با تخته احضار روح مسایل عجیب و ترسناکی برای آنها به وقوع پیوست . مالکان قبلی تخته , آن را پشت سرخود به جای گذاشته بودند. اتفاقات ناخوشآیند بسیاری در آن خانه بوقوع پیوسته بود اما این اتفاقات زمانی شدت گرفت که این دو زوج شروع به بازی با تخته احضار روح کردند. نهایتا اتفاقات ترسناک در خانه به حدی شدید شد که این 4 نفر خانه را ترک کردنه و به منزل یکی از اقوام خود پناه بردند. این ماجرا بعدا توسط یک موسسه تحقیقاتی معتبر مورد بررسی قرار گرفت و مشخص شد که این خانه توسط ارواح خبیث تسخیر شده بود. جلسات ارتباط با ارواح: جلسه ارتباط با ارواح نشستی است که با هدف دریافت پیام هایی از دنیای ارواح و یا احضار ارواح برگزار می شود. معمولا در یک جلسه ارتباط با ارواح , یک واسطه (مدیوم) حضور دارد, هرچند که در بسیاری از موارد جلسات مذکور از سور افراد بیکار و شیاد با هدف خالی کردن جیب مردم نیز برگزار شده است. نخستین جلسه ارتباط با ارواح: نخستین مورد ثبت شده از برپایی یک جلسه احضار روح , به سال 1659 میلادی تعلق دارد . برگزاری این نوع جلسات طی قرن های 17 و 18 میلادی رونق چندانی نداشت و یا حد اقل مدارک موثقی در این خصوص وجود ندارد . اما این پدیده در دهه 1880 به لطف شهرت جهان گیر خواهران فوکس رونق بسیاری پیدا کرد. از این تاریخ به بعد جلسات تماس با ارواح در گوشه و کنار جهان منظما برگزار شده و از محبوبیت بسیاری برخوردار شده است. در یک جلسه ارتباط با ارواح قواعد و مقرراتی وجود دارد که می بایست حتما رعایت شود. این مقررات عبارت است از : پذیرفتن و اجازه دادن به چند آدم غریبه به داخل جلسه و اطمینان یافتن از اینکه افراد مذکور بیش از دو ساعت در جلسه باقی نمی مانند , مرتب ساختن صندلی های دور میز با توجه به اینکه تعداد صندلی ها از 8 عدد تجاوز نکند , اجتناب از لمس کردن فرد واسطه , و شروع با دعای پروردگار با هدف جلوگیری از وقوع فعالیت های ارواحی ناخواسته و خشن. چه اتفاقی می افتد؟ نخستین نشانه از فعالیت های منتسب به ارواح می تواند در شکل هجوم ناگهانی هوای سرد تجربه شدو. اگر مدیوم از نوی خلسه ای یا حلولی باشد احتمالا از شیوه نوشتن غیر ارادی برای برقراری ارتباط با ارواح استفاده می کند. کارشناسان توصیه می کنند که این نوع جلسات بدون وجود فرد واسطه تشکیل نشود زیرا مدیوم قادر به تشخیص خطر و تهدید از جانب ارواح هست و می تواند بلافاصله رابطه را قطع کند. جلسات احضار روح اشکال غیر کنترل شده ارتباط با ارواح به شمار میرود و به همین سبب بالقوه خطرناک است.
نوشته شده در تاريخ جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, توسط mansour |
تسخیر روحی به خودی‌خود، پدیده‌ای شوم و خطرناک نیست. آنچه این تجربه را خوب یا بد می‌کند نوع و ویژگی‌های روح مسلط است. اگر آن، شیطانی و پلید و دارای هواهای نفسانی باشد، خلق و خوی میزبان رو به انحطاط می‌رود و اگر روح میهمان متعالی و پاک باشد، صفات خوب و متعالی در فرد تسخیر شده، ظهور خواهد کرد. تجربه تسخیر توسط ارواح متعالی آن‌چنان مورد توجه بسیاری از صوفیان و سالکان در دوران‌های مختلف قرار گرفته است که برخی از مکاتب و جریان‌های باطنی تنها یا یکی از راه‌های وصول به معبود را، تسخیر موقت یا دائمی‌ توسط نیروهای الهی دانسته‌اند. تسلط نیروهای الهی به انسان گاه به عنوان نازل شدن و حلول روح‌القدس تعبیر شده است. در کتاب مقدس برای تسخیر شدن توسط روح‌‌القدس تعابیری چون «روح بر او قرار گرفت»، «بر او نازل شد» یا «از آن پر شد»، به کار رفته است. فارغ از این‌که نازل شدن روح‌القدس دقیقاً به معنای تسخیر شدن و طبق مکانیزم آن صورت می‌گیرد یا خیر، در یک مورد مشترک هستند، « ایجاد تغییراتی موقت یا پایدار بر اثر ارتباط میان دو روح، روح‌القدس و روح انسان». در برخی از محافل معنوی که به طور جدی‌تری خواستار نزول روح‌القدس هستند، پدیده‌های عجیبی اتفاق می‌افتد. فارغ از آنکه روحی که در آن مجلس نزول می‌کند، روح‌القدس است یا روحی دیگر، در این محافل پدیده‌هایی به وقوع می‌پیوندد که حالتی از تأثیر عمیق ارواح بر انسان است. «ویلیام سارجنت» در کتاب خود روح‌های تسخیر شده، نقل می‌کند: «در محفل یک گروه مذهبی که قصد برخوردار شدن از روح‌القدس را داشتند چند صندوق بود که درون آنها خطرناک‌ترین مارها و افعی‌های سمی‌ قرار داشتند. اعضای گروه شدیداً از نزدیک شدن به این صندوق‌ها هراس داشتند، مگر در لحظاتی که به گفته خودشان شواهد نزول روح‌القدس به مجلس و تصرف کالبد افراد توسط او مشاهده می‌شد. زیرا در این لحظات روح مقدس افراد را از خطر حفظ می‌کرد. پس از دیدن شواهدی بر نزول روح مقدس، اعضای گروه، مارها و افعی‌ها را بر روی دستان خود قرار می‌دادند، بدون آنکه آسیبی به آنها برسد.» اما آنچه اغلب در عمل اتفاق می‌افتد، تسخیر شدن توسط ارواح شیطانی است، نه ارواح متعالی. عواملی که موجب جذب ارواح متعالی می‌شود و نیز قوانینی که بر ارتباطات ارواح متعالی حاکم است، حوزه ارتباط آنها را گاهی محدودتر از ارواح شیطانی می‌کند. ارواح متعالی کاملاً بر طبق توافق و رضایت فرد می‌آیند اما ارواح شیطانی از کوچک‌ترین منافذ برای نفوذ به درون حوزه ادراکی و انرژیایی انسان و فشار آوردن و در نهایت غلبه ‌بر روح فرد استفاده می‌کنند. این منافذ ممکن است در اثر برخی گناهان ایجاد شده باشد. افرد به طور غیرارادی حرف‌های کفرآمیز می‌زد، از حمله‌های موجوداتی ترسناک به بدنش و ... می‌گفت. این حالتش پس از مدتی غیبت ناگهانی او از خانه و خیانت او به همسرش آغاز شده بود. از مهم‌ترین عواملی که منافذی را در حوزه ادراکی و انرژیایی انسان باز می‌کند و دری مطمئن برای ورود ارواح شیطانی است، اهانت، ضدیت و مخالفت با روح خداوند است. این قبیل اعمال حمایت روح خداوند را از فرد برمی‌دارد و او را در معرض هجوم ارواح شیطانی قرار می‌دهد. از دیگر عللی که باعث وقوع تسخیر روحی می‌گردد، حضور افراد در میان جمع‌ها و مجالس احضار ارواح است. به علت سوء‌نیت حاضرین در جلسه، حضور ارواح ناپاک در آن جلسات زیاد است و به علت حالت پذیرش بالای حاضرین در آن شرایط، هجوم آنها به کالبد و حیطه ذهنی و روحی حاضرین بیش از مواقع دیگر می‌گردد. اعتقاد به تسخیر موقت یا دائم توسط ارواح شیطانی در بسیاری از نقاط دنیا ریشه‌های کهنی دارد. اخبار بسیاری از چنین تسخیرهایی توسط ارواح ناپاک وجود دارد. محققین علوم روحی معتقدند که تسخیر روحی تنها با توافق میان دو روح انجام می‌شود. این توافق ممکن است در حالت هشیاری و یا ناهشیاری انجام شده باشد که حاصل هم قصدی و شباهت‌های میان دو روح است. انسان از طریق اعمال و رفتارش پذیرش خود را برای دسته‌ای از ارواح اعلام می‌کند و این برای ارواح هم قصد، چراغ سبزی است. پدیده تسخیر روحی برخلاف برخی از پدیده‌های مافوق‌طبیعی مانند خروج از بدن آگاهانه، انتقال اراده، شفا دادن، الزاماً احتیاج به قدرت باطنی ندارد. البته انسان‌هایی هستند که با اراده، کالبد خود را در اختیار ارواح قرار می‌دهند و اعمال عجیبی از این طریق انجام می‌دهند. اما تجربیاتی وجود دارد که در آنها پدیده تسخیر برای افراد معمولی (از لحاظ دارا بودن قدرت‌های باطنی) یا کسانی که برای آن قصدی نداشته‌اند، اتفاق افتاده است. در این افراد یک ویژگی یا خصوصیت وجود داشته است: «پذیرش بالا برای یک طیف از ارواح که این پذیرش در افکار و اعمال آنها دیده می‌شود و از نگاه ارواح نیز نادیده نخواهد ‌ماند». میان ارواح، ارتباطاتی با اشکال و دلایل گوناگون و شدت و صفت‌های متفاوتی وجود دارد. گاهی این ارتباطات نامحسوس‌اند اما آثار ملموسی بر جای می‌گذارند، مانند اغلب پاداش‌ها یا مجازات‌هایی که از جانب فرشتگان به انسان می‌رسد. گاهی ارواح درحالتی که تجسد یافته‌اند از دنیای مردگان باز می‌گردند و با انسانی زنده به گفتگو می‌پردازند. گاهی نیز ارتباط میان دو روح تنها در یک ارتباط ذهنی یکطرفه باقی می‌ماند برای مثال چه بسا روح یکی از عزیزان ما قصد رساندن مطلبی به ما داشته باشد اما ما قادر به درک آن نباشیم. در این‌صورت ممکن است روح مجبور شود برای رساندن پیغامش به رؤیای فردی دیگر برود و پیغامی به ما بدهد. اما از پدیده‌هایی که در طی آن دو روح به شدت به‌هم نزدیک می‌شوند و ممکن است هر دو حضور یکدیگر را حس کنند، با هم حرف بزنند، حتی روحی کالبدش را در اختیار روح دیگر قرار دهد، تسخیر روحی ا‌ست، که در طی آن روحی مسخر و فرمانبردار روحی دیگر می‌گردد. این پدیده در صورتی که روح مسلط، روحی پلید و شیطانی باشد از ترسناک‌ترین و خطرناک‌ترین نوع از انواع ارتباطات روحی است. به‌طورکلی در تسخیر روحی، روح مسلط هر چه بگوید و بخواهد روح و کالبد میزبان اطاعت خواهد کرد و حتی ممکن است وادار شود که کالبد خود را ترک کرده و به روح مسلط واگذار کند. تسخیر روحی از جهت اندازه تسخیر، مدت تسخیر و روح تسخیر کننده، انواعی گوناگون دارد. در ضعیف‌ترین نوع تسخیر روحی ارتباط میان دو روح در سطح تسخیر افکار روح میزبان است و در بالاترین سطح، روح مسلط وارد کالبد جسمیِ روح میزبان می‌شود. ارتباط در سطح افکار به این معنی است که روح تسخیرکننده، افکار و خواسته‌هایش را به میزبانش القا می‌کند و مسیر ذهنیات و تفکرات او را به دلخواه خود و در حد توانش و به اندازه‌ای که روح میزبان به‌آن اجازه می‌دهد دگرگون می‌کند. در این حالت میزبان گاه تصور می‌کند آن ذهنیات، امیال و مقاصد خودش است و گاهی متوجه فشاری خارجی و افکارش می‌گردد. اما قادر به سرپیچی از آن نیست یا اصلاً میلی به سرپیچی ندارد. سطح دیگر تسخیر روحی «مس» روحی است. در مس روحی، بین دو روح لمس و تماس ایجاد می‌شود و بخش‌هایی و یا کل کالبد یک روح، روحی دیگر را لمس می‌کند. در این سطح روح مسلط، قدرت بیشتری در وادار ساختن فرد میزبان بر انجام کار دارد. در حقیقت او خودش از طریق کالبد جسمی میزبان عمل می‌کند و در این زمان گویی میزبان به‌طور جزئی یا کلی منفعل می‌گردد. یکی از معانی مس (روحی) دیوانگی است. در صورتی‌که روح مسلط، روحی شیطانی باشد، یکی از آثار آن لمس، جنون‌ و دیوانگی است. این جنون و دیوانگی اشکال گوناگونی دارد. اما آنچه آن را از دیوانگی‌هایی‌ که ناشی از لمس ارواح نیست، جدا می‌کند، ضدیت یافتن فرد با خداوند در حین دیوانگی است. چه بسا کسانی باشند که به تشخیص متخصصین (اعصاب و روان)، بیمار روانی و دیوانه باشند اما هیچ کلام کفرآمیز یا رفتاری برضد خداوند از آنها دیده نشود، این جنون‌ها ممکن است دلایلی دیگری چون شوک شدید داشته باشد. در نمونه‌ای مردی به تشخیص یک پروفسور و محقق در زمینه تسخیر روحی به‌وسیله ارواح شیطانی،‌ توسط روحی تسخیر شده بود. او در حین حالات دیوانگی‌اش حرف‌های اهانت‌‌آمیز و کفرآ‌‌‌‌لود می‌زد و در هنگامی‌که ارواح شیطانی رهایش می‌کردند، به گریه می‌افتاد و عنوان می‌کرد که او تقصیری ندارد و قصدی به گفتن آن حرف‌ها نداشته است. در این نوع دیوانگی، شخص نسبت به علائم و نمادهای مقدس واکنش‌های شدید و منفی دارد و حتی می‌ترسد و تمسخر و اهانت به اسامی و نام‌های مقدس و جریان‌های الهی از نشانه‌‌های شاخص رفتاری اوست. از آنجا که تسخیر روحی توسط روحی پلید می‌تواند موجب انواع بیماری‌ها شود، تمرکز برخی از روش‌های درمانی نامتعارف بر بیرون راندن این نوع ارواح از بدن میزبان است. میان دو سطح تسخیر روحی تسلط برافکار و لمس میان روح که به استحواذ روحی و مس روحی معروف است، تفاوت‌هایی وجود دارد. این تفاوت‌ها از بُعد انرژیایی به‌این شکل است که روح میهمان (تسخیرکننده) با کمک امواج روانی ـ ذهنی‌اش، برروی هاله و ذهن میزبان اثر می‌گذارد و ممکن است باعث گردد که میزبان تصویری را ببیند که او می‌خواهد و صدایی را بشنود که او خواسته است، در این حالت گویی روح میهمان در کنار میزبان ایستاده و همچون عملی که در هیپنوتیزم انجام می‌شود، افکار و خواسته‌های خود را به ذهن او القا می‌کند. این نوع تسخیر کامل نیست. در مس روحی، هاله‌های دو روح درهم تداخل می‌کنند. در تداخل نه فقط ذهن بلکه تمام جسم و روان میزبان را تحت اختیار قرار می‌گیرد. تداخل می‌تواند موقت یا دائم، زاویه‌ای و یا کلی باشد. در تداخل موقت، روح برای مدت کوتاهی، حتی چند دقیقه تسخیر می‌شود. در زاویه‌ای ممکن است یک دست یا تنها گلوی میزبان تسخیر شده باشد. نمونه تسخیر زاویه‌ای مدیوم‌های نویسا (مدیوم‌هایی ‌که قلم بدست می‌گیرند و روح با حرکت دادن دست آنها، می‌نویسد) و مدیوم‌های صوت مباشر (مدیوم‌هایی که اغلب در حالت بیهوشی، ارواح از طریق گلو و تارهای صوتی، آنها صحبت می‌کند) هستند. در میان مدیوم‌های نویسا، مدیوم قدرتی برای حرکت دادن یا توقف دستش حتی با کمک چند نفر هم ندارد. در بالاترین سطح تسخیر روحی، روح میزبان از کالبد خارج می‌شود و روح مسلط به‌درون کالبد جسمانی او داخل می‌شود، این تسخیر کامل است. هیچ نوع سرپیچی از طرف میزبان وجود نخواهد داشت. و تماماً فرد دیگری در کالبد میزبان ظهور خواهد یافت. زمان تسخیر به توافق دو روح انجام می‌گیرد و تا زمانی است که روح مسلط، خواسته‌هایش را به انجام برساند. برخی می‌گویند: «گروهی که بیش از دیگران نسبت به تسخیر کالبد آسیب پذیرند، کودکانی هستند موسوم به کودکان نور، اینها کودکانی‌اند که به علل گوناگون مرگ تقریبی را تجربه کرده‌اند و طی خروج موقت روح از بدنشان، روحی دیگر کالبد آنها را اشغال کرده است. البته این موضوعی قطعی و همیشگی نیست. زیرا در طی زندگی و مرگ، ارواحی از کالبد و روح انسان محافظت می‌کنند و این موارد تنها هنگامی اتفاق می‌افتد که توافقی میان روح کودک و روح مسلط باشد و این توافق در هنگام مرگ تقریبی کودک، عملی‌می‌شود». تجربیات تسخیر روحی نشان می‌دهد که بسیاری از نمونه‌ها در میان افراد بزرگسال بوده است و نه کودکان و این نشان‌دهنده آن است که این امکان وجود دارد هر کس از زن و مرد، و کودک و بزرگسال در معرض چنین تجربه‌ای قرار بگیرد و این پدیده مختص سن و جنسیت خاصی نیست.
نوشته شده در تاريخ جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, توسط mansour |
انـواع جـن الف) پری: این نام یک لغب پهلوی و به معنای موجود ماورایی است که به شکل زنی بسیار زیبا نمایان می شود .در این گونه که امکان ازدواج با انسان نیز مطرح شده است ،از دیر باز در ادبیات ما نقش مهمی داشته است. اکثر این موجودات شبیه به زنان زیبا رو و فوق العاده جذاب ظاهر می شوند. ب) دیو: این عنوان به تیره ای تنومند ،بد چهره و بدکار اجنه اطلاق می شود در تاویر باستانی نیز می توان نقشی از دیوان یافت. ج) زار: در جنوب ایران معتقد ند که این تیره از جن در بادهای وزان صحرا وجود دارند و موجوداتی بسیار خبیث و ناپاکند و اگر کسی آنها را حتی ناخواسته مورد آزار و اذیت قرار بدهد ،روح و روان وی توسط ایشان تسخیر شده و دیوانه می گردد. برای درمان این جن زدگی از یک جن گیر یاری می گیرند و با برپایی رقص و آوازی ویژه ،زار را به خروج از جسم بیمار ترغیب می کنند و در صورت شکست در درمان ،بیمار را در بیابان رها می کنند تا او را به شکلی با زار کنار بیابد . د)آل: زنی بد هیبت و خبیثات که زنان تازه زا و باردار را مورد آزار و اذیت قرار می دهد و نوزاد او را می رباید.این مورد علاوه بر آن که می تواند توجیهی خرافی برای مرگ و میر زایمان باشد ،ممکن است به ربودن نوزاد آدمی توسط اجنه نیز اشاره داشته باشد. ه) بختک: گقته می شود که این تیره ی جن هنگام بیدار شدن از خواب و وقتی که فرد نیمه هوشیار است ،بر روی او افتاده و توان هر گونه حرکتی ،حتی فریاد زدن را از او می گیرد .شاید این مورد،ارتباطی با توانایی اجنه در مصادره ی انرژی درونی انسانی داشته باشد. و) همزاد: اعتقاد بر آن است که همزمان با تولد هر انسان ،در دنیای اجنه نیز جنی متولد می شود که سرنوشت این دو ،به نوعی با هم ارتباط می یابند، گفته می شود که این همزاد به اشکال مختلف سعی می کنند که در کنار جفت خود بماند و در این راه حتی از این که به صورت حیوان خانگی مانند سگ، گربه ، کبوتر، و...در بیاید نیز پروا ندارد،بارها دیده شده است که با تولد نوزادی ،یک کبوتر یا حتی مار کوچک بی مقدمه وارد خانه شده است و با آزردن یا راندن آن از خانه وضع کودک نیز ناخوش و دگرگون شده است. ز) گورزاد: این تیره ،انسان گونه ها کوچک و ریز هستند که در درون زمین خانه دارند و علیرغم جثه کوچکی که دارند قیافه ای شبیه ما دارند ،که به آنها آدم کوچلو نیز می گویند .هر از گاهی گزارشهایی از مشاهده ی آنها از گوشه و کنار می رسد .چنان که در سال 1382 در پی عملیات حفاری در کرج (شهرستان تابع تهران –موسسه ی رازی حصارک کرج) بیل مکانیکی ناخواسته کاشانه ای آدم کوچلو را در اعماق زمین در هم کوبید و آدم کوچلو ها از ترس به هر سو روان شدند .چنین اتفاقاتی در دیگر کشورها نیز مشاهده شده است اما هر بار ار سوی مسئولین تکذیب شده است.در دسامبر 1920 مجله ی استراند گزارشی منتشر کرد که دیگر قابل تکذیب نبود چرا این دفعه از آدم کوچولوها عکس گرفته شده بود .وقتی این عکسها ی باور نکردنی چاپ شد بسیاری آن را ساختگی دانستند ولی نویسنده نامدار انگلیسی (دویل) نگاتیو این عکسها را به برجسته ترین کارشناسان عکاسی تحویل داد و ایشان اعلام کردند که هیچ گونه دستکاری بر روی نگاتیوها انجام مگرفته است.جالب اینجاست که این آدم کوچولوها در حال حرکت بودند ،دو دختر جوانی که این عکس را گرفته اند گفته اند که این آدم کوچولوها در شیار تخته سنگها سکونت داشتند ،بررسی ها نتوانست حقیقت این عکسها را خدشه دار کند. جمعه نهم فروردین 1392 | 20:55 | nafiseh | | نکاتی درباره ی جن 1) جنیّان غذا می خورند استخوان و ضایعات، غذا ی جنی‍ّان است و ممکن است خوردنیها و آشامیدنیهای دیگر هم استفاده نمایند،ازدواج هم دارند و به صورت خانوادگی زندگی میکنند و جا و مکان برایشان مطرح نیست ،نر و ماده دارند ،جفت گیری می کنند و مدت بارداری کمتر از انسان دارند و معمولاً از هر شکم بیشتر از یک بچه متولد نمی شود. 2) وضع حمل آنها آسا نتر از بشر است رشد بچه ها سریعتر و بلوغ هم دارند و ولد شان مثل انسان زیاد نیست طول عمرشان بیشتر از آدمی است مرگ دارند ،جسمشان فنا می شود و ا حتیاج به قبر ستان ندارند. 3) سرما و گرما و درد ندارند امّا لذّت و خوشی و ناخوشی دارند،الفت خانوادگی و خارجی با هم دارند ،کار و شغل ندارند. 4) اکثر حیوانات و جانوران آنها را می بینند و برایشان عا دی است از این رو به آنها حمله نمی کنند و می توانند خود را به صورت انسان و غیر انسان در آورند ،آنها پدیده های بسیار لطیفی هستند و توان انبساط و انقباض خویش را دارند و در حالت عادی در حال انبساطند لذا دیده نمی شوند ولی اگر منقبض شوند می توان آنها را دید از آنها می شود عکس گرفت به شرطی که این کار راضی باشند. 5) جنیان می توانند از در و پنجره بسته عبور کنند هر جا هوا بتواند عبور کند جن ها هم می توانند عبور کنند آنها مثل امواج رادیو می توانند از شکاف درهای بسته و از هر منفذی بگذرند. 6) به علت نداشتن عنصر خاکی قوه ی طی الارض دارند و در آن واحد می توانند از یک طرف زمین به طرف دیگر بروند چون همیشه با ما در ارتباط و تماس هستند به همه زبانهای ما آشنایی دارند معایبی دارند بدتر از بشر ولی معایبی که انسان دارد آنها ندارند روزی که خداوند انسان را خلق کرد فاصله ای بین جنیان وبشر قرار داد که جنیان بدون اذن خدا اجازه ی نزدیک شدن و آسیب رساندن به آدمیان را ندارند و اصولاً اعمال زشت انسان سبب صدمه به خود آنها می شود و جنیان از طرف خداوند اجازه واذن اذیت کردن می یابند. 7) هوششان بسیار زیاد است و می توانند افکار را بخوانند ولی آینده و گذشته انسان را نمی دانند و قوه خلاقه ندارند و هر چه ذاتی و همان است که در خلقشان گذاشته شده است . تا به حال چیزی اختراع نکرده اند.
نوشته شده در تاريخ جمعه 12 ارديبهشت 1393برچسب:, توسط mansour |
با کمک هیپنوتیزم لکنت زبان فراموش می شود حدود ۵ درصد از افراد جامعه در دورانی از زندگی خود به درجات ضعیف یا شدید لکنت زبان دچار می شوند. طیف گسترده ای از روش های درمان دارویی و غیر دارویی از جمله هیپنوتیزم درمانی در معالجه نسبی یا کامل این بیماری موثر است. درمان بایستی هر چه زودتر صورت بگیرد،‌ پیش از این که لکنت زبان به یک عادت تبدیل شود و یا در بیمار ” حالت شرطی“ ایجاد کند. لکنت زبان به ارتباطات انسانی و موفقیت تحصیلی، اجتماعی و عاطفی فرد لطمات شدیدی زده و موجب شرمندگی، گوشه گیری و عقب ماندگی شخص می شود. ● میزان شیوع لکنت زبان حدود ۵ درصد از نوزادان در کودکی یا نوجوانی ممکن است به درجات متفاوتی از لکنت زبان مستمر یا گذرا دچار شوند. شیوع این بیماری در پسرها سه برابر و در برخی از منابع ۹ برابر شایع تر از دختران است. لکنت زبان که در طی آن در غیاب هر گونه ضایعه جسمی و ساختاری برخی از سیلاب ها و اصوات تکرار شده و یا کشیده و طولانی می شوند در اکثریت عظیمی از موارد قابل درمان است. ● علل پیدایش لکنت زبان لکنت زبان نوعی اختلال در رشد و تکامل تکلم است که علت واقعی آن هنوز به خوبی روشن نشده و به نظر می آید این اختلال تکلمی به ۴ صورت متفاوت می تواند پدید آید: ▪ مرحله اول در دوره پیش از سنین دبستانی است. در بسیاری از موارد والدین اصرار دارند یک واقعه ترسناک را به عنوان عامل ایجاد این بیماری معرفی کنند. این شکل از بیماری در بیشتر موارد به خودی خود بر طرف می شود. ▪ مرحله دوم در اولین سال دبستان پدید می آید و به تدریج با مزمن شدن به سال های بعدی عمر کشیده می شود. کم کم کودک نسبت به این اختلال آگاهی پیدا کرده و از وجود آن رنج می برد. ▪ مرحله سوم معمولا پس از ۸ سالگی پدید آمده و بدون درمان می تواند تا سنین بزرگسالی ادامه پیدا کند. در این شکل از بیماری کودک زمانی که با خودش، عروسکش و یا دوستان نزدیکش صحبت می کند، لکنت زبان ندارد، ولی در شرایط خاصی مانند صحبت کردن در کلاس، مکالمه با افراد غریبه به ویژه افراد مهم و پر هیبت و یا در زمان خرید یا تلفن کردن دچار لکنت زبان می شود. ▪ مرحله چهارم در سال های آخر نوجوانی پدید می آید. در کودکان و نوجوانان مبتلا به لکنت زبان دو عارضه رفتاری زیر به ویژه در مقایسه با دیگران به چشم می خورد: احساس خود کم بینی یا حقارت. هر چند ممکن است این نشانه عارضه بیماری بوده باشد، ولی پیدایش این احساس در این سن عامل بسیار مهمی در ایجاد انواع عقب ماندگی و عدم موفقیت است. وجود اضطراب و بی قراری در شرایط اجتماعی و زود رنجی شدید. ● درمان لکنت زبان لکنت زبان از بیماری هایی است که در پرتو شناخت درست بیماری توسط والدین و اراده آنها در شروع و ادامه درمان در بیشتر موارد به طور کامل یا نسبی درمان می شود . البته روش های درمانی بسیار متعدد و متنوعی برای آنها ارائه شده که به نظر می آید در بین طیف گسترده انواع روان درمانی ها، هیپنوتیزم درمانی دارای امتیازات زیر باشد: ۱) در متن پیدایش و جریان خلسه هیپنوتیزمی، آرامش و درمان اضطراب و بی قراری وجود دارد، در حالی که انواع روان درمانی های دیگر خود می توانند اضطراب بر انگیز باشند. ۲) در تمام انواع هیپنوتیزم درمانی، به افزایش اعتماد به نفس توجه می شود که این دو نکته در درمان لکنت زبان بسیار مهم هستند. ۳) در جریان هیپنوتیزم درمانی بر خلاف راه های دیگر با عدم تاکید بر روش ها و تمرین های تکلمی شدید، بیمار تحت تاثیر فشار بیزار کننده ای قرار نمی گیرد. ۴) در شرایط خلسه هیپنوتیزمی – حتی در پایان جلسه اول – بیمار خیلی بهتر از شروع جلسه صحبت می کند. به این ترتیب ضبط نوار صوتی در این شرایط و باز پخش آن پس از پایان جلسه، تاثیرات بسیار زیادی بر روی روحیه بیمار و امید او به درمان می گذارد. ۵) پس از چند جلسه درمانی، می توان به بیمار ” خود هیپنوتیزم “ را آموزش داد تا او خود در اوقات فراغت بتواند به درمان خودش کمک کند. ۶) با کمک تکنیک تلقینات بعد از هیپنوتیزمی می توان در شرایط خلسه هیپنوتیزمی به بیمار تلقین کرد که او بعدها و در شرایط هشیاری هم احساس آرامش و اعتماد به نفس خود را حفظ کرده و خیلی آرام و سلیس صحبت خواهد کرد. ● نحوه انجام هیپنوتیزم درمانی برای درمان لکنت در یک جلسه مقدماتی مشاوره، درمانگر ضمن آشنایی با بیمار، به او و اطرافیانش این مطالب را می گوید: ▪ هیپنوتیزم درمانی یک روش درمانی غیر دارویی و در متن پزشکی است و دارای اصالت علمی و قانونی است. ▪ هیپنوتیزم درمانی یک روش درمانی پر قدرت و مطلقا بدون عارضه است. ▪ در طی دوره درمان – حتی از ماه اول – به تدریج آثار بهبودی در نحوه تکلم بیمار پیدا می شود. روش های آرامش بخش یا ریلکس کننده در کنار تکنیک های افزایش دهنده اعتماد به نفس، از همان جلسه اول موجب پیشرفت در درمان می شود. ▪ در ماه اول هر هفته دو جلسه هیپنوتیزم درمانی برای بیمار صورت می گیرد و به بیمار برای ادامه درمان، خود هیپنوتیزم آموزش داده می شود. در چند ماه بعد بیمار فقط ماهی دوبار به پزشک مراجعه می کند و به تدریج با کمک نوار صوتی و خود هیپنوتیزم، بیمار ادامه درمان را به عهده می گیرد. ▪ هیپنوتیزم درمانی مانند انواع دیگر روان درمانی برای رسیدن به یک نتیجه کامل و مستمر، ممکن است به جلسات درمانی بیشتری نیاز داشته باشد.
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 16 بهمن 1392برچسب:, توسط mansour |
ذهن در ورای ماده ماده به شکل جاندار وغیر جاندار وجود دارد.مواد جاندار حاوی انرژی، جهت سازماندهی(انرژی حیاتی) هستند.دراین بین مغز ابزاری هست که به هماهنگ کردن چنین سازمانی،اختصاص دارد .اما جایگاه ذهن را نمی توان در بدن موجود زنده یا در لابلای فرایندهای شیمیایی و فیزیکی ساده در نظر گرفت. تا چهل سال پیش تصور برآن بود که پیامهای فرستاده شده از مغز،به شکل جریان الکتریکی از رشته ی اعصاب عبور می کند.اما در دهه ی1970 میلادی مشخص شد که دوندگانی بسیار سریع با نام فرستنده های " نورونی " ،در طول رشته های عصبی مغز به سراسر بدن به حرکت در می آید. با مطالعه ی بیشتر تعداد این فرستنده های نورونی افزایش یافتند. به طوری هر یک با ساختار مولکولی متفاوت،سعی در ارسال پیام های متفاوت داشتند.بسیاری ازین فرستنده ها زنجیره هایی پیچیده از اسید امینه ها هستند که " پیتید " نام دارد. اگر مقدار کمی از مایع نخاعی گربه ای را که در خواب است،برداریم و به یک گربه ی دیگر که بیدار است تزریق کنیم،گربه ی دوم نیز به خواب می رود. اگربه شتری در حال چوب خوردن از صاحب است،دقت کنید،خواهید دید که شتر بی تفاوت به جویدن خار ادامه می دهد بی آنکه دردی احساس کند. با بررسی مغز شتر دریافته اند که یک مائه ی شیمیایی به مقدار زیاد در مغزش تولید می شود که اگر آن را به دیگر حیوانات تزریق کنند واکنش نیز به درد کم میشود.خواب ،بیداری ،عواطف و... همه بستگی به پیام رسانهای شیمیایی دارد که مغز تولید میکند. تحمل درد در انسان نیز مانند شتر،بستگی به مواد بیو شیمیایی دارد که " اندروفین " و " انکفالین " نامیده می شود . اندروفین به معنای «مورفین داخلی» و انکفالین به معنای «درون مغزی» مواد دافع درد در بدن انسان است. بنابراین بدن ما قادر است درد را کنترل یا بکلی قطع کند. در مواقع خاص،عواطفات،احساسات شدید،ترس و... می توان بر درد غلبه کرد. برای مثال مادری برای نجات فرزندش به خانه ای در حال سوختن میزند یا سرباز مجروحی که بدون احساس درد در راه وطنش همچنان می جنگد. مواد ضد درد طبیعی،حدودا دویست بار قوی تر از داروهای ساخت بشر است، با این امتیاز که بر خلاف دارئهای مصنوعی ساخت بشر اعتیاد آور نیستند. " پلاسیبوها "یا همان " دارونماها " به ظاهر داروهایی مصنوعی هستند که پزشکان به عنوان دلخوشنک به بیماران می دهند تا از قوای بدنی بیماران بهره بگیرند. این دارونماها(که معمولا ترکیبی از شکر هستند) به تعدادی بیمار به عنوان مسکن های قوی،جهت کنترل درد تجویز می شوند. بین 30 تا 60 درصد بیماران اظهار داشتند که با خوردن چنین قرص هایی درد آنها بکلی بر طرف شده است. نتیجه ای که از این آزمایش بر میآید،تنها تولید " اندورفین ها" توسط نیروی ذهن بیمار می باشد. به همین خاطر دارویی با نام " نالوکسون " که یک ماده شیمیایی ضد مرفین است را به عده ای از بیماران توام با مرفین و دارو نماها دادند. در گروه اول که نالوکسون و مرفین را باهم استفاده کردند. درد همجنان پا بر جا بود و در مورد دوم نیز درد بیماران پس از خوردن نالوکسون عود(بازگشت)کرد.این آزمایش نشان داد که مرفین و اندروفین هر دو یک چیزند با این فرق که مرفین از خشاش و اندروفین از بدن انسان به دست می آید.البته دیری نپایید که آزمایشهای بیشتر روی بیماران،خلاف این امر را ثابت کرد. به طوری که تعداد زیادی از بیماران که " دارونما " خورده بودند،پس از خوردن نالوکسون در حالت بی درد ِ خود بسر بردند. در نتیجه محققان دچار سر درگمی شدند. قدر مسلم اندروفین ها مسکن های داخلی بدن ما هستند اما تنها این مولکول های جدید نمی توانند تمامی پاسخها را در برداشته باشد. بزودی یافته های ناامید کننده ای که در مورد " اندروفین ها " و " انکفالین ها " کشف شده بود به تمام فرستنده های " نورونی " سرایت کرد. این اغتشاش و سر در گمی به ما ثابت می کند که بدون حلقه ی مفقود «میدان حیات» نمی توان بر اساس تنها مواد و مولکولها،تمام فرایند حیات را توجیه کرد. اینکه چه چیز موجب عملکرد آن با چنان هماهنگی دقیقی میشود بسیار با اهمیت تر است.این برتری ذهن بر ماده را می رساند،
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 14 بهمن 1392برچسب:, توسط mansour |
فایده اینکه به قدرتی برسیم که بتوانم ذهن دیگران را تحت کنترل خود در اوریم و بر جسم خود حاکم باشم چیست . اگر این تفکر را دارید که با رسیدن به این قدرت بتوانید دیگران را بنده خود کنید و از انهادر این دنیا استفاده کنید همین حالا می گویم که هیچوقت به این قدرت نمی رسید و مطالب قبلی را درک نکردید . قدرت خدای گونه شدن زمانی در شما ایجاد می شود که فارغ از نیازهای جسمی شوید .و یا قادر به کنترل ان شوید . یک خدای توهم زمانی که داری این قدرت شد می تواند ذهن دیگران را کنترل کند و افکار خودش را به انان القا کند اما این به ان معنا نیست که دیگران نوکر و یا بنده او هستند او دیگران را جزی از خودش می داند و دیگران جزی از کل او هستند یک انسان که به مقام خدای توهم می رسد به دیگران نه به چشم بندگانی که از انها استفاده مادی کند می نگرد بلکه به چشم رهبری که باید انها را به همان راهی که او رفته و به همان قدرتی که او به ان رسیده است رهنمون شود . او همچون چراغ داری در شب است که در جلوی راه تاریکی می رود و دیگران باید که به دنبال او باشند . اساس قدرت در تسلط به دنیای توهم تا زمانی برقرار می باشد که رهبر توهم نخواهد از بندگان خود سو استفاده کند . زیرا سواستفاده کردن از دیگران به معنای ان است که او هنوز نیازمند دیگران است و همین دلیل می تواند قدرت او را در تسلط به دیگران از بین به به برد . زیرا خدا هیچگاه نیاز به بنده ندارد و اولین شرط خدای گونه شدن بی نیازی از دیگران است . خدای دنیای توهم فقط یک راهنما است او فقط یک رابط است . او همانند چوپانی است که مسئولیت انرا دارد که گله را به سوی اغل به برد و از انها در مقابل گرگ حمایت کند البته ممکن است هر چند گاهی هم به دلیل رفع نیازهای جسمی خود که در حد اقل است یکی از این گوسفندان را نیز تناول کند ولی او همیشه سعی می کند غرایز خود را در با لاترین حد کنترل کند او تا زمانی در جایگاه خود باقی می ماند و قادر به تسلط بر دیگران است که به فکر نفع شخصی نباشد. حال می گوید پس این چه فایده ای برای ما دارد که بتوانیم مغز دیگران و جسم دیگران را در اختیار داشته باشم و نتوانیم از ان استفاده کنیم و خود را در عسرت نگاه داریم اگر این گونه فکر می کنید از درک موضوع ناتوان هستند و هیچگاه قادر به رسیدن به درجه خدا گونه شدن نیستند . همانند هزاران جوکی هندی که با یک بادام گرسنگی چهل روز خود را مرتفع می کنند و روی تختی پر از میخ می خوابند و سر انجام دست به گدایی می زنند . شرایط خدای گونه شدن سن لوزم ندارد به شما بگویم که تا زمانی که در سن جوانی هستید نه انکه نخواهید بلکه نمی توانید بر هورمونهای بدن خود کنترلی داشته باشد . به این دلیل این فکر را که تا نزدیک به چهل سالگی بتوانید این قدرت به دست اورید از سر دور کنید جنسیت مردان توانایی بهتری برای رسیدن به قدرت خدای گونه دارند اما چرا زنان نمی توانند زنان هیچگاه قادر به رسیدن به درجه خدای گونه شدن نیستند برای اینکه طبق انچه می دانید خصوصیات ژنتیک انها ازبدو تولد انها را از رسیدن به این قدرت منع می کند داشتن دو کروموزم XX در زنان باعث عدم تکامل سلول های بتز قشر خاکستری می شوند و عدم تکامل در لوب فرونتال خانمها باعث ایجاد ناتوانی زنان در ادارک عقلایی و استدلال منطقی می شود دلیلی که می تواند توجیه کند که چرا تا کنون ما مدعی پیغمبری زن نداشته ایم . و اما اقایان نیز خوشحال نشوند زیرا وقتی به این قدرت خواهند رسید که فاقد هورمون تستسترون کافی برای تحریکات جسمی هستند
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 14 بهمن 1392برچسب:, توسط mansour |
دانشمندان دریافته‌اند بعد از مرگ، فعالیت مغز موشهای صحرایی به مدت ۳۰ ثانیه افزایش پیدا می‌کند. این یافته ممکن است تجربه بعد از مرگ را در کسانی که با احیا قلبی-ریوی (CPR) به زندگی بازگشته‌اند، توضیح دهد. این تحقیق که نتایج آن در نشریه "پیشرفت‌های آکادمی ملی علوم آمریکا" منتشر شده اولین تحقیقی است که بشکلی سازمان یافته فعالیت مغز را در لحظه مرگ بررسی کرده است. برای این پژوهش، دانشمندان با جراحی الکترودهایی را در سطح مغز ۹ موش صحرایی قرار دادند، سپس موشها را بیهوش کردند و با تزریق کلرید پتاسیم قلب آنها را از کار انداختند. پژوهشگران انتظار داشتند که پس از توقف ضربان قلب و تنفس، فعالیت مغز اندک زمانی باقی بماند اما چیزی که آنها را شگقت‌زده کرد این بود که فعالیت مغز موشها، منسجم و یکپارچه، در ۳۰ ثانیه اول بعد از مرگ افزایش پیدا کرد. جورج مسحور استاد بیهوشی دانشگاه میشیگان می‌گوید: "در واقع، فعالیت الکتریکی مغز -که نشانه هوشیاری و فعال بودن ذهن خودآگاه است- لحظاتی پس از مرگ بیشتر از زمان هوشیاری و بیداری بود، این نشان می دهد در اولین مراحل بعد از مرگ، مغز کاملا توانایی فعالیت الکتریکی سازمان یافته را حفظ می‌کند." آنچه از فعالیت مغز ثبت شد افزایش امواج گاما بود که به معنی افزایش هوشیاری است. این امواج با فعالیتهایی مثل حافظه و قوه تشخیص مرتبط هستند، فعالیتهایی مثل بیاد آوردن چهره یک فرد یا تشخیص یک چهره خاص در میان جمع. تجربه پس از مرگ از سالها پیش در انسان بررسی شده است. کسانی که بعد از ایست قلبی به زندگی برگشته‌اند از حرکت در تونلی نورانی یا تونلی که در انتهای آن نوری بوده سخن گفته‌اند عده ای از کسانی که برای لحظاتی ضربان قلب و تنفس‌شان متوقف شده (تعریف بالینی مرگ) اما با احیا قلبی ریوی به زندگی بازگشته اند از تجربه خود سخن گفته‌اند: احساس حرکت در تونلی که در انتهای آن نوری دیده می شود، احساس بیرون آمدن از جسم و نگریستن به بدن خود و آنچه در اطراف آن می‌گذرد از بیرون، رویارویی با عزیزان و افرادی که مورد علاقه متوفی بوده‌اند و یا مرور سریع زندگی فرد. بعد از این تجربه زندگی بعضی از آنها کاملا متحول شده است. اما برخی از دانشمندان این تجربه را نوعی توهم می دانند که بدلیل کاهش اکسیژن و قند (گلوکز) در مغز اتفاق می‌افتد و آن را تجربه واقعی ذهن خودآگاه به شمار نمی‌آورند. ییمو بورییگین، محقق ارشد این پژوهش می‌گوید: "این تحقیق به ما می‌گوید که کاهش اکسیژن و قند (گلوکز) در مغز در زمان ایست قلبی، می تواند باعث فعالیت مغز شود؛ آنهم به شکلی که مشخصه فعالیت مغز در زمان هوشیاری است." "پیش از این همه تصور می کردند که پس از ایست قلبی، مغز به دلیل کاهش اکسیژن و قند از کار می‌افتد." اما شاید این تحقیق نشان دهد فعالیتهای پیچیده مغز با وجود کمبود اکسیژن کم هم ممکن است ادامه یابد. با این حال برخی دانشمندان درباره اینکه این تحقیق نکته ای را در مورد لحظه پس از مرگ در انسان روشن کند، ابراز تردید کرده‌اند. آنها می گویند تنها یک پنجم افرادی که از ایست قلبی به زندگی بازگشته‌اند تجربیاتی مثل حرکت در تونل یا بیرون آمدن از جسم را تجربه کرده‌اند در صورتیکه در این تحقیق تمام موشها افزایش فعالیت مغزی نشان دادند. برخی دیگر نیز استدلال می‌کنند در انسانهایی که دچار ایست قلبی شده‌اند افزایش فعالیت امواج مغزی دیده نشده است. ییمو بورییگین می گوید دلیل این موضوع شاید این باشد که پس از ایست قلبی فعالیت الکتریکی مغز ضعیف است بنابراین نمی توان آن را از روی جمجمه ثبت کرد در حالیکه در این تحقیق الکترودها با جراحی مستقیما روی سطح مغز نصب شده بودند. دانشمندان می‌گویند انجام آزمایش برای اینکه مشخص شود لحظاتی پس از مرگ در ذهن انسان چه می‌گذرد بسیار دشوار است و فقط موارد بسیاری نادری امکان آن فراهم می‌شود. با این حال این تحقیق شاید به درک بهتری از آنچه در این لحظات در مغز می‌گذرد کمک کند هر چند دانشمندان بسیاری هم درباره اینکه از این تحقیق بتواند نتیجه‌ای قابل اعتنا در باره انسان بدست دهد تردید کرده‌اند.
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 14 بهمن 1392برچسب:, توسط mansour |
مقاله زیر برداشت ازادی از یک سری مقالات دکتر شولیگن درباره توهم است و انچه درباره توهم در این مقاله نوشته شده است مختص به افراد خاصی است و درباره کسانی که معتاد به ماده خاص توهم زایی هستند صدق نمی کند از این رو در صورتی که افراد معمولی انرا بخوانند دچار گمراهی میشوند .و برداشت انها اشتباه خواهد بود . پس بهتر می دانیم تا اخرین قسمت این سری از مقالات را خوانده و بعد داوری کنید . از هر ۴ نفر یک نفر می خواهد توهم را تجربه کند و از هر چند میلیون نفر فقط ۱ نفر قادر به کنترل توهم خود است . کسانی که با بینش وارد دنیای توهم میشوند قادر هستند توهم خود را کنترل و انرا به هر سوی که می خواهند به برنند . این افراد همانند سوارانی هستند که می توانند توسن خیال خود را می توانند به هرسوی بتازانند . انها در این جهان نه یک بار بلکه هزاران بار زندگی می کنند و هر رویایی برای انان خود یک زندگی حقیقی است . شخصی که بعد از استفاده از یک ماده توهم زا بتواند اید و ایگوی خود را کنترل کند در این جهان بسیار کم است . این افراد(کنترل کننده های اید و ایگو ) که من انها را پادشاهان دنیای توهم و صاحب ان می نامم همان افرادی هستند که در دنیای فانی به کاملترین درجه تکامل انسانی رسیده و قادر به خدای گونه شدن هستند . انها در عین حال اینکه فرق دنیای واقعی و توهمی را می دانند در دنیای توهم نه فقط عاقلانه بلکه انسان وار حرکت می کنند و انچه را که می خواهند از دنیای واقعی داشته باشند در دنیای توهم به معرض ظهور و ازمایش می گذارند رسیدن به سوپر ایگوی که در حالت توهم قادر به کنترل ایگوی خود است برای همه امکان ندارد . یک معتاد هیچگاه قادر به کنترل توهم خود نیست او همانند تکه چوبی در جریان اب است که از مسیر حرکت اب تبعبت می کند و هیچگاه قادر به کنترل توهم و خط دادن به ان نیست .چه برسد به انکه بتواند دیگران را در این دنیا رهبری کند ؟ این افراد متوهم به جای اینکه بتوانند رویاهای شیرین و ارزوهای خود را به فعل در اورند و تجربه کنند تحت تاثیر ناخواداگاه خود قرار گرفته و به جای رفتن به بهشت توهم در دوزخ ان قدم می زنند . انانی که بتوانند خود در رویای توهم رفته و بیدار و هوشیار باشند همان هایی هستند که می توانند دیگران را به دنیای توهم برده و می توانند افکار دیگران را نیز در دنیای توهم کنترل کنند . در طول تاریخ معدود افرادی بودند که توانستند در دنیای توهم قدم زده و دیگران را به دنیای توهم برده و در این دنیا رهبر و سرور انها باشن
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 14 بهمن 1392برچسب:, توسط mansour |
نمی دانم چقدر با فناوری v2k (صدا در جمجمه ) آشنایی دارید و یا با طرح کنترل فکر سازمان سیا mk-ultra و یا پروژه هارپ ؟ من چندین پست درباره v2k و استفاده از ان در ترک اعتیاد نوشته ام . اما تصور کنید یکی از مقامات برجسته یک کشور متخاصم امریکا در سازمان ملل متحد بخواهد سخنرانی کند ولی وقتی به پای تریبون رفت به پنه پنه بیفتد دستگاه وی دو کی v2k یک بلندگوی لیزری است که می تواند اصوات را در جهت خاصی به سمت مغز شما هدایت کند و شما صدا را از طریق جمجمه می شنوید بطوری که نفر بغل دست شما هیچ چیز نمی شنود حالا ژاپنی ها با استفاده از فناوری v2k و یک میکروفن می توانند ابتدا صدای طرف را از 40 متری گرفته و همان صدای خودش را با یک بلندگوی v2k به سمتش بفرستند طبق ازمایشات شخص دچار ناتوانی در صحبت کردن می شود پژوهشگران ژاپنی وسیله الکترونیکی ساخته اند که می تواند با ارسال پارازیت افراد پرگو را از راه دور وادار به سکوت نماید. اگرچه هر کدام از ما ممکن است در موردهایی از پر حرفی کسانی کلافه شده و آرزوی وجود چنین ابزاری را کرده باشیم، اما خطرهای بالقوه این وسیله برای آزادی بیان و اندیشه را نمی توان نادیده انگاشت. کازوتکا کوریهارا، از موسسه ملی علوم صنعتی و فناوری [ژاپن] و کوجی تسوکادا از دانشگاه اوکانومیزو [ژاپن] اعلام کردند که آنها اسلحه مخل-گفتاری ساخته اند که می تواند هدف خود را وادار به سکوت نماید. این وسیله از فاصله ای تا حدود 30 متر می تواند گفته های هدف خود را ضبط کند. سپس، این وسیله گفته های آن فرد را به سمت او بازفرستاده و سبب می شود که وی قبل از ساکت شدن دچار لکنت زبان گردد. سازندگان این ابزار در مقاله ای در "کرنل یونیورسیتز ارکایور" (آرشیو دانشگاه کرنل) درباره چگونگی عملکرد آن توضیح دادند: هنگامی که ما صحبت می کنیم از صدا نه تنها به عنوان خروجی بلکه از "بازخورد شنیداری" – یعنی از صدایی که از دهان ما بیرون می آید – برای سرنخ نیز استفاده می کنیم. هنگامی که اسلحه مخل-گفتار گفته های گوینده را با دیرکرد زمانی 0.2 (دو-دهم) ثانیه به سوی او بازپس می فرستد، فرایند پردازش شناختی در مغز وی متوقف می شود. این عمل سبب می گردد تا گوینده بدون آن که درد فیزیکی حس نماید از گفتن باز بایستد. این وسیله در مورد کسانی که دارند مطلبی را با صدای بلند می خوانند بهتر از مورد کسانی که به صورت خودجوش حرف می زنند تاثیر دارد. وسیله یادشده همچنین نمی تواند "اوه" ها و "اوم" ها و تمام دیگر فیلترهای گفتاری که در مدت زمان طولانی اظهار می شود را حذف نماید. کوریهارا و تسکودا گفتند آنها امیدوارند اسلحه مخل-گفتار آنها بتواند افراد را در کتابخانه ها ساکت نموده و یا کسانی را هنگامی که در گفت و شنود های جمعی حضور دارند خاموش نماید. در این صورت، آن گونه که خبر تک ورلد نیوز [در پایین تر] اشاره دارد، چه تضمینی وجود دارد که کسانی از آن برای خاموش کردن اظهارات مخالف نظر خود استفاده نکنند؟
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 24 دی 1392برچسب:, توسط mansour |

روح انسانها پس از مرگ در قالب بدن برزخي يا مثالي كه مشابه بدن مادي قبل ازمرگ است قرار ميگيرد.با اين تفاوت كه اين بدن تا قيامت مرگ ندارد واز بين نميرود.جنس اين بدن مانند خيال وجادو ميماند و مادي نيست.

در عالم برزخ  سه گونه محيط زندگي قرار دارد، :بسيار خوب ، متوسط و بسيار بد. در متون مذهبي از محيط بسيار خوب به نام بهشت ياد شده ،كه به بهشت هاي  آسمانهاي هفتگانه تعلق دارد .امكانات ومزاياي بهشت آسمان هفتم از همه بهتر است و در آسمانهاي پايين تر امكانات به تدريج كم ميشود.

بيت المعمور ،درخت طوبي،رود هاي كوثر ورحمت ودرخت سدرةالمنتهي در اين بهشت آسمان هفتم قرار دارد.اين بهشت جاي حضرت ابراهيم، پيامبر اكرم (ص) شهدا وصديقين است. افرادي كه به بالاترين درجه روحاني ميرسند تا برپا شدن قيامت در اين بهشت به سر خواهند برد.

 قسمتي از فرمايشات رسول اكرم در مورد اين بهشت :

       سپس باجبرئیل به بیت المعموروارد شدیم درآن مکان دورکعت نمازخواندم .برخی ازامتم رادیدم که لباس نوپوشیده اندوبرخی دیگرلباس کهنه پوشیده ولباس نورا دردست داشتند گروه اول بامن واردبیت المعمورشدند وکهنه پوشان درجای خودماندند.به جلوی خودنگریستم دو رود را دیدم .ازجبرئیل پرسیدم نامشان چیست گفت:  اولی کوثرو دومی رحمت  نام دارد.به کنارشان رفتم ازآب کوثرکمی نوشیدم وازآب رحمت خودراشستم تااینکه هردورود در برابرم ایستادند.

 دردوطرف بهشت خانه های خودواهل بیتم رادیدم که خا کش مثل عطر گلها خوش بو بود دختری رادیدم که درحوض بهشتی شنامی کرد.
پرسیدم:ای دخترفرزندکیستی؟گفت:فرزندزیدبن حارثه هستم. نگاهی به مرغان بهشتی نمودم آنقدربزرگ بودند       که اندازه شان قد شتربود.به اناربهشت نگریستم ،همانندزنگ کلیسا بودنددرهمان نزدیکی درختی را دیدم که اگرپرنده ای قصد دورزد نش راداشت بایدهفصد سال پرواز می کرد.
شاخه ها یش درتمام خانه های بهشت بودازجبرئیل پرسیدم:این چه درختیست؟گفت: این درخت طوبی است. خداوندآن رابه بندگان صالح خودوعده داده وفرمود:( طوبی و سرانجام نیک برای آنان است) سوره رعدآیه۲۹

بعد به درخت سدرالمنتهی رسیدم(سدرالمنتهی حد نهایی کارهای شایسته بندگان است مانند پیامبران و صالحين وامامان شیعه )  وقتی که به آن درخت رسیدیم جبرئیل ایستادودیگربا من نیامدبه پشت خودنگاه کردم وگفتم:چرابامن نمی آیی؟  جبرئیل پاسخ داد:من دیگرازاین درخت جلوتر نمی توانم بیایم زمانی که خداوندپیامی   رامی خواهد برای پیامبری بفرستد ،من دراین مکان می ایستم وبا خدا سخن می گویم.

در بخشهايي از قرآن كريم  از مشخصات بهشتي صحبت شده است كه جاودان است،ودر بخشهايي ديگر  وقتي از بهشت صحبت ميشود به  جاوداني آن اشاره نشده،كه به نظر ميرسد مربوط به  بهشت برزخي  شامل مفاهيم زير باشد:

_در زير آن رودها در جريان است.

_با دستبندهاي طلا وجامهايي سبز از پرنيان نازك حرير واستبرق برسريرها تكيه زده اند.

_مثل بهشت مانند باغي است كه داراي جويهايي از شير وباده وعسل وميوه وبالاتر از همه آمرزش است.

آيه  آخر داراي چند كليد وازه است كه به روشني به عالم برزخ دلالت  ميكند.كلمه "مثل "به مثالي بودن عالم برزخ بسيار نزديك است وكلمه آمرزش معمولا براي عالم برزخ به كار ميرود.جوبهاي شير وغيره نيز در عالم مثال تحقق پذير تر است.

  وقتى روح در قالب مثالى قرار گرفت، به عالم ارواح ملحق مى گردد. اگر از مؤمنان باشد به وادى السلام که همان بهشت دنیایى است پرواز مى کند. ارواح مؤ منان کلا در آن جا جمع و در ناز و نعمت اند. هر چیزى که در بهشت آخرتى موجود است نمونه اى از آن در بهشت برزخى موجود مى باشد. در آن جا، انواع میوه ها و نهرها، آبها و شرابها، غلامان و خادمان، زنان زیبا و حورالعین، انواع زینت و زیورها، باغ ها و بوستان ها، کاخ ‌ها و منزل ها تخت ها و فرش ها و پرده هاى استبرق و ابریشمى و هر چیزى که تصور شود در آن جا موجود است.
وقتى ارواح مؤ منان به آن جا داخل مى شوند، از میوه هاى رنگارنگ مى خورند، از آبها و چشمه هاى عسل، از شیر و شراب و کوثر و سلسبیل مى آشامند، با زنان زیباى بهشتى و حورالعین ازدواج مى کنند و در کاخ ‌ها و منزل هاي بهشت قرار مى گیرند، غلامان و خادمان آنان را خدمت مى کنند، از حله ها و زیورهاى بهشتى مى پوشند، تاج هاى بهشتى بر سر مى گذارند، حلقه حلقه دور هم مى نشینند و حکایت نفس مى کنند و به دیدن یک دیگر مى روند مانند وقتى که در دنیا بودند، عیش مى کنند و لذت مى برند.
فرقى که بهشت برزخى با عالم دنیا دارد، این است که در آن جا تکلیف عبادت و بندگى از انسان برداشته مى شود، سختى و مشکلات وجود ندارد، کسالت و خستگى انسان از بین مى رود، پیرى و ناتوانى جاى خود را به جوانى و قدرت تبدیل مى کند، دردسر و درد اعضاء و جوارح نمى باشد، کمبود و جیره بندى مواد غذایى به چشم نمى خورد، شکایت از کسى نمى شود، ظلم و ستم، حق کشى و ضایع کردن حق دیگران معنى ندارد، از خوردن و آشامیدن خسته نمى شوند، از کیف کردن و لذت بردن بى حال نمى گردند، از زیاد خوردن و زیاد آشامیدن شکمشان پر نمى شود، از زیادى رفت و آمد خسته نمى گردند، از کمبود وسایل زندگى و پذیرایى ناله و فریاد نمى کنند.                                                                
+ نوشته شده در  شنبه هفدهم تیر 1391ساعت 18:49  توسط محمد علی ملکیان  |  نظر بدهید
بهشت آدم وحوا

-بهشت آدم وحوا

 در مورد مكان بهشت آدم وحوا تعابير مختلفي وجود دارد ولي احتمالا در مكاني در  همين زمين بوده است.    

 اين بهشت ظاهرا باغي  يا محيطي سر سبز با هوايي متعادل و دسترسي به خوراكيها و ميو ه هاي مورد نياز

بوده و گفته شده است كه بخشي از ملكوت در اين بهشت قابل درك ورويت بوده است. براي ديد بشر بعد از تخلف آدم وحوا اتفاقي افتاده. به اين معني كه از ديدن و ارتباط  مستقيم با ملكوت محروم ولي ديد ظاهري آنها تبديل به ديد كنوني بشر شده است، كه منجر به شناخت زشتيهاي بدن شده است. وبه نظر ميرسد از نعمتهاي غذايي هم محروم شده واز محل زندگي خود كه در بلندي بوده به پايين سرازير شده اند. يك احتمال ديگر براي كلمه (هبوط) داده شده كه به معني تنزل درجه و تواناييهاست.

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 24 دی 1392برچسب:, توسط mansour |

ريشه كلمه شیطان  «شطن» به معنی مخالفت است ‌كه  به هر موجود طغیانگر ي از جن وانس اطلاق ميشود.
در قرآن كلمه ی شیطان  به سه صورت آمده است:

- شیطان بدون الف ولام؛ كه می تواند شامل هر فردی از شیاطین جن و انس، بشود

- الشیطان همراه با الف و لام؛ كه به معنی خاص یعنی ابلیس آمده است،

 شیاطین به صورت جمع؛ كه منظور شياطين جن وانس ميباشد.

ابلیس:

ابلیس از كلمه ی (ابلاس) و به معنای یأس و ناامیدی است.  ابلیس را به این نام می خوانند چون از رحمت خدا ناامید شد.

امام رضا علیه السلام فرمودند:" نام ابلیس، «حرث یا حارث» بوده است. و ابلیس نامیده شد زیرا از رحمت خدا مأیوس گردید."

ابليس  كه از اجنه بود قبل از خلقت بشر به خاطر عبادت زياد خدا به درجات بالاي قرب الهي رسيد، تا جايي كه در صف فرشتگان به تسبيح خدا مشغول بود.در آن زمان اجنه به تناسب درجه تعالي كه هر يك به دست آورده بودند، اجازه ترقي تا آسمانهاي هفتگانه را داشتند،كه بعد از طغيان شيطان از اين امتياز محروم شدند،ودر زمان بعثت رسول اكرم ونزول قرآن كريم اين توانيي آنها كاهش بيشتري پيدا كرد.

پس از خلقت بشر حارث كه از بزرگان جن بود واجنه را كاملترين مخلوق خدا ميدانست،نتوانست خلق اين موجود جديد (آدم) را تحمل كند واو به همراهي عدهاي از پيروان جن اوبه مخالفت باخداوند متعال رو آوردندوعلت آن را برتر بودن جوهر وجودي آنان كه از آتش بود از خاك ولجني كه آدم از آن خلق شده بود بيان كردند.اين تكبر تا به جايي ادامه يافتن كه حتي پس ازتبين علت خلق بشر توسط خداوند وبروز كمالت بشر با اصرار بر نا فرماني موجب غضب خداوند بزرگ را فراهم كردند.با تمرد حارث از سجده به آدم شيطان ناميده شد وچون از مراتب بالا رانده وجايگاه خود را  در عذاب الهي ديد نا اميد  ومايوس از نجات شدو ابليس هم ناميده شد.

شيطان مايوس از رحمت الهي از خداوند تقاضا كرد تا به او عمر طولاني بدهد و قسم خورد كه فرزندان آدم را گمراه كند . خداوند نيز وعده پر كردن دوزخ را ازپيروان جن وانس شيطان داد.قبول درخواست شيطان به علت نا فرماني آدم وهمسرش از دستور خدا واستحقاق قرار گرفتن در آزمونهاي متعدد در  طول زندگي براي به دست آوردن بهشت بود جايي كه با اغفال شيطان واشتباه خودش به سادگي از دست داد.

   او دشمن قسم خورده ی بشریت است. توصیه و سفارش اكید خداوند به بندگانش این است که: «به درستی كه شیطان (ابلیس) دشمن شماست پس او را دشمن بدارید.»

شياطين جن با گمراه كردن آدمي  اورا جزء لشكر خود قرار ميده اند وشياطين جن وانس از اينجا تشكيل ميگردد.
همه  شیاطین تابع دستورت ابلیس بوده و تحت فرماندهی او هستند. قرآن كریم از این گروه بعنوان حزب شیطان (ابلیس) نام می برد.
«شیطان (ابلیس) بر آنها چیره شده پس یاد خدا را از خاطرشان برده است، ‌آنان حزب شیطانند. آگاه باش كه حزب شیطان همان زیان كارانند».


 

فرزندان  شيطان وسر دستگان شياطين جن:

 

1-وَلْها یا ولهان: او مامور طهارت و نماز و عبادت است.او انسان را در طهارت و نماز وسوسه می کند و به شک می اندازد که این نماز باطل است .نمازدیگری شروع کن ، وضوی تو ناقص بود دومرتبه تجدید کن.گاهی در سجده در بدن انسان چیزی می دمد ، به طوری که انسان خیال می کند وضوی او باطل شده و مجبور شود دومرتبه وضو بگیرد.
۲-هَفاف:ماموریت دارد که در بیایان ها و صحرا ها انسان را اذیت کند و برای ترسانیدن او را به وهم و خیال اندازد یا به شکل حیوانات گوناگون به نظر انسان درآید.
۳-زلنبور(یارکتبور): که آن موکل بازاری ها است.لغویات و دروغ ، قسم دروغ و مدح کردن متاع را نزد آنها زینت می دهد.آنها هم برای این که جنس خود را به فروش رسانند آن اعمال را انجام می دهند.
۴-ثبر:در وقتی که مصیبتی به انسان وارد می شود ، صورت خراشیدن ، سیلی به خود زدن، یقه و لباس پاره کردن را برای انسان پسندیده جلوه می دهد.
۵-ابیض: انبیا را وسوسه می کند. یا مامور به خشم در آوردن انسان است و غضب را پیش او موجه جلوه می دهد و به وسیله آن ،خونها ریخته می شود.
۶-اعورا: کارش تحریک شهوات در مردان و زنان است و آنها را به حرکت در می آورد ! و انسان را وادار به زنا می کند.عور همان شیطانی است که برصیصای عابد را وسوسه کرد تا با دختری زنا کند و بعد او را به قتل رساند.
۷-داسم:همواره مراقب خانه هاست.وقتی انسان وارد خانه شود و سلام نکرد و نام خدا را نگوید با او وارد خانه می شود و آنقدر وسوسه می کند تا شر و فتنه ای ایجاد نماید.و اهل خانه را به جان هم می اندازد.هرگاه انسان وارد خانه شد و سلام نکرد و ناراحتی پیدا شد باید بگوید ( داسم، داسم، اعوذبالله منه )
۸-مطرش یا مشوط و یا وشوط:کار او پراکنده کردن دروغ و یا دروغهایی که از خود جعل کرده است و حقیقت ندارد.
۹-قَنْذَر:او نظارت بر خانه افراد می کند هرکس چهل روز در خانه طنبور(نوعی آلت موسیقی)داشته باشد ، غیرت را از او برمی دارد ، به طوری که انسان در برابر ناموس خود بی تفاوت می شود.
۱۰-دهّار:ماموریت او آزار مومنان در خواب است.به طوری که انسان در خواب ،خوابهای وحشتناک می بیند و یا در خواب به شکل زنان نا محرم در می آید و انسان را وسوسه می کند تا او را محتلم کند.
۱۱-اقبض:وظیفه او تخم گذاری است.روزی سی عدد تخم می گذارد . ده عدد در مشرق ده عدد در مغرب و ده عدد در وسط زمین، از هر تخمی عده ای از شیاطین و عفریتها و غول ها و جن بیرون می آیند که تمام آنها دشمن انسا نند.
۱۲-تمریح:امام صادق (ع) فرمود: برای ابلیس-در گمراه ساختن افراد- کمک کننده ای است به نام (تمریح) و در آغاز شب بین مغرب و مشرق به وسوسه کردن، وقت مردم را پر می کند.
۱۳-قَزح:ابن کوا از امیرالمومنین (ع) از قوس و قزح پرسید، حضرت فرمودند: قوس و قزح مگو؟! زیرا نام شیطان ((قزح)) است بلکه بگو ((قوس اله و قوس الرحمن)).
۱۴-زوّال:مرحوم کلینی از عطیة بن المعزام روایت کرده که وی گفت: در خدمت حضرت صادق (ع) بودم و از مردانی که دارای مرض ((ابنه)) بوده و هستند یاد کردم. حضرت فرمودند:(( زوال )) پسر ابلیس با آنها مشارکت می کند و ایشان را مبتلا به آن مرض می شوند.
۱۵-لاقیس:او یکی از دختران شیطان است و کارش وادار کردن زنان به مساحقه و هم جنس بازی زنان است.او مساحقه را به زنان قوم لوط یاد داد . یعقوب بن جعفر می گوید: مردی از حضرت صادق (ع) از مساحقه بازی زن با زن دیگر پرسید : حضرت در حالی که تکیه کرده بود نشست و فرمود: زن زیر و زن رو- هردو ملعون اند. پس از آن فرمود: خدا بکشد((لاقیس)) دختر ابلیس را که چه عمل زشتی را برای زنها آورد.آن مرد گفت: این کار اهل عراق است؟ حضرت فرمود: سوگند به خدا که این عمل در زمان رسول خدا(ص) بود قبل از اینکه در عراق باشد.
۱۶-مُتکَوَّن:شکل خود را تغییر می دهد و خود را بصورت بزرگ و کوچک در می آورد و مردم را گول می زند و به این وسیله آنان را وادار به گناه می کند.
۱۷-مُذَهّب:خود را بصورت های مختلفی در می آورد مگر به صورت پیغمبر و وصی او .مردم را به هر وسیله که بتواند گمراه می کند.
۱۸-خنزب:بین نمازگزار و نمازش حائل می شود..یعنی توجه قلب را از وی برطرف می کند.در خبر است که عثمان بن ابی العاص در خدمت حضرت رسول(ص) عرض کرد: شیطان بین نماز و قرائت من حائل می شود و حضور قلب را از من می گیرد . حضرت جواب داد: نام آن شیطان  (خنزب)است. پس هر زمان از او ترسیدی به خدا پناه ببر.
۱۹-مِقلاص:موکل قمار است.قمار بازها همه به دستور او رفتار می کنند.به وسیله قمار و برد و باخت اختلاف و دشمنی در میان آنها به وجود می آورد.
۲۰-طَرطَبه:یکی از دختران آن ملعون می باشد .کار او وادار کردن زنان به زنا است و هم جنس بازی را هم به آنان تلقین می کند.
+ نوشته شده در  شنبه هفتم مرداد 1391ساعت 19:10  توسط محمد علی ملکیان  |  نظر بدهید
جن

"والجان خلقناه من قبل من نارالسموم" (سوره الحجر آيه 27)

همانطور كه از متن اين آيه مشخص ميشود، زمان خلقت جن قبل از خلقت آدم بوده و به مدت

نا معلومي جن قبل از انسان هوشمندترين مخلوق غير ملكوتي خدا بر روي زمين بوده است.

در مورد جنس جن امام جعفر صادق(ع) ميفرمايند:خداوند سموم را آفريد كه آتشي است بدون دود و حرارت، واز سموم جن را آفريد. نام اولين جن شومان بود. وازاو و همسرش  ساير جنها بوجود آمدند.

در مورد روح جن وچگونگي ارتباط روح وجسم جن در جايي صحبت به ميان نيامده و كلا" در مورد خلقت جن و ابعاد روحي وجسمي آن اطلاعات زيادي در دسترس نيست ولي از داستانهاي نقل شده در مورد ارتباط بشر با جن ،قرابت زيادي بين روحيات جن وبشر استنباط ميگردد. در اين باره به داستاني در مورد خلقت جن توجه فرماييد كه درستي آن مشخص نيست:

هنگامی که زمان ایجاد عالم و نشاه جنیان فرارسید ، سه امین از امنای فرشتگان در فلک اول توجهی کرده سپس از کارگزارانشان (از آسمان دوم ) آنچه را اینها در آفرینش و ایجاد نیازمند بدانند گرفته و پس از آن به آسمانها فرود آمدند و از کارگزاران دو ( فرشته ) از آسمان دوم و ششم آنجا گرفتند و به ارکان و عناصر فرود آمدند و محل را آماده ساختند .

آنان (سه امین)را سه امین دیگر در پی آمد و از کارگزارانشان از آسمان دوم آنچه را که نیاز بدان (در نش و ایجاد) داشتند گرفتند و به آسمان سوم و پنجم آنجا فرود آمدند و دو فرشته دیگر گرفتند و به آسمان ششم گذر کردند و کارگزار دیگری از فرشتگان گرفته و به ارکان و عناصر فرود آمدند تا تسویه و پرداخت را کامل نمایند ، در این حا شش فرشته باقیمانده فرود آمده و بقیه کارگزاران را که در آسمان دوم و در آسمانها بودند بر گرفتند .

 بنا بر این همه گان بر توصیه و پرداخت این نشاه (به فرمان علیم و دانای حکیم ) گرد آمدند.

وچون نشاه جن به پایان آمد و کالبدش برپا گشت . روح از عالم امر توجهی کرد و در آن صورت روحی دمید که به سبب وجود آن در وی حیات ساری گشت و برخاست و زبان به ثنا و ستایش آنکس که پدیدش آورده است به زبان فطرتی که بر آن سرشته شده است گشود .

و در خویش عزت و عظمتی دید که نه سببش را میدانست و نه برآن کس که بدان (عزت و عظت)افتخار  میورزد زیرا آنجا مخلوق دیگری از عالم طبایع جز خودش نبود از این روی عابد پروردگارش و مصمم بر عزت و افتخار خویش و متواضع و فروتن نسبت به ربوبیت ایجاد کننده اش ( بدانچه که نشاه اش بر آن سرشته شده) باقیمانده تا اینکه آدم خلق شد . (دانستنیها و داستانهایی در مورد جن ص 62)

 از متن اين داستان چنين برميايد كه مواد تشكيل دهنده جن از آسمان دوم تهيه شده است.دراين صورت آتشي كه جن از آن خلق شده با آتش اين عالم ممكن است فرق داشته باشد.شايد هم آنچه از آسمان دوم تهيه شده با آتش  (سموم) آميخته شده  است.

در قرآن مجيد از كلمه "مارج" كه همان شعله رنگين وبدون دود آتش است به عنوان ماده ساخت وخلقت جن ياد شده است. بامطالعه تركيبات شعله آتش ميتوان  دريافت كه بيشترين مواد آن  را كربن،گازهاي CO2،CO واكسيزن تشكيل ميدهد، اگركربن را بيشرين ماده تشكيل دهنده جسم جن بدانيم  ،به اشيايي مانند الماس برميخوريم كه شكلي متفاوت از كربن شعله دارند و ميتوان به تركيبي آلي از كربن فكر كرد كه با چشم ديده نمي شود ولي داراي جسم است. به هر صورت اين تركيب هر چه باشد توانايي حمل روح جن را دارد كه خود موجب توانايي هايي خارق العاده از ديد بشري شده است.ابو علي سينادر کتاب (حدود) خود می نويسد : "جن حيوانی است هوائی،ناطق،دارای جسم و قدرت تشکل باشکال مختلفه".

براي آشنايي بيشتر با جن مشخصات تعريف شده آنها را به شرح ذيل جمع آوري كرده ايم:

-داراي نر و ماده است .

_ زاد و ولد ميكند .

_داراي دسته بندي و سلسه مراتب اجتماعي مانند انسانها است .

-داراي مسلمان وكافر وغيره هستند.

-به انواع ساده ، وتكامل يافته وبسيار تكامل يافته قابل تعريف هستند .

-برخي از آنها در زمينه هاي منفي تكامل پيدا كرده اند ، كه شامل ديو وساير موجودات عجيب وغريب و جنهاي مرتبت با ساحران ويا خداي بعضي از اديان مانند مصريان و اديان بدوي وسرخپوستان ميشود.

- توانايي صدمه زدن به انسان را ندارند مگر به اذن خدا كه درمورد گنهكاران رخ ميدهدو يا اشتباه انسان در  ايجادارتباط با آنها كه موجب فرو ريختن حفاظ الهي بشر ميشود.

-قبل از بعثت پيامبر اكرم انواع تكامل يافته يا متبحر آنهادربرخي از اسمانهاي هفتگانه نفوذ ميكردند ويا به شكل انسان ظاهر ميشدند ،كه بعد از بعثت پيامبر در اين امور محدود شده اند.

- برخي از آنان داراي قدرت نفوذ به جسم انسان وحيوانات و تسخير آنها را به صورت كامل يا مقطعي دارند.

-از نام وقدرت خدا هراس دارند ويا به آن بسيار احترام ميگذارند.

-داراي عمر واطلاعات بيشتري از انسان هستندوافراد مسن آنهاپخته تر وبا تجربه تر از انسانهاعمل ميكنند.

-با توجه به آشنايي با بعضي از امور ملكوتي و اطلاعاتي ، حدسها وپيشگوييهاي خود را به عنوان غيب به جادو گران مرتبط با خود ميدهند كه اين كارموجب گول خوردن وافزايش طرفداران آنها  ميشود.

- افراد تكامل يافته جن ،علم وصنعت را از انسانها آموخته و با اطلاعات وقدرت نيمه ملكوتي آميخته و باقدرت كاربري زياد( مخصوصا توسط القاء مطلب به ذهن انسانها)  مصداق اين ضرب المثل " به عقل جن هم نمي رسد" هستند.

-از نظر خدا جن مكلف است ومجازات ميبيند ويا پاداش دريافت ميكندو درعالم آخرت در بهشت يا جهنم قرار ميگيرد.

-داراي پيامبراني از جنس خود هستند كه از پيامبران بشر تبعيت ميكنند.

-چرخه حياتي آنها از نظر تنفس ،تغذيه وتاثير پذيري از محيط اطراف زياد مشخص نيست. ولي در صورت تصور كم شدن از مواد بدن آنها احتمالا از مواد و مشتقات گاز هاي كربني تغذيه ميكنند و  به آن وابستگي دارند.
+ نوشته شده در  شنبه هفتم مرداد 1391ساعت 19:8  توسط محمد علی ملکیان  |  نظر بدهید
جن

"والجان خلقناه من قبل من نارالسموم" (سوره الحجر آيه 27)

همانطور كه از متن اين آيه مشخص ميشود، زمان خلقت جن قبل از خلقت آدم بوده و به مدت

نا معلومي جن قبل از انسان هوشمندترين مخلوق غير ملكوتي خدا بر روي زمين بوده است.

در مورد جنس جن امام جعفر صادق(ع) ميفرمايند:خداوند سموم را آفريد كه آتشي است بدون دود و حرارت، واز سموم جن را آفريد. نام اولين جن شومان بود. وازاو و همسرش  ساير جنها بوجود آمدند.

در مورد روح جن وچگونگي ارتباط روح وجسم جن در جايي صحبت به ميان نيامده و كلا" در مورد خلقت جن و ابعاد روحي وجسمي آن اطلاعات زيادي در دسترس نيست ولي از داستانهاي نقل شده در مورد ارتباط بشر با جن ،قرابت زيادي بين روحيات جن وبشر استنباط ميگردد. در اين باره به داستاني در مورد خلقت جن توجه فرماييد كه درستي آن مشخص نيست:

هنگامی که زمان ایجاد عالم و نشاه جنیان فرارسید ، سه امین از امنای فرشتگان در فلک اول توجهی کرده سپس از کارگزارانشان (از آسمان دوم ) آنچه را اینها در آفرینش و ایجاد نیازمند بدانند گرفته و پس از آن به آسمانها فرود آمدند و از کارگزاران دو ( فرشته ) از آسمان دوم و ششم آنجا گرفتند و به ارکان و عناصر فرود آمدند و محل را آماده ساختند .

آنان (سه امین)را سه امین دیگر در پی آمد و از کارگزارانشان از آسمان دوم آنچه را که نیاز بدان (در نش و ایجاد) داشتند گرفتند و به آسمان سوم و پنجم آنجا فرود آمدند و دو فرشته دیگر گرفتند و به آسمان ششم گذر کردند و کارگزار دیگری از فرشتگان گرفته و به ارکان و عناصر فرود آمدند تا تسویه و پرداخت را کامل نمایند ، در این حا شش فرشته باقیمانده فرود آمده و بقیه کارگزاران را که در آسمان دوم و در آسمانها بودند بر گرفتند .

 بنا بر این همه گان بر توصیه و پرداخت این نشاه (به فرمان علیم و دانای حکیم ) گرد آمدند.

وچون نشاه جن به پایان آمد و کالبدش برپا گشت . روح از عالم امر توجهی کرد و در آن صورت روحی دمید که به سبب وجود آن در وی حیات ساری گشت و برخاست و زبان به ثنا و ستایش آنکس که پدیدش آورده است به زبان فطرتی که بر آن سرشته شده است گشود .

و در خویش عزت و عظمتی دید که نه سببش را میدانست و نه برآن کس که بدان (عزت و عظت)افتخار  میورزد زیرا آنجا مخلوق دیگری از عالم طبایع جز خودش نبود از این روی عابد پروردگارش و مصمم بر عزت و افتخار خویش و متواضع و فروتن نسبت به ربوبیت ایجاد کننده اش ( بدانچه که نشاه اش بر آن سرشته شده) باقیمانده تا اینکه آدم خلق شد . (دانستنیها و داستانهایی در مورد جن ص 62)

 از متن اين داستان چنين برميايد كه مواد تشكيل دهنده جن از آسمان دوم تهيه شده است.دراين صورت آتشي كه جن از آن خلق شده با آتش اين عالم ممكن است فرق داشته باشد.شايد هم آنچه از آسمان دوم تهيه شده با آتش  (سموم) آميخته شده  است.

در قرآن مجيد از كلمه "مارج" كه همان شعله رنگين وبدون دود آتش است به عنوان ماده ساخت وخلقت جن ياد شده است. بامطالعه تركيبات شعله آتش ميتوان  دريافت كه بيشترين مواد آن  را كربن،گازهاي CO2،CO واكسيزن تشكيل ميدهد، اگركربن را بيشرين ماده تشكيل دهنده جسم جن بدانيم  ،به اشيايي مانند الماس برميخوريم كه شكلي متفاوت از كربن شعله دارند و ميتوان به تركيبي آلي از كربن فكر كرد كه با چشم ديده نمي شود ولي داراي جسم است. به هر صورت اين تركيب هر چه باشد توانايي حمل روح جن را دارد كه خود موجب توانايي هايي خارق العاده از ديد بشري شده است.ابو علي سينادر کتاب (حدود) خود می نويسد : "جن حيوانی است هوائی،ناطق،دارای جسم و قدرت تشکل باشکال مختلفه".

براي آشنايي بيشتر با جن مشخصات تعريف شده آنها را به شرح ذيل جمع آوري كرده ايم:

-داراي نر و ماده است .

_ زاد و ولد ميكند .

_داراي دسته بندي و سلسه مراتب اجتماعي مانند انسانها است .

-داراي مسلمان وكافر وغيره هستند.

-به انواع ساده ، وتكامل يافته وبسيار تكامل يافته قابل تعريف هستند .

-برخي از آنها در زمينه هاي منفي تكامل پيدا كرده اند ، كه شامل ديو وساير موجودات عجيب وغريب و جنهاي مرتبت با ساحران ويا خداي بعضي از اديان مانند مصريان و اديان بدوي وسرخپوستان ميشود.

- توانايي صدمه زدن به انسان را ندارند مگر به اذن خدا كه درمورد گنهكاران رخ ميدهدو يا اشتباه انسان در  ايجادارتباط با آنها كه موجب فرو ريختن حفاظ الهي بشر ميشود.

-قبل از بعثت پيامبر اكرم انواع تكامل يافته يا متبحر آنهادربرخي از اسمانهاي هفتگانه نفوذ ميكردند ويا به شكل انسان ظاهر ميشدند ،كه بعد از بعثت پيامبر در اين امور محدود شده اند.

- برخي از آنان داراي قدرت نفوذ به جسم انسان وحيوانات و تسخير آنها را به صورت كامل يا مقطعي دارند.

-از نام وقدرت خدا هراس دارند ويا به آن بسيار احترام ميگذارند.

-داراي عمر واطلاعات بيشتري از انسان هستندوافراد مسن آنهاپخته تر وبا تجربه تر از انسانهاعمل ميكنند.

-با توجه به آشنايي با بعضي از امور ملكوتي و اطلاعاتي ، حدسها وپيشگوييهاي خود را به عنوان غيب به جادو گران مرتبط با خود ميدهند كه اين كارموجب گول خوردن وافزايش طرفداران آنها  ميشود.

- افراد تكامل يافته جن ،علم وصنعت را از انسانها آموخته و با اطلاعات وقدرت نيمه ملكوتي آميخته و باقدرت كاربري زياد( مخصوصا توسط القاء مطلب به ذهن انسانها)  مصداق اين ضرب المثل " به عقل جن هم نمي رسد" هستند.

-از نظر خدا جن مكلف است ومجازات ميبيند ويا پاداش دريافت ميكندو درعالم آخرت در بهشت يا جهنم قرار ميگيرد.

-داراي پيامبراني از جنس خود هستند كه از پيامبران بشر تبعيت ميكنند.

-چرخه حياتي آنها از نظر تنفس ،تغذيه وتاثير پذيري از محيط اطراف زياد مشخص نيست. ولي در صورت تصور كم شدن از مواد بدن آنها احتمالا از مواد و مشتقات گاز هاي كربني تغذيه ميكنند و  به آن وابستگي دارند.
+ نوشته شده در  شنبه هفتم مرداد 1391ساعت 19:8  توسط محمد علی ملکیان  |  نظر بدهید
جهنم جاویدان

جهنم جاويدان

 همه انبياء واديان الهي  در مورد عاقبت وخيم گناه واعمال زشت به مردم هشدار داده اند.

گنهكاران به ميزان گناهي كه انجام داد ه اند مجازات ميشوند. اين مجازاتها بر اساس آيات قران مجيد شامل اين موارد ميباشد:

_ به قعر جهنم پرتاب ميشوند

_ به جهنم كشده ميشوند ، چه بد كشيدني

_از موهاي پيشاني وپاهايشان گرفته به دوزخ پرتابشان ميكنند

_آتش سوزان

_آتش بزرگ

_آتشي كه زبانه ميكشد

_آتشي كه سرپوش دارد

_آتشي كه به رو كشيده ميشود

_آتش خرد كننده

_ باران آتش گوگرد

_آتش احيا شونده مكرر

_آتش خفت بار

_زنجير بر گردن در آتش

_آتشي كه سوختش مردم وسنگهاست

_آتشي كه پرده هايش آنان را در بر ميگيرد

_آبي از مس گداخته كه چهرهايشان را ميسوزاند

_رسوايي بزرگ ،خفت ،بدون فرياد رس، مورد تمسخر وسرزنش دايمي

_ توسط فرشتگان عذاب از فرار آنان جلوگيري وبه جايگاه خود پرتاب ميشوند

_پوست بريانشان با پوست جديد عوض ميشود

_چترهايي از آتش در بالا سر وطبقهايي از آتش در زير پا

_ تن پوشي از قير وچهرهاي از آتش

_آب جوشي كه روده ها را از هم مي پاشاند

_چهره هايشان در آتش زير رو ميشوند

_ فراموش ميشوند (كسي به ياد آنها نيست )بدانگونه كه در زندگي خدا را فراموش كردند

_جامه هايي از آتش دارند واز بالاي سرشان آب جوش ميريزد

_پشت وپهلو وپيشاني آنانرا با اندوخته هاي دريغ شده از خدا داغ كنند

_ مورد لعنت خدا قرار دارند

_آتشي كه به دلها ميرسد

_ستونهاي دراز وطولاني آتش آنها را در بر ميگيرد

_آتشي كه پوست سر وصورت را ميكند

_ميان جهنم و آب سوزان در رفت وآمدند

-ميان بادهاي سوزان و آب سوزان قرار دارند

_در سايه دودهاي متراكم وآتش زا كه نه خنك است نه آرام بخش

_از درخت زقوم ميخورند وشكمها را از آن پر ميكنند وروي آن از آب سوزان مينوشند

_از آب سوزان مينوشند وسيراب نميشوند

جهنم ودركات آن

 قرآن ميفرمايد:"جهنم ميعادگاه همه آنهاست.هفت دارد وبراي هر دري گروه معيني از آنها تقسيم شده اند"(حجر43-44)

علي (ع) ميفرمايد،جهنم داراي هفت در است، كه به صورت طبقه طبقه است،بعضي بر بالاي ديگر است.

سپس يكي از دستهايش را تقريبا روي ديگري گذاشت وفرمود:"اين چنين ،خداوندبهشت ها رادر كنار هم قرار داد، ولي طبقات جهنم روي همديگرند كه از همه پايين تر "جهنم" است، بالاي آن  " لظي " است وبر بالاي ان " حطمه " است وبر روي آن " سقر " قرار دارد. روي سقر  " جحيم " و روي آن " سعير " وبر بالاي آن " هاويه " قرار دارد.

 در مورد بهشت به نحوه قرار دادن دستهاي آن حضرت اگر توجه كنيد خواهي ديد يكي بالاتر ولي نه كاملا روي دست ديگر قرار دارد وبيشتر حالت اشراف را تداعي ميكند كه با آيات وروايات ديگر منطبق است.و نكته جالبتر قرينه بودن دستها هنگام قرار گرفتن روي هم است

كه در جهنم اين چنين نيست.

 هشدار مسيح  در باره جهنم

 در انجيل برنابا كه از معتبر ترين انجيلها نزد علماي اسلام است اين مطالب به نقل از حضرت مسيح(ع) در مورد جهنم آورده شده:

_ ميكاييل با شمشير خدا شيطان را صد هزار ضربه ميزند واو نخستين كسي است كه به جهنم انداخته ميشود.

_ اي شاگردان من دوزخ يكي است ورانده شدگان براي هميشه در آنجاشكنجه ميشوند.جز اينكه براي آن هفت دركه (طبقه) است ، كسي كه به پايين ترين آن برود عذاب سخت تري به او ميرسد.

_سخن من در باره شمشير ميكاييل درست است ،زيرا كسي كه جز يك گناه مرتكب نشده سزاور يك جهنم است، به همين جهت مغروران با اينكه در يك جهنمند گويا در صد يا هزار دوزخند وشيطان يك ميليون دوزخ را بچشد.

_در دوزخ هيچ نظم وقراري نيست، بلكه هراس وترس هميشگي است.اشعياي پيامبر ميگويد:زبانه آتش فرو نمي نشيند وكرمهايشان نميميرد و داوود گريان گفت ،بر ايشان برق وصاعقه وگوگرد و تند باد بسيار سختي ببارد.

_مردمي را تصور كنيدكه رنج ميكشند  وكسي نيست كه به حالشان دلسوزي كند بلكه همه ريشخندشان ميكنند.

_شكنجه گنهكاران بدست فرشتگاني است كه هيچ رحم ندارند. چه سخت است سرماي سوزاني كه زبانه آتش انرا كم نمي كند. وچه سخت است صداي دندانها وگريه وزاري.

_ آب اردن از اشكهايي كه از آنان جاري ميشود كمتر است. ودر آنجا به همه آفريدگان ، پدر و مادر وآفريدگار خودشان نفرين ميكنند.

طبقات جهنم از زبان مسيح(ع)

_پس همانطور كه گناه هفت نوع دارد در دوزخ هفت نوع شكنجه ديده ميشود

متكبر به علت اينكه خود را برتر از همه ميداند به پايين ترين طبقات رانده ميشود، در حاله كه به طبقات ديگر هم رفته ودرد ورنج آنها را نيز متحمل ميشود. و چون خود را از خدا برتر ميديده زير پاي شيطان وعوامل شيطان قرار ميگيرد ولگد مال ميشود.

حسود كه براي راحتي ونعمت مردم ناراحت وبه بلا ورنج ديگران خوشحال ميشود در طبقه ششمي فرو ميافتد د رآنجاست كه ازدهاي دوزخ بسيار بر او نيش زند واهالي آن طبقات براي درد وعذابش خوشحالي واز پايين نيافتادن او به طبقه هفتم اظهار تاسف ميكنند.

آزمند وحريص دنيا به  طبقه پنجم فرو ميافتد كه سراسر بينوايي و ذلت است وبه او ميگويند به يا آور كه دوست نداشتي در را محبت خدا چيزي بدهي ، از اين رو خدا هم نمي خواهد به تو چيزي برسد. وانواع عذابها به او ميرسد.بيچاره پس از زندگي راحت وپر نعمت به تنگندستي دچار وافسوس ميخورد كه كاش خيراتي داشت ونجات پيدا ميكرد.

شهوت ران به طبقه چهارم فرو ميافتد وهمانطور كه نعمت خدا را ضايع كرده به گندمي كه با پشگل شيطان پخته شده باشد ميماند.ازدهاي دوزخ به گردنش ميپيچد و اهل زنا با زنان دوزخي مجبور به همبستري هستند .زناني كه موهايشان مانند مار، چشمانشان مانند شراره آتش گوگرد ،دهانشان زهرناك وزبانشان تلخ وگزنده است. بدنشان از هر سو باقلاب احاطه شده وچنگالهايي مانند عقاب وناخنهايشان از تيغ واندام تناسليشان از آتش است.

تنبلها  به طبقه سوم ميافتند.درآنجا ساختمانها وكاخها فرو ميريزند زيرا سنگي نيست كه در جاي خود گذاشته شده باشند .سنگهاي بزرگ بر دوش گنهكاراني گذاشته ميشود كه دستهايشان آزاد نيست، زيرا تنبلي نيروي دستانشان را از بين برده وپاهايشان  با ازدهاي دوزخ بسته شده ورنج آورتر آنكه كه كه از پشت سر ملايكه عذاب آنها را به جلو رانده به زمين مياندازند ونه تنها كسي بة آنها كمك نميكند بلكه باري بر بارشان نيز افزوده ميشود.

شكم پرستان در طبقه دوم جاي دارند .در آنجا چيزي يافت نميشود كه خورده شود.دست وپاهاي آنان با غل وزنجير بسته شده ونميتوانند غذاي جهنمي را به راحتي بخورند. ازخوراكهاي آنان كرمها وعقربهايي است كه شكم انها را ازدرون متلاشي ميكنند وبيرون ميايند ومجددا  گرسنگان گنهكارآنها را ميخورند.  

تند خوها وخشمگينان به طبقه اول ميافتند ، جاييكه شياطين ونفرين شدگان ساير طبقات او را زبون داشته وزير لگد مياندازند. آنها را كتك زده و پا بر گردنشان ميگذارند با همه توهين ها نمي توا نند از خود دفاع كنند زير ادست وپايشان بسته وزبانشان نيز قلاب شده است.

 اگر چه مصداق عذاب جهنم براي  اين هفت دسته كه توسط حضرت مسيح ذكر شده با با مصاديق آيات وروايات مجازات گنهكاران  در اسلام تطابق ندارد ولي باكمي دقت متوجه ميشويم كه مصاديق ذكر شده مطلق نيست وبه عنوان نمونه گناهان مورد تاكيد آن پيامبر گرامي بيان شده . شايد هم مثلابتوان شرك ، كفر ونفاق كه از گناهان بزرگ در اسلام است در داخل گناه تكبر (بزرگتر ازخدا ديدن خود) تعبير كرد وقس علي هذا.
+ نوشته شده در  شنبه هفدهم تیر 1391ساعت 18:54  توسط محمد علی ملکیان  |  نظر بدهید
کلمه جهنم و جهنم برزخی

 ريشه كلمه جهنم، واژه‌ایست  عبري  به نام هینوم است( درهٔ هینوم)، كه دره‌ای در بیرون از  اورشليم   است که راه به سمت بيت لحم  از آنجا پیموده می‌شود. کودکان زمانی در آنجا برای خدایی به نام مولوخ  قربانی می‌شده‌اند. و بعدها در آنجا آتشی متداوم در گرفت. ازین رو تصویری شد برای دوزخ(شئول در عبری) مکانی برای محکومیت و انقراض گنهکاران. "جهنم دره" كه در زبان فارسی متداول است، اشاره به اين تاريخ دارد.

جهنم برزخي

در باره جهنم  عالم برزخ در قرآن كريم بسيار كم اشاره شده است وتنها در آيه 46 سوره غافر در باره آل فرعون آمده است :

"آتش هر صبح وشام بر آنها عرضه ميشود وروزي كه قيامت بر پا شود ندا ميرسد آل فرعون را در سخت ترين عذابها وارد كنيد."

در اين آيه سرنوشت آل فرعون  در دو قسمت تبين شده است . درقسمت قبل از قيامت كه همان عالم برزخ ميباشد، گفته شده كه هر صبح وشام آتش بر آنان عرضه ميشود،در اينجا صحبتي از سوختن در آتش ويا ساير عذابها نيست واحتمالا گنهكاران در جوار آتش و حرارت آن قرار مي گيرند.در قسمت بعد از قيامت همه عذابهاي گفته شده در قرآن نصيب آنها خواهد شد كه شامل پايينترين سطح جهنم خواهد بود.  

در حديث معراج نيز رسول اكرم (ص) در آسمان دوم وقتي با مالك دوزخ مواجه ميشود فقط پرده جهنم كنار ميرود، واز داخل آن خبري به دست نميرسد . كه اين شرايط باآنچه كه در آيه 46 سوره غافر گفته شده شرايط مشابهي وجود دارد.

درآيات قرآن مجيد بيان شده است كه در قيامت بهشت وجهنم را مياورند يا نزديك ميشوند.

بر اين مبنا دو فرضيه متصور است. اول اينكه اين دو در عالم ماده هم اكنون وجود دارند يا در آينده خلق وبه صحنه دادكاه الهي نزديك ميشوند ،دوم اينكه در حال حاضر بهشت و جهنم وجود دارد ولي در عالم ملكوت هستند. يعني وجه ملكوتي آنان كه در حال حاضر وجود دارد كه در قيامت تبديل به وجه مادي ميشود تا با بدن مادي در گير سعادت يا شقاوت گردد .اين معني اخير بر آيت وروايات احاطه جهنم بر كافران در همين دنيا عليرغم بي اطلاعي آنان مطابقت دارد.

در مورد تطابق بهشت و جهنم برزخي با باطن بهشت و جهنم جاويدان در عالم ملكوت اطلاعي در دست نيست.واگر هم چنين امري محتمل باشدُبابرپاشدن قيامت موضوعيت آن از ميان ميرود.
+ نوشته شده در  شنبه هفدهم تیر 1391ساعت 18:53  توسط محمد علی ملکیان  |  نظر بدهید
بهشت جاویدان

3-بهشت جاودان

پس از برپا شدن قيامت وصحراي محشر و قرار گرفتن مخلوقات در برابر دادگاه الهي وعبو ر از صراط ،انسانهايي كه نجات پيدا ميكنند به بهشت جاودان منتقل ميشوند. بهشت جاودان در قرآن مجيد فردوس ناميده شده كه از نظر لغوي به پرديس فارس و پارادايس انگليسي نزديك است.

در اين بهشت انسانها با بدنهاي مادي در جهاني پر از نعمت  مادي آميخته با  مواهب ملكوتي مانند كمك فرشتگان وساير مخلوقات ملكوتي تا بي انتها به سر خواهند برد واز لذت قرب وشهود برخوردار خواهند بود.

در در سوره الرحمن دو بهشت با مشخصاتي بخصوص و دو بهشت ديگر  با مشخصاتي مشابه كه پايينتر از  دو بهشت اول قرار دارند به وضوح توصيف شده است.

در سوره واقعه نيز دو  نوع بهشت با دو دسته بندي متفاوت ،يكي براي السابقون وديگري براي اصحاب يمين تعريف شده است. كه احتمالا دو بهشت اول و برتر  ذكر شده  در سوره الرحمن  براي السابقون ودو بهشت پايينتر براي اصحاب يمين باشد.

 تعاريف زير با فرض تطابق وادغام دو تعريف سوره هاي رحمان و واقعه مطرح شده است.

دو بهشت اول يا بالا تر احتمالا  داراي اين مشخصات است:

_ تفكيك دو باغ با شرايط برابر به دو قسمت احتمالا براي تفكيك ساكنان آن  به علت درجه آنان ويا امتيازات روحاني وملكوتي هر بهشت باشد.

_داراي نعمتها ودرختان با طراوت هستند.

_دو رود در اين دو بهشت در جريان است.

_در آنها هر نوع ميوهاي وجود دارد.

فرشها وتكيه گاههايي از ديبا وابريشم دارند.

_مردان همسراني مانند ياقوت ومرجان و مانند مرواريد دارند كه هرگز با كسي تماس نداشته اند(احتمالا جديدا خلق شده اند).

_مجالس آنها در تختهايي صف كشيده وپيوسته يا متقابل هم برگزار ميشود.

_ ازشرابي لذيذ مينوشند كه نه مست ميكند ونه موجب درد سر ميشود.

-          گوشت پرنده از هر نوعي در دسترس است.

-          سخن بيهوده ولغو در آنجا گفته نميشود وفقط گفته ها سلامي است به همديگر(احتمالا شايد معني آن اين باشد كه در گفتارها امنيت وخير خواهي وجود دارد).

 

دو بهشت دوم  يا پايين تر احتمالا داراي اين مشخصات است:

_خرم وسبز هستند

_هر كدام داراي چشمه اي هستند(تسنيم وسلسبيل).

_داراي ميوهاي فراوان ازجمله خرما وانار هستند كه هرگز تمام وممنوع نميشود.

_داراي تختهايي با پوششي از بهترين وزيباترين پارچه هاي سبز رنگ هستند.

_ساكنان در زير درخت سدر بي خار ودرخت طلاح پر برگ وخوشبو با سايه هاي كشيده شده وگسترده قرار دارند.

_همسران مردان  بهشتي بلند قد و احتمالا از زنان زميني كه در افرينش جديد زيباتر وباكره شده اند هستند.اين زنان عاشق همسران خود ،خوشرو ، خوش صحبت وهم سنند.

_علاوه بر آن حوران بهشتي  كه قبلا با كسي تماس نگرفته اند در سراپرده يا خانه هاي مستور در اختيار شوهران خود هستند.
+ نوشته شده در  شنبه هفدهم تیر 1391ساعت 18:51  توسط محمد علی ملکیان  |  نظر بدهید

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 24 دی 1392برچسب:, توسط mansour |

سخت ترین مرحله حیات برزخی است.البته میزان این سختی برای افراد مختلف بستگی به میزان آمادگی  برای ورود به دنیای پس از مرگ وانس آنها با معنویات دارد .هر چه علاقه افراد به دنیا بیشتر باشد،سختی بیشتری را در این مرحله تحمل میکنند وافرادی که دارای ایمان واقعی هستند سختی  کمتری را تحمل میکنند. معمولاروح از پا شروع به ترک بدن میکند وبه تدریج سایر اعضاء از پایین با بالا از روح تهی میگردند تا روح ازسر کاملا بدن را ترک کند.

فرشتگان مرگ

 جدا کردن روح از بدن یا گرفتن جان بشر توسط چند فرشته (دو یا بیشتر) انجام میشود و عزراییل فقط روح انبیاء واولیاء الهی را میگیرد ودر سایر موارد این کار توسط فرشتگان تحت امرش انجام میشود.در بدترین حالت که مربوط به کافران است روح آنها با شکنجه و زدن بر صورت وپشت آنها و وعده عذاب از آنان جدا میشود و در بهترین حالت که مربوط به مومنان است، فرشتگان با خوشرویی روح را از بدن جدا و با  بشارت بهشت به متوفی، برای عبور از این مرحله به اوتقویت روحیه میدهند.

راحتی پس از مرگ

 پس از جدا شدن روح از بدن تمام ناراحتیهای دنیا خاتمه پیدا میکند.تمام امراض وناراحتیهای ناشی از نقص عضو یااشکالات مادرزادی از بین میرود.از طرف دیگربا وارد شدن به دنیای ماورالطبیعه پرده ها کنار رفته وبسیاری ازحقایق برای بشر معلوم میشود.گویا بشر همه چیزها را میداند .ارزشهای دنیوی رنگ میبازد و صفات آزاردهنده روح مانند حسادت، حرص،غضب وتکبر بی اثر میشود.رقابت برای آینده دیگر مفهوم ندارد زیرا روح از سرنوشت خود آگاه است و دیگر تغییری در آن نمیتواند ایجاد کند.تمام این شرایط ،راحتی بسیار زیادی را برای روح ایجاد میکند.این شرایط برای همه روحها یکسان است وفقط محیط اقامت در عالم برزخ برای همه افراد یکسان نیست ودارای مراتب و شرایط خوب وبد است.

حیات برزخی

 برزخ به معنی گذرگاه است که در اینجا مقصود گذرگاه بین زندگی دنیا وبر پا شدن روز قیامت است. با توجه به برپاشدن قیامت پس از خاتمه دنیا ،بنابرین در زمان حیات ما گذشتگان ما درحیات برزخی هستند وهنوز به بهشت وجهنم نرفته اند.

 زندگی برزخی افراد یکسان نیست وبه نحوه زندگی آنان در دنیا بستگی دارد. اگر در دنیا خدا پرست ونیکوکار بوده اند،زندگی برزخی خوبی دارند، ولی اگر کافر وبدکار بوده اند، روزگار برزخی دشواری را میگذرانند.

 بدن ارواح در برزخ از نوع بدن مادی نیست ولی مثل ومانند آن است.به عبارت دیگر همان بدن ولباسهای دنیاست ،ولی واقعی نیست وشبیه خواب و تخیل است.اراده بر آن تاثیر دارد ولی شامل قوانین سخت جهان مادی نیست .لباس و امکانات با توجه به رفاه و طبقه هر نفر براحتی تهیه وعوض میشود.برای حرکت وجابجایی ،اینکار با اراده کردن ویا وسایلی که محدودیتهای وسایل زمینی را ندارند انجام میشود وسختی جابجایی مانند دنیا وجود ندارد.البته همه افراد مجاز به رفتن به همه جا نیستند ومحدودیتهایی برای آن وجود دارد.

زمان دردنیای پس از مرگ

 زمان وبعد های سه گانه در جهان ماورالطبیعه متفاوت با جهان مادی است.ذکر این مطلب به خاطر تجسم وضعیت وشرایط متوفی است .ممکن است کارهایی ازآنان که به نظر ما باید  طی چند ساعت انجام شود، پس ازمرگ با مقیاس مادر یک چشم به هم زدن انجام شود یا سالها طول بکشد.

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 16 دی 1392برچسب:, توسط mansour |

رابطه فرکانس بدن معتادان به محرک متامفتامین و ریتالین و بیش فعالی و بهم ریختن دل روده سیم های برق و تلفن
حتما شما هم با این مسله روبرو شده اید که بسیاری از معتادان به متامفتامین با این ادعا که مغز انها تحت تاثیر کنترل امواج معناطیسی است روبرو شده اید
این افراد دل روده هرچه سیم برق و کلید برق تلفن  است در می اورند
خوب  شما اگر باشید حتما می گوید طرف توهم زده است
اگر شما یک پزشک روانشناس هم باشید و با  معتاد به  شیشه ای که عنوان می کند مغز او را  با امواج مغناطیسی می خواهند  کنترل کنند  روبرو بشوید باز هم خواهید گفت  او دچار توهم شده است
 بسیاری از این معتادان باکشف چیزی های در خانه خود که انها را وسائل کنترل کننده مغز می دانند و احتمالا متعلق به سیستم های جاسوسی است  حتی ممکن است به وزارت اطلاعات هم چندین بار  زنگ بزنند  
اگر فرد سالمی که هیچ گونه ماده مخدری مصرف  نکرده باشد و ادعا کند وقتی مقابل کامپیوتر و یا تلویزیون می نشیند  ناگهان صدایی در مغزش می شنود که به او فرمانی می دهد  حتما خواهید گفت اعصابش خراب است و یا توهم زده است
امشب بعد از رفتن به منزل یک مصرف کننده به مخدر متامفتامین و دیدین وضعیت کلید و پریز ها ناگهان به یاد تحقیقات سالها قبل خودم افتادم و بلافاصله بعد از برگشتن  انها را دوباره مرور و این پست را می نویسم
حالا اگر یک پزشکی به شما بگوید بله مغز معتادان به شیشه تحت تاثیر امواج است و امواجی از سیم برق و تلفن و تلویزیون  روی مغز  و کنتزل رفتار انها اثر گذاشته است شما چه می گوید؟
حتما خواهید گفت دکتره خودش شیشه ای است و توهم زده است

اگر امروز من به شما بگویم که به عنوان یک پزشک متخصص  در زمینه مواد مخدر دارای وسائلی مثل  یک میدان سنج مغناطیسی (شامپ متر ) چندین  مولتی متر دیجیتال  یک فرکانس  متر دیجیتال یک گیگاهرتزی 1GHz و  اسیلوسکوپ و کلی ابزار الکترونیکی در رابطه با اندازه گیری فرکانس ومیدانهای الکترومگنتیک   هستم  به شما بگویم  اکثر معتادان به مخدر متامفتامین راست می گویند و مغز انها تحت تاثیر امواج برق و امواج رادیویی و تحریک  میدان های الکترومغناطیسی  magnetic stimulation   است  ایا شما باز هم می گوید شمای  پزشک هم توهم زده اید  ؟
استفاده از(تی ام اس )(TMS( Transcranial magnetic stimulation بجای ...


آیا افزایش دوپامین همیشه توهم می دهد
ایا فقط معتادان به مخدر شیشه  توهم کنترل  با امواج مغزی را دارند

اصلا تا کنون فکر کرده اید که چرا بعضی از مصرف کننده های شیشه ناگهان دچار این توهم می شوند و شروع به تخریب وسائل برقی می کنند اما گروهی دیگر از معتادان به شیشه  که دچار توهم  الکترومغناطسی  می شوند  دست به تخریب  کلید پریز نمی زنند ؟؟
اگر من به شما بگویم موارد مشابه زیادی را در افرادی که ریتالین مصرف کرده اند دیده ام  باز هم می گوید انها هم  به علت استفاده از ریتالین  و افزایش دوپامین مغز توهم زده اند
قبل از اینکه بخواهم وارد مبحث علمی و توضیحات ان بشوم به شما می گویم
اگر معتاد به  شیشه ای را دارید که این کار را می کند به من معرفی کنید ظرف یک ماه او را برای همیشه  با گارانتی چند ساله ترک می دهم اما
اگر معتاد به شیشه ای دارید که دچار سوظن به دیگران  یا همسرش است ولی یک دانه کلید پریز برق خانه اش را باز نکرده است او را  به کمپ ترک اعتیاد بفرستید و مزاحم من نشوید ؟
فرق این دو معتاد چیست ؟

گروه اول اغلب بیماران بیش فعالی هستند که بیماری انها تشخیص داده نشده است و بعد از یک شکست عاطفی مثل طلاق یا مرگ مادر وغیره رو به مصرف ماده مخدر متامفتامین اورده اند و در زندگی به اصطلاح دست به اچار بوده اند و به قول خودشان نابغه های بودند که نبوغ انها کشف نشده است  این افراد قبل از اعتیاد دارای کار مشخص و اکثرا فنی تخصصی بوده و دارای اطلاعات عمومی بیشتری از گروه دوم هستند و حتی در زمان اعتیاد به متامفتامین کتاب هم مطالعه می کنند این افراد با درجه کمتری دچار توهم شنوایی  هستند و غالبا هیچ وقت دچار توهم بینایی زیادی نمی شوند  هذیان های گفتاری انها وپارانوئید بودن شان بیشتر در زمینه های غیر احساسی است
این افراد منزوی گوشه گیر و تنها هستند و دوستی ندارند و ارتباطات اجتماعی انها بسیار کم است و خود دور بودن از اجتماع تداوام اعتیاد انها را بیشتر و امکان رابطه جنسی را کاهش می دهد و اصلا به مسائل جنسی توجه زیادی ندارند   اغلب انها دارای زمینه های مذهبی هستند که به راحتی می توان  از ان به عنوان یک انگیزه موثر در درمان کمک گرفت  
درمان بیش فعالی این افراد می تواند به راحتی انها را از اعتیاد به متامفتامین باز دارد

گروه دوم کسانی هستند که اطلاعات عمومی زیاد و تخصصی ندارند و برای کسب لذت رو به استفاده از مواد مخدر اورده اند و ارتباطات جنسی انها زیاد است و افکار انها بیشتر در حول مسائل جنسی است ,و هیچ اعتقاد مذهبی و دینی یا ندارند یا ظاهری است و اهل مطالعه و کتاب نیستد و بیشتر به دیدن فیلم های غیر اخلاقی علاقمند هستند
 
ایا میدان های الکترومغناطیسی و اهنربا بر روی ترشح دوپامین در مغز اثر می گذارد

اثرات تسلا
صد در صد ما همین امروز با استفاده از دستگاه های موسوم به تی ام اس TMS با ایجاد میدان های قوی اهنربایی روی مغز افراد افسرده مغز انها را وادار به تحریک ترشح دوپامین ونوروترانمسترهای در مغز می کنیم اما ما این کار را با استفاده از یک نقشه خاص و تمرکزدادن قدرت مغناطیس بر روی ناحیه مخصوی از مغز قرار میدهیم
اخطار
اگر مصرف کننده متامفتامین یا ریتالین و یا کوکائین هستید بعد از مصرف و در موقع خواب نزدیک دیوار و پریز برق و تلویزیون و وسایلی که دارای سیم پیچ (یخچال فریز چرخ گوشت واکمن رسیور ) نخوابید و هرگونه شارژر موبایل و خود موبایل حتی بدون وصل به برق را از خود دور نگهدارید 50 سانتیمتر حداقل فاصله امن است چون توهمات شما زیاد می شود
در خانه ماندن مصرف کننده های مواد محرک ریسک توهم را افزایش می دهد
6 نفر افراد سالم  غیر معتاد در تهران  بطور ناگهانی دچارتوهم  الکترومغناطیسی شدند انها مدعی هستند تحت سلطه صداهای غیبی قرار دارند

قویترین فرضیه قاضی جرائم رایانه ای پایتخت در تحقیقات علمی حدس اثرات امواج الکترومغاطیسی ناشی از پروژه هارپ امریکا است

آلاسکا مقر فرماندهی پروژه هارپ که دنیا را به خطر انداخته است
  شش نفر ادعاهای عجیبی دارند انها اصرار می کنند هر چه دیده و شنیده اند توهم نیست ومی گویند تحت سلطه صداهای غیبی هستند که از سمت دستگاه های برقی بیرون می اید هستند
    6 زن و مرد تهرانی در سطح های فرهنگی و اجتماعی متفاوت ماجرای شگفت انگیزی را پیش روی دادیار دادسرای جرائم رایانه ای گذاشته اند.
    یکی می گوید با ستاره نیما در عالم غیب حرف می زند و جالب اینکه او هر چه دستور می دهد باید انجام بدهد، دیگری ادعاهای جالب تری دارد وی می گوید اصلاً کامپیوتر ندارد، اما با شرایط مشابهی روبه رو است.
    شاید شنیدن داستان های خارق العاده این 6 زن و مرد تصوری به وجود آورد که آنان توهم دارند، اما این یک واقعیت است و خیلی ها در سراسر جهان با چنین مشکلاتی مواجه هستند.
شاید یکی از پیچیده ترین معماهای جهان شنیده شدن صدای موتوسیکلتی باشد که هر لحظه دورتر می شود و در کل اروپا همه آن را شنیده اند خصوصاً در جزیره ای واقع در جنوبی ترین بخش این قاره و هنوز هیچ کس نمی داند این صدای غریب چیست؟!
    از سال ها پیش در دادسراهای مختلف تهران و ایران پرونده هایی کلید خورده است که در آن مقامات قضایی و پلیس به نیروهای متافیزیکی برخورده​اند و هیچ گاه منبع این صداها و نورها مشخص نشده است.
    این بار وقتی 6 زن و مرد با ادعاهای مشابه و در فاصله های زمانی خاص به طرح شکایت پرداختند دادیار پرونده برای نخستین بار به تحقیقات علمی پرداخت و خود را در برابر یک پرونده اقتصادی معروف و البته مخرب دید که کل جهان را زیر سیطره خود فرو برده است.
    
    
    نیروهای غیبی
    نخستین بار مرد جوانی به شعبه دوم دادسرای ناحیه 31 جرائم رایانه ای تهران مراجعه کرد و ادعای عجیبی را پیش روی دادیار قرار داد. وی گفت: چندماه پیش در خانه ام نشسته بودم. وقتی به کامپیوتری که در گوشه اتاقم بود خیره شدم ناگهان سروصداهای عجیبی را در گوشم شنیدم. صداهای ترسناکی بود که مرا تحت تاثیر قرار داد و می خواست مرا اسیر خواسته های خود کند. در برابر این صداها هیچ مقاومتی نمی توانستم انجام بدهم. ناخواسته تسخیر شده بودم و باید تن به خواسته های صداها می دادم.
    وی ادامه داد: صدای چند بازیگر سینما و تلویزیون بود که از من می خواست تسلیم خواسته هایشان شوم. آن روز پشت کامپیوتر نشستم باز هم صداهای بازیگران مشهور سینما به سراغم آمدند و درخواست های عجیبی داشتند که باورکردنی نبود. صداها کاملاً مرا تسخیر کرده بودند. هیچ اراده ای از خودم نداشتم. وحشت به جانم افتاده بود. این صداها در زندگی ام تاثیر بدی گذاشته بود. می ترسیدم از خانه بیرون بروم چون باید هر کاری را با دستور آن صداها انجام می دادم. دیگر خسته شده ام. تصمیم گرفتم برای شکایت از این صداها به دادسرا بیایم.
    در حالی که ابتدا تصور می شد این مرد به خاطر مشکلات روحی و روانی چنین ادعاهایی دارد یا تحت تاثیر داروهای خواب آور و آرامبخش است، دادیار پرونده با شکایت دیگری مواجه شد. در حالی که بررسی ها ادامه داشت مرد دیگری شکایت مشابهی را پیش روی بازپرس قرار داد. این مرد گفت: مدت هاست که صداهای عجیبی در گوشم شنیده می شود تا جایی که آنها از من خواستند برای شکایت به دادسرا مراجعه کنم. وی ادامه داد: با وجودی که در خانه اینترنت و کامپیوتر نداریم، اما صداها از طریق دنیای مجازی وارد خانه مان می شوند و صداهایمان را شنود می کنند. تاثیر این صداها در زندگی مان به حدی است که باعث شده بین من و همسرم اختلاف پیش آید. همسرم مدت ها پیش مرا ترک کرد و به خانه پدری اش رفت. همسایه ها از طریق دنیای مجازی از زندگی مان با خبر بودند. من و همسرم را تهدید می کردند و اکنون هم مرا وادار می کنند هر کاری را انجام دهم. در برابر این صداها مقاومتی ندارم و نمی دانم چه باید کرد. هر روز به هم ریخته ام آنها به من دستور می دهند که تسلیم خواسته هایشان شوم و این وضع مرا کلافه کرده است.
    با این ادعاهای مشابه دادیار ترزی خود را در برابر شکایت هایی عجیبی دید که 2 مرد با شنیدن صداهای متافیزیکی هیچ کنترلی در زندگی خود نداشته و نمی توانند کارهای خود را اداره کنند. این مردان تابع نیروهای غیبی بودند. ادعای باورنکردنی این بود که یکی از 2 مرد حتی در خانه اش کامپیوتر و اینترنت نداشت ولی این شکایت را مطرح کرده بود. در شاخه نخست، دادیار جرائم رایانه ای به پلیس دستور داد تا به بررسی زندگی دو مرد مرموز دست بزنند. تحقیقات نشان می داد که این مردان، مواد روانگردان نیز مصرف می کنند و این توهمات می تواند زاییده خیال و تصورات فکری آنها باشد، اما واقعاً همین دلیل ادعاهای آنان بوده است؟!
    
    
    ادعاهای مشابه
    در حالی می رفت این پرونده ها از نظر تیم قضایی و پلیسی بسته شود، یک زن به دادسرای جرائم رایانه ای رفت و در ادعای مشابهی عنوان کرد: ذرات آب در همه جا هستند. این قطرات اختیار را از من گرفته اند. هر کاری می خواهم بکنم مانع می شوند و با دستورات عجیبی از من خواسته های غیر منطقی ای دارند. همه حرکات مرا تحت نظر گرفته اند و می خواهند من به کارهایی دست بزنم که هرگز در زندگی انجام نداده ام. آنها من و خانواده ام را تحت کنترل خود دارند و هر آنچه را انجام می دهیم می بینند. این قطرات مثل سنسور عمل می کنند هر کاری انجام می دهم هشدار می دهند. صداهای عجیبی دارند و مدام در گوشم نجوا می کنند.
    در حالی که بررسی ها درباره این ادعای جدید ادامه داشت، دادیار ترزی با شکایت مشابه دیگری نیز روبه رو شد که از صداهای متافیزیکی و نیروهای غیبی و تاثیرات آنان در زندگی اش داستانسرایی می کرد. این زن جوان پیش روی دادیار شعبه سوم دادسرای جرائم رایانه ای قرار گرفت و گفت: مدتی است که وقتی پشت کامپیوتر می نشینم و مشغول کار با دستگاه هستم بدنم می سوزد. اشعه هایی بدنم را می سوزاند و از درون آتش می گیرم. وقتی از کامپیوتر دور می شوم دیگر اشعه ها نمی توانند به من صدمه ای برسانند.
    پرونده ها خیلی پیچیده شده بودند، دادیار ترزی در برابر ادعاهایی قرار داشت که هر روز با روند عجیبی مطرح می شد.
    با شکایت های جدید دوباره پرونده تشکیل شد و بررسی های پلیسی نشان می داد که هیچ قطره ای در زندگی زن وجود ندارد که به صورت سنسور بخواهد عمل کند و باعث کنترل وی شود. در شاخه دیگر وقتی زن دیگری به پزشکی قانونی مراجعه کرد آزمایشات نشان داد اشعه های مطرح شده در پرونده که به وی صدمه رسانده است هیچ آثار بالینی ندارد و روی بدن وی آثار زخم مشاهده نشده است و احتمالاً به خاطر خوردن قرص های اعصاب و روان است که این دو زن در توهم و خیال خود بستر صداهای ناهنجار را در زندگی روزمره رواج داده اند و هیچ نیروی ماورایی در زندگی آنها رخنه نکرده است.
    درحالی که تصور می شد این شکایت ها تنها میان گروهی دیده می شود که در شرایط روحی مناسبی نیستند، اما مشابهت ادعاها عجیب و معمایی بود تا اینکه 2 ادعای دیگر مطرح شد که تحقیقات پلیسی و قضایی را مصمم کرد تا با باور به چنین حوادث شگفت انگیز آن را جدی بگیرند. یک زن و یک مرد دیگر که در رتبه های مهم کاری بودند و در تخصص خود نه تنها اسم و رسمی داشته، بلکه دارای شخصیت اجتماعی و فرهنگی مناسبی بودند در چنین مخمصه ای خود را گرفتار دیدند. ادعای این زن و مرد خیلی مشابه بودند، آنها گفتند: روی صفحه های مشکی کاغذ مردانی را می بینیم که هر ثانیه باهم در جنگ و ستیز هستند. مردان صفحه مشکی زندگی ما را کنترل می کنند وهر لحظه از ما خواسته هایی دارند. می دانند خانواده ما چه کارهایی انجام می دهند و حرف های ما را شنود می کنند. در گوشمان نجوا می کنند و خواسته هایشان را مطرح می کنند. آرامش را از ما سلب کردند و لحظه ای رهایمان نمی کنند دائماً در حال امر و نهی کردن هستند. تصمیم گرفته بودیم دیگر به صداهایشان توجهی نکنیم، ولی آنها ما را زیر نظر دارند و حرکات و رفتارهای دیگر اعضای خانواده مان را شرح می دهند.
    پرونده به مرحله باورنکردنی وعجیبی رسیده بود. دادیار ترزی پس از دو فرضیه نخست که ممکن بود این زنان و مردان از مواد روانگردان یا قرص های اعصاب استفاده کرده باشند با شکایت هایی مواجه شده بود که این زن و مرد هرگز در زندگی به سمت مواد یا نزد پزشک نرفته بودند. در فرضیه سوم دادیار جرائم رایانه ای تصور کرد ممکن است در خانه این افراد دستگاه های شنود یا دوربین کار گذاشته شده باشد و کسانی قصد آزار و اذیت روانی آنان را دارند. با این فرضیه کارآگاهان دستور یافتند تا در زندگی آنان رخنه کنند تا صداهای عجیب را رصد کنند. تحقیقات یک ماهه از خانه و محل کار این گروه از زنان و مردان نشان می داد که هیچ دستگاه و ابزاری در 500 متری آنها نصب نشده است تا کسی بتواند با این وسیله محرک فضای ماورایی در خانه و محل کار 6 زن و مرد باشد و آنها را آزار دهد.
    
    
    تحقیقات علمی
    دادیار ترزی که دید 3 فرضیه قضایی و پلیسی به گره کوری خورده است و مشخص نیست چه عواملی باعث چنین فضای مجازی شده دست به تحقیقات علمی گسترده ای زد و خود را در برابر فرضیه ترسناکی دید که می تواند تاثیرگذارترین عامل برای گرفتار شدن مردان و زنان سطح جهان در دام نیروهای متافیزیکی باشد.
    در این شاخه چنین به نظر می رسد که به جز این 6 زن و مرد گروه زیاد دیگری نیز در چنین شرایطی هستند اما نمی دانند باید چه کنند؟! یا خود را بیمار می دانند یا تحت تسلط کامل قرار می گیرند.
    شاید هیچ کس تصور نکند که یک پروژه اقتصادی مخرب توانسته نه تنها فضای مجازی را آلوده کند بلکه زندگی هزاران انسان و جانور دیگر را به خطر بیندازد.
    
    
    پروژه هارپ
    به دنبال مطالعاتی که دادیار ترزی داشت وی به یک پرونده به نام هارپ رسید. هارپ پروژه ای تحقیقاتی است که در ظاهر برای بررسی و تحقیق درباره لایه و مطالعات معادن زیر زمینی رادیویی آیونوسفیر تاسیس شده است. ولی در واقع «پروژه ای با تکنولوژی جنگ ستارگان» به منظور کامل کردن یک سلاح جدید پایه گذاری شده است. این سیستم در حال حاضر از یک مجموعه آنتن های مخصوص -١٨٠ برج آنتن آلومینیومی به ارتفاع ٥٠/٢٣ متر- تشکیل و روی زمین وسیعی به مساحت ٢٣ هزار مترمربع در آلاسکا نصب شده است.
    اصولاً امواج آنتن ها پس از اصابت به آیونوسفیر و بازگشت به زمین قادرند نه تنها به عمق دریا بروند بلکه فراتر رفته و به اعماق زمین نیز وارد شوند و عملکرد آن مانند «رادیو ترموگرافی» است که امروزه ژئولوژیست ها برای اکتشافات مخازن مختلف شامل گاز و نفت استفاده می کنند. وقتی یک موج کوتاه «رادیو ترموگرافی» به داخل زمین فرستاده می شود به لایه های مختلف برخورد کرده و آن لایه ها را به لرزه در می آورد و از لرزش صدایی با فرکانسی مخصوص تولید و به سطح زمین باز می گرداند و ژئولوژیست ها از صدای بازگشتی قادرند مخازن زیرزمین را شناسایی کنند.
    در واقع این پروژه برای پیدا کردن مخازن زیرزمینی در سال ۱۹۹۳ توسط نیروی هوایی امریکا، نیروی دریایی امریکا، دانشگاه آلاسکا در فیربنکس، و نزدیک به ۱۵ دانشگاه امریکایی دیگر اداره و راه اندازی شد.
    
    
    نظریات متفاوت
    نظریات متعددی در مورد «خطرات پروژه» یا استفاده از این تاسیسات به عنوان یک سلاح تا کنون عنوان شده است. از ایجاد وقوع زمین لرزه های متعدد در مناطق مختلف جهان، تا کنترل آب و هوا ده ها ادعای مختلف در مورد پروژه هارپ عنوان شده است. مشهورترین این نظریات توطئه از طرف گزارش روزنامه پراودا در روسیه و نیز هوگو چاوز در سال ۲۰۱۰ میلادی مطرح شد که در آن مدعی شدند؛ امریکا با این تاسیسات زلزله هائیتی را خلق کرد.
    ایجاد موج ELF با فرکانس از ١ تا20 هرتز توسط آیونوسفیر که با برخورد امواج هارپ تولید شده و سپس به زمین فرستاده می شود و تا اعماق ٣٥ کیلومتری زمین نفوذ می کند که پس از برخورد به لایه های مختلف زیرزمینی تولید صدا کرده و در پی آن ایجاد زلزله می کند.
    شاید ندانید30 دقیقه قبل از زلزله سیچوان در سال 2008 چین واکنش گداختگی آیونوسفیر در آسمان مشاهده شد که در پی آن زلزله هولناک ٨ ریشتری در آنجا به وقوع پیوست.
    هارپ با قابلیت تکنولوژی «ترموگرافی» می تواند کلیه اطلاعات معدن های زیر زمینی کره زمین را در اعماق کم شناسایی کند و کلیه تاسیسات زیر زمینی کشورهای دیگر را دقیقاً زیر مطالعه قرار دهد.
    ایجاد سونامی، خشکسالی، آتشفشان، سیل ها، توفان هایی نظیر توفان کاترینا در نیواورلئان، توفان گانو نیز تحت تاثیر همین پروژه است. در این پرونده انتقال نیروی برق از محل تاسیسات آن به نقطه دیگر از زمین و همچنین انتقال برق از زمین به ماهواره ها نیز صورت می گیرد.
    ایجاد اختلال در جریان برق و قطع برق شهری و اختلال در کار کامپیوتر هواپیماهای مسافربری، جت های جنگنده، کشتی ها، زیردریایی ها و غیره نیز از آثار مخرب پروژه هارپ است.
    ایجاد انفجار های عظیم زیرزمینی باقدرت بمب های اتمی و بدون تولید اشعه های
    رادیو اکتیو از خطرناک ترین آثار پروژه هارپ است و جالب ترین بخش را اختلال در عملکرد طبیعی آیونوسفیر که چرخش زمین را در کنترل دارد می دانیم که می تواند در آینده زمین را به نابودی بکشاند.
    ایجاد دیوارهای رادیویی ضد هواپیما و ضد موشک نیز یکی از قدرت های مورد استفاده از این پروژه است.
    دادیار ترزی به مهم ترین بخش پروژه هارپ رسید که در آن به ایجاد اختلال و کنترل فرکانس های نوری مغز در سطوحی به وسعت شهرها و کنترل انسان ها از راه دور و ایجاد غش و تولید وهم، در مغز انسان ها اشاره شده بود.
    می توان گفت که همه اسلحه های جنگی معمول و متداول امروزه در مقابله با این تکنولوژی جدید کاملاً متروکه است به گونه ای که هارپ می تواند با یک عملکرد کلیه کامپیوترها را از فاصله دور کنترل کند و مغز انسان را به تسخیر خود درآورد.
    در واقع هدایت کنندگان پروژه هارپ در آلاسکا نه تنها به جایی رسیده اند که زمین لرزه تولید می کنند بلکه توانسته اند برای اهدافشان روح و روان انسان ها را تحت تسلط بگیرند.
    
    
    هنوز ادامه دارد
    دادیار پرونده این 6 زن و مرد پروژه هارپ را قوی ترین فرضیه خود می داند که البته کاملاً مورد تایید نیست اما به نظر می رسد تعداد این زنان و مردان هر روز بیشتر خواهد شد و ماجرای تسخیرشدگان دنیای متافیزیکی هنوز ادامه دارد.

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 2 آبان 1392برچسب:, توسط mansour |

همزاد چیست ؟ یکی از مباحثی که در علوم غریبه مطرح است موضوع همزاد میباشد . همزاد چیست و ایا واقعا" وجود دارد ؟ ایا همزاد با جن ارتباط دارد یا ندارد ؟ ایا همزاد دروغ و افسانه استو یا بخشی از ان صحیح و بخشی نادرست است ؟ ایا خطر همزاد برای همه یکسان است یا فقط بعضی افراد گرفتار خطر همزاد خودمیشوند؟ همزاد چیزی مستقل یا موجودی غیر از انسان نیست و در واقع باید گفت همزاد بخشی از وجود خود انسان بوده و جدای از او نیست . همزاد در شرایط خاصی بوجود امده و خود را نشان میدهد و این زمان مربوط است به مواقعی که فردی دچار مشکل روحی و افسردگی شدیدی شده باشد . افرادی که احساس تنهایی شدیدی دارند و بر اثر ان نیاز به همدم و هم صحبتی داشته و سنگ صبوری میخواهند همزاد این نیاز را برطرف میسازد . بطور معمول افرادی که در آستانه جنونقرار دارند اغلب همزاد را می بینند و با او صحبت هم میکنند . بیماری همزاد پنداری : فردی که دچار تنهایی و افسردگی و یاس میباشد در ابتدا در گوش خود صداهایی مانند نجوا یا ویز ویز را میشنود که این مربوط به فعالیت غیر ارادی اعصابو رگ های مغز و افزایش الکتریسیته در ان است . این مرحله روز بروز افزایش یافته و حال بیمار رو به وخامت میگذارد و هجوم افکار و نجواها بقدری در ذهن فرد زیاد میشود که بر شدت بیماری افزوده میشود و رفتارهای ناهنجاری از او سر میزند . در این زمان اطرافیان از اطراف فرد پراکنده گشته و فرد ناچار به خلوت خود پناه برده و سکوت کرده و اغلب به نقطه ای خیره میشود . در این مرحله فرد واقعا" مجنون شده و بعنوان فردی دیوانه شناخته میشود و در این مرحله بیمار چنان با خود گفتگو میکند که انگار واقعا" فردی مقابل او قرار دارد . در این مرحله جن میتواند وارد بدن این شخص شود و بتدریج اقدام به تحریک احساس تنهایی نموده و توهم را در فرد شدت ببخشد . در اغلب موارد فرد پس از طی دوران افسردگی و ورود به مرحله جنون همزاد خود را می بیند ؛ اما این نفس خود فرد است که فقط توسط خود بیمار دیده و موجب اعمال جنون امیز میشود . در این مرحله جن هم بیمار را رها میکند و گفتگوی فرد بیمار با همزاد ادامه میابد تا انجاکه فردی ظاهر شدهو با او گفتگو میکند و او همان همزاد است .بیمار مدام خاطرات گذشته و تجربه هایتلخ را در ذهن خود باز سازی نموده و انها را در ذهنش تکرار میکند . بیماری همزاد را عارفان قدیم هم می شناخته اند و هرچند اطلاعات انها کلیبوده اما انان هم میدانستند که روح و نفس در وجود انسان نقشی حیاتی و مهم دارند . هر نوع تغییر و تحول در زندگی سبب تغییر یا آزردگی روح میشود و روح در صورت عدم اصلاح به سرعت وارد نفس شده و به جسم میرسد و ان را فرسوده و بیمار میسازد . نفس نیازمند محبت و عشق است و انسان هم نیازمند عشق است . نکته : برخی افراد که بدنبال رشد معنوی و سیر و سلوک هستند سعی میکنند با پناه بردن به مواد اعتیاد اور و فرو رفتن به حالت خلسه این بعد خود یعنی همزاد را شناسایی نمایند . این افراد چون راهنمای درستی نداشته اند به ورطه اعتیاد افتاده و خود را به نابودی میکشانند زیرا روح بیمار جسم را نیز قطعا" به بیماری دچار میسازد . این روش ها روش هایی بیهوده برای کشف دنیای غیر مادی بوده و اغلب تصاویر و حالت هایی که در فرد و در حالت خماری ایجاد میشود تصنعی بوده و کاملا" بی ارزش است . همزاد در ملل و افسانه ها : بحث همزاد از قدیم در میان ملل مختلف جهان مطرح بوده و در باب ان افسانه های گوناگونی بیان شده است . قدما معتقد بودند که همراه با تولد هر انسانی موجودی کاملا" شبیه به او از جنس جن و پری خلق میشود و همگام با او رشد میکند و ممکن است گاهی با یکدیگر ملاقات هم داشته باشند . افسانه های مربوط به همزاد در کشورهای جهان و کشور ما میگوید که در زمان تولد نوزاد جنی نیز با او متولد میشود که از هر لحاظ شبیه به اوست ؛ چهاز لحاظ روحی و چه ویژگی های بدنی . این تشابه بقدری زیاد است که اگر همزاد انسان دچار شادی یا غم شود در انسان هم تاثیر میگذارد و این حالت بصورت عکس هم ممکن است یعنی با شادی و غم انسان همزادش هم دچار همین حالت میشود و به این دلیل است که ما گاهی بی دلیل شاد و یا غمگین میشویم . البته بحث همزاد اساسا" به شکلی که در افسانه ها امده زیاد درست نیست و باید گفت که همزاد نوعی تجزیه نفس یا به تعبیر امروزی فرافکنی روح توسط خود فرد است . مشکلات همزاد پنداری : بر اساس مشاهدات عرفانی و تجربی زمانی که فرد افسرده و بشدت تنها در اولین بار همزاد خود را رویت میکند مبهوت و حیران میشود اما کمی بعد از این موضوع استقبال کرده و از دیدن خویش خوشحال میشود .حال او تصور میکند که از تنهایی خارج شده وو میتواند سنگ صبوری برای خویش داشته باشد و با او درد دل کند و به خیال خود هم صحبتی داشته باشد . با این اوصاف فرد به همزاد خود توجه بیشتری نموده و در این حال از خود غافل میشود و این خود فراموشی سبب میشود که او در انجام کارها ملاحظات را کنار گذاشته و بی توجه به دیگران اعمال ناهنجار و غیر عادی را به راحتی انجام دهد . تداوم رفتارهای ناهنجار فرد را بتدریج به وضعی میکشاند که حتی اطرافیان نیز او را طرد مینمایند .

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 2 آبان 1392برچسب:, توسط mansour |





همزاد چیست ؟

یکی از مباحثی که در علوم غریبه مطرح است موضوع همزاد میباشد .

همزاد چیست و ایا واقعا" وجود دارد ؟ ایا همزاد با جن ارتباط دارد یا ندارد ؟ ایا همزاد دروغ و افسانه است و یا بخشی از ان صحیح و بخشی نادرست است ؟ ایا خطر همزاد برای همه یکسان است یا فقط بعضی افراد گرفتار خطر همزاد خود میشوند؟

همزاد چیزی مستقل یا موجودی غیر از انسان نیست و در واقع باید گفت همزاد بخشی از وجود خود انسان بوده و جدای از او نیست ؛ همزاد در شرایط خاصی بوجود امده و خود را نشان میدهد و این زمان مربوط است به مواقعی که فردی دچار مشکل روحی و افسردگی شدیدی شده باشد .

افرادی که احساس تنهایی شدیدی دارند و بر اثر ان نیاز به همدم و هم صحبتی داشته و سنگ صبوری میخواهند همزاد این نیاز را برطرف میسازد ؛ بطور معمول افرادی که در آستانه جنون قرار دارند اغلب همزاد را می بینند و با او صحبت هم میکنند .


بیماری همزاد پنداری : فردی که دچار تنهایی و افسردگی و یاس میباشد در ابتدا در گوش خود صداهایی مانند نجوا یا ویز ویز را میشنود که این مربوط به فعالیت غیر ارادی اعصاب و رگ های مغز و افزایش الکتریسیته در ان است .

این مرحله روز بروز افزایش یافته و حال بیمار رو به وخامت میگذارد و هجوم افکار و نجواها بقدری در ذهن فرد زیاد میشود که بر شدت بیماری افزوده میشود و رفتارهای ناهنجاری از او سر میزند .

در این زمان اطرافیان از اطراف فرد پراکنده گشته و فرد ناچار به خلوت خود پناه برده و سکوت کرده و اغلب به نقطه ای خیره میشود .

در این مرحله فرد واقعا" مجنون شده و بعنوان فردی دیوانه شناخته میشود و در این مرحله بیمار چنان با خود گفتگو میکند که انگار واقعا" فردی مقابل او قرار دارد ؛ در این مرحله جن میتواند وارد بدن این شخص شود و بتدریج اقدام به تحریک احساس تنهایی نموده و توهم را در فرد شدت ببخشد .

در اغلب موارد فرد پس از طی دوران افسردگی و ورود به مرحله جنون همزاد خود را می بیند ؛ اما این نفس خود فرد است که فقط توسط خود بیمار دیده و موجب اعمال جنون امیز میشود ؛ در این مرحله جن هم بیمار را رها میکند و گفتگوی فرد بیمار با همزاد ادامه میابد تا انجاکه فردی ظاهر شده و با او گفتگو میکند و او همان همزاد است .

بیمار مدام خاطرات گذشته و تجربه های تلخ را در ذهن خود باز سازی نموده و انها را در ذهنش تکرار میکند ؛ بیماری همزاد را عارفان قدیم هم می شناخته اند و هرچند اطلاعات انها کلی بوده اما انان هم میدانستند که روح و نفس در وجود انسان نقشی حیاتی و مهم دارند .

هر نوع تغییر و تحول در زندگی سبب تغییر یا آزردگی روح میشود و روح در صورت عدم اصلاح به سرعت وارد نفس شده و به جسم میرسد و ان را فرسوده و بیمار میسازد ؛ نفس نیازمند محبت و عشق است و انسان هم نیازمند عشق است .

نکته : برخی افراد که بدنبال رشد معنوی و سیر و سلوک هستند سعی میکنند با پناه بردن به مواد اعتیاد اور و فرو رفتن به حالت خلسه این بعد خود یعنی همزاد را شناسایی نمایند .

این افراد چون راهنمای درستی نداشته اند به ورطه اعتیاد افتاده و خود را به نابودی میکشانند زیرا روح بیمار جسم را نیز قطعا" به بیماری دچار میسازد .

این روش ها روش هایی بیهوده برای کشف دنیای غیر مادی بوده و اغلب تصاویر و حالت هایی که در فرد و در حالت خماری ایجاد میشود تصنعی بوده و کاملا" بی ارزش است .


همزاد در ملل و افسانه ها : بحث همزاد از قدیم در میان ملل مختلف جهان مطرح بوده و در باب ان افسانه های گوناگونی بیان شده است .

قدما معتقد بودند که همراه با تولد هر انسانی موجودی کاملا" شبیه به او از جنس جن و پری خلق میشود و همگام با او رشد میکند و ممکن است گاهی با یکدیگر ملاقات هم داشته باشند .

افسانه های مربوط به همزاد در کشورهای جهان و کشور ما میگوید که در زمان تولد نوزاد جنی نیز با او متولد میشود که از هر لحاظ شبیه به اوست ؛ چه از لحاظ روحی و چه ویژگی های بدنی .

این تشابه بقدری زیاد است که اگر همزاد انسان دچار شادی یا غم شود در انسان هم تاثیر میگذارد و این حالت بصورت عکس هم ممکن است یعنی با شادی و غم انسان همزادش هم دچار همین حالت میشود و به این دلیل است که ما گاهی بی دلیل شاد و یا غمگین میشویم .

البته بحث همزاد اساسا" به شکلی که در افسانه ها امده زیاد درست نیست و باید گفت که همزاد نوعی تجزیه نفس یا به تعبیر امروزی فرافکنی روح توسط خود فرد است .


مشکلات همزاد پنداری : بر اساس مشاهدات عرفانی و تجربی زمانی که فرد افسرده و بشدت تنها در اولین بار همزاد خود را رویت میکند مبهوت و حیران میشود اما کمی بعد از این موضوع استقبال کرده و از دیدن خویش خوشحال میشود .

حال او تصور میکند که از تنهایی خارج شده وو میتواند سنگ صبوری برای خویش داشته باشد و با او درد دل کند و به خیال خود هم صحبتی داشته باشد .

با این اوصاف فرد به همزاد خود توجه بیشتری نموده و در این حال از خود غافل میشود و این خود فراموشی سبب میشود که او در انجام کارها ملاحظات را کنار گذاشته و بی توجه به دیگران اعمال ناهنجار و غیر عادی را به راحتی انجام دهد .

تداوم رفتارهای ناهنجار فرد را بتدریج به وضعی میکشاند که حتی اطرافیان نیز او را طرد مینمایند

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 2 آبان 1392برچسب:, توسط mansour |

 بر اساس مشاهدات عرفانی و تجربی زمانی که فرد افسرده و بشدت تنها در اولین بار همزاد خود را رویت میکند مبهوت و حیران میشود اما کمی بعد از این موضوع استقبال کرده و از دیدن خویش خوشحال میشود .حال او تصور میکند که از تنهایی خارج شده و میتواند سنگ صبوری برای خویش داشته باشد و با او درد دل کند و به خیال خود هم صحبتی داشته باشد. با این اوصاف فرد به همزاد خود توجه بیشتری نموده و در این حال از خود غافل میشود و این خود فراموشی سبب میشود که او در انجام کارها ملاحظات را کنار گذاشته و بی توجه به دیگران اعمال ناهنجار و غیر عادی را به راحتی انجام دهد. در این مرحله جن می تواند وارد بدن این شخص شده و به تدریج اقدام به تحریک احساس تنهایی نموده و توهم را در فرد شدت ببخشد. تداوم رفتارهای ناهنجار فرد را بتدریج به وضعی میکشاند که حتی اطرافیان نیز او را طرد مینمایند. در این مرحله جن هم بیمار را رها میکند و گفتگوی فرد بیمار با همزاد ادامه میابد تا آنجا که فردی ظاهر شده و با او گفتگو می کند و او همان همزاد است.

بیماری همزاد را عارفان قدیم هم می شناخته اند و هرچند اطلاعات انها کلی بوده اما آنان هم میدانستند که روح و نفسدر وجود انسان نقشی حیاتی و مهم دارند. هر نوع تغییر و تحول در زندگی سبب تغییر یا آزردگی روح میشود و روح در صورت عدم اصلاح به سرعت وارد نفس شده و به جسم میرسد و آن را فرسوده و بیمار می سازد. نفس نیازمند محبت و عشق است و انسان هم نیازمند عشق.

 
همزاد از دیدگاه روانشناسی: بیماری همزاد پنداری

همزاد چیزی مستقل یا موجودی غیر از انسان نیست و در واقع باید گفت همزاد بخشی از وجود خود انسان است. همزاد در شرایط خاصی به وجود آمده و خود را نشان می دهد و این زمان مربوط است به مواقعی که فردی دچار مشکل روحی و افسردگی شدیدی شده باشد. افرادی که احساس تنهایی شدیدی دارند و بر اثر آن نیاز به همدم و هم صحبتی داشته و سنگ صبوری می خواهند، همزاد این نیاز را برطرف می سازد. به طور معمول افرادی که در آستانه جنون قرار دارند اغلب همزاد را می بینند و با او صحبت هم می کنند.

فردی که دچار تنهایی و افسردگی و یاس می باشد در ابتدا در گوش خود صداهایی مانند نجوا یا ویز ویز را می شنود که این مربوط به فعالیت غیر ارادی اعصاب و رگ های مغز و افزایش الکتریسیته در آن است. این مرحله روز به روز افزایش یافته و حال بیمار رو به وخامت میگذارد و هجوم افکار و نجواها بقدری در ذهن فرد زیاد میشود که بر شدت بیماری افزوده شده و رفتارهای ناهنجاری از او سر می زند .در این زمان اطرافیان از اطراف فرد پراکنده گشته و فرد ناچار به خلوت خود پناه برده و سکوت کرده و اغلب به نقطه ای خیره می شود. در این مرحله فرد واقعا مجنون شده و بعنوان فردی دیوانه شناخته می شود. در این مرحله بیمار چنان با خود گفتگو میکند که انگار واقعا فردی مقابل او قرار دارد. بیمار مدام خاطرات گذشته و تجربه های تلخ را در ذهن خود باز سازی نموده و آنها را در ذهنش تکرار میکند. در اغلب موارد، فرد پس از طی دوران افسردگی و ورود به مرحله جنون همزاد خود را می بیند، اما این نفس خود فرد است که فقط توسط خود بیمار دیده و موجب اعمال جنون آمیز میشود.


توجه کنید که برخی انسان های ناآگاه که به دنبال رشد معنوی و سیر و سلوک هستند سعی میکنند با پناه بردن به مواد اعتیاد آور و فرو رفتن به حالت خلسه این بعد خود یعنی همزاد را شناسایی نمایند. این افراد چون راهنمای درستی نداشته اند به ورطه اعتیاد افتاده و خود را به نابودی میکشانند زیرا روح بیمار، جسم را نیز قطعا به بیماری دچار میسازد. این روش ها روش هایی بیهوده برای کشف دنیای غیر مادی بوده و اغلب تصاویر و حالت هایی که در فرد و در حالت خماری ایجاد میشود تصنعی بوده و کاملا بی ارزش است.

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 2 آبان 1392برچسب:, توسط mansour |

آیا انسان ها همزاد (Doppleganger) دارند؟

آیا یک کپی از شما ، یک رونوشت از خود شما وجود دارد که همین الان مشغول خواندن این مقاله همزمان و همگام با شما باشد؟

آیا شخصی دیگر با اینکه نسخه ای از شماست ولی شما نیست، روی سیاره زمین با کوه های بلند مه گرفته ، مزارع و دشت های وسیع حاصل خیز و شهرهای شلوغ و بی در و پیکر، زندگی می کند؟ آیا زندگی این شخص از هر لحاظ عین زندگی شماست؟

شاید او در این لحظه تصمیم بگیرد این مقاله را همین جا رها کند در حالی که شما به خواندن مقاله تا انتها ادامه خواهید داد…
همزاد از جنبه های گوناگونی قابل بررسی است. در این پست مسئله همزاد از دیدگاه علوم غریبه، فولکلور، عرفان و روانشناسی مورد بررسی قرار خواهد گرفت.

 
معنای لغوی همزاد

همزاد یا همزاده از نظر لغوی به معنای همراه زاده شده است، یعنی دو کس که در یک زمان به دنیا آمده و زاییده شده باشند. واژه همزاد همچنین می‌تواند در معنی هر دو یا چند چیزی که هم‌زمان به دنیا آمده باشند به کار برود؛ مانند افراد دوقلو و چندقلو یا برای مثال منظومه‌ای همزاد با منظومه شمسی.

 
همزاد در علوم غریبه

یکی از مباحثی که در علوم غریبه مطرح است موضوع همزاد میباشد. همزاد چیست و آیا واقعا وجود دارد ؟ آیاهمزاد با جن ارتباط دارد یا ندارد ؟ آیا همزاد دروغ و افسانه است و یا بخشی از آن واقعی و بخشی نادرست است؟ آیاخطر همزاد برای همه یکسان است یا فقط بعضی افراد گرفتار خطر همزاد خود می شوند؟

همزاد با آدمی و در کنار او زندگی میکند و در تمامی دوران زندگی همراه آدمی است و بعد از مرگ، زندگی همزاد به پایان نمی رسد بلکه تغییر شکل می دهد. همزاد دارای جسم لطیفی است و دورترین راه ها را در مدت زمان کوتاهی طی کرده و میتواند برای ما خبری بیاورد. همچنین میتواند بین دو نفر محبت و یا کینه ایجاد کند و بسیاری از کارهایی را که انسانهای معمول نمی توانند انجام دهند همزاد انجام می دهد.

 
همزاد در فولکلور و افسانه ها

بحث همزاد از قدیم در میان ملل مختلف جهان مطرح بوده و در باب ان افسانه های گوناگونی بیان شده است. قدما معتقد بودند که همراه با تولد هر انسانی موجودی کاملاً شبیه به او از جنس جن و پری خلق میشود و همگام با او رشد میکند و ممکن است گاهی با یکدیگر ملاقات هم داشته باشند. افسانه های مربوط به همزاد در کشورهای جهان و کشور ما میگوید که در زمان تولد نوزاد یک جن نیز با او متولد میشود که از هر لحاظ شبیه به اوست ؛ چه از لحاظ روحی و چه ویژگی های بدنی. این تشابه بقدری زیاد است که اگر همزاد انسان دچار شادی یا غم شود در انسان هم تاثیر میگذارد و این حالت به صورت عکس هم ممکن است یعنی با شادی و غم انسان همزادش هم دچار همین حالت میشود و به این دلیل است که ما گاهی بی دلیل شاد و یا غمگین میشویم. البته بحث همزاد اساساً به شکلی که در افسانه ها امده زیاد درست نیست و باید گفت که همزاد نوعی تجزیه نفس یا به تعبیر امروزی فرافکنی روح توسط خود فرد است.

در باورهای قدیمی عوام در ایران باور به چندین موجود افسانه ای و تخیلی رواج داشته است از جمله موجوداتی به نام همزاد. بنا بر این باورها، هر شخص دارای همزادی است که در جایی به نام دنیای از ما بهتران بطور هم‌زمان با او زندگی می‌کند و رشدی همگام با آن شخص دارد.

مصریان قدیم نیز بر این باور بودند که کلاً تمامی زندگان دارای همزاد هستند که این همزادها را «کا» می‌نامیدند. به باور مصریان پس از مرگ انسان همزاد آنها نمی‌میرد.

عاملان و مرتاضان هندی هم معتقدند بعد از مرگ آدمی همزاد او نمی میرد. بلکه شکل جدیدی اختیار کرده زنده می ماند و در هوا مشغول گشت و گذار خواهد بود.

 مشکلاتی که همزاد برای انسان به وجود می آورد

باید در نظر داشته باشید که طبق قراری که با همزاد خود میگذارید به او فرمان داده و طلب چیزی نمایید. باید طبیعت او را شناخته و بر طبق آن از وی درخواست کاری را بکنید. باید سعی کنید از او در خواست کارهای ناشایست را نکنید زیرا ابتدا او سعی میکند شما را از انجام آن کار منع نماید و بهتر است با او مخالفت نکنید زیرا در این صورت او پشیمان شده و عذاب میکشد و به همین دلیل به شما ضرر زده که جبرانش به سختی میسر میشود.

توجه داشته باشید بعضی از اسرار و راز ها هستند که همزاد از بیان آن به شما امتناع می ورزد پس او را مجبور به پاسخ گویی نکنید زیرا ممکن است به شما حمله کند. باید با او طرح دوستی بریزید و از در عشق و علاقه به وی نزدیک شوید. در این صورت او از گذشته و آینده و حوادثی که در شرف وقوع است را باز گو میکند و شما را آگاه میسازد.

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 2 آبان 1392برچسب:, توسط mansour |

همزاد چیست ؟ یکی از مباحثی که در علوم غریبه مطرح است موضوع همزاد میباشد . همزاد چیست و ایا واقعا" وجود دارد ؟ ایا همزاد با جن ارتباط دارد یا ندارد ؟ ایا همزاد دروغ و افسانه استو یا بخشی از ان صحیح و بخشی نادرست است ؟ ایا خطر همزاد برای همه یکسان است یا فقط بعضی افراد گرفتار خطر همزاد خودمیشوند؟ همزاد چیزی مستقل یا موجودی غیر از انسان نیست و در واقع باید گفت همزاد بخشی از وجود خود انسان بوده و جدای از او نیست . همزاد در شرایط خاصی بوجود امده و خود را نشان میدهد و این زمان مربوط است به مواقعی که فردی دچار مشکل روحی و افسردگی شدیدی شده باشد . افرادی که احساس تنهایی شدیدی دارند و بر اثر ان نیاز به همدم و هم صحبتی داشته و سنگ صبوری میخواهند همزاد این نیاز را برطرف میسازد . بطور معمول افرادی که در آستانه جنونقرار دارند اغلب همزاد را می بینند و با او صحبت هم میکنند . بیماری همزاد پنداری : فردی که دچار تنهایی و افسردگی و یاس میباشد در ابتدا در گوش خود صداهایی مانند نجوا یا ویز ویز را میشنود که این مربوط به فعالیت غیر ارادی اعصابو رگ های مغز و افزایش الکتریسیته در ان است . این مرحله روز بروز افزایش یافته و حال بیمار رو به وخامت میگذارد و هجوم افکار و نجواها بقدری در ذهن فرد زیاد میشود که بر شدت بیماری افزوده میشود و رفتارهای ناهنجاری از او سر میزند . در این زمان اطرافیان از اطراف فرد پراکنده گشته و فرد ناچار به خلوت خود پناه برده و سکوت کرده و اغلب به نقطه ای خیره میشود . در این مرحله فرد واقعا" مجنون شده و بعنوان فردی دیوانه شناخته میشود و در این مرحله بیمار چنان با خود گفتگو میکند که انگار واقعا" فردی مقابل او قرار دارد . در این مرحله جن میتواند وارد بدن این شخص شود و بتدریج اقدام به تحریک احساس تنهایی نموده و توهم را در فرد شدت ببخشد . در اغلب موارد فرد پس از طی دوران افسردگی و ورود به مرحله جنون همزاد خود را می بیند ؛ اما این نفس خود فرد است که فقط توسط خود بیمار دیده و موجب اعمال جنون امیز میشود . در این مرحله جن هم بیمار را رها میکند و گفتگوی فرد بیمار با همزاد ادامه میابد تا انجاکه فردی ظاهر شدهو با او گفتگو میکند و او همان همزاد است .بیمار مدام خاطرات گذشته و تجربه هایتلخ را در ذهن خود باز سازی نموده و انها را در ذهنش تکرار میکند . بیماری همزاد را عارفان قدیم هم می شناخته اند و هرچند اطلاعات انها کلیبوده اما انان هم میدانستند که روح و نفس در وجود انسان نقشی حیاتی و مهم دارند . هر نوع تغییر و تحول در زندگی سبب تغییر یا آزردگی روح میشود و روح در صورت عدم اصلاح به سرعت وارد نفس شده و به جسم میرسد و ان را فرسوده و بیمار میسازد . نفس نیازمند محبت و عشق است و انسان هم نیازمند عشق است . نکته : برخی افراد که بدنبال رشد معنوی و سیر و سلوک هستند سعی میکنند با پناه بردن به مواد اعتیاد اور و فرو رفتن به حالت خلسه این بعد خود یعنی همزاد را شناسایی نمایند . این افراد چون راهنمای درستی نداشته اند به ورطه اعتیاد افتاده و خود را به نابودی میکشانند زیرا روح بیمار جسم را نیز قطعا" به بیماری دچار میسازد . این روش ها روش هایی بیهوده برای کشف دنیای غیر مادی بوده و اغلب تصاویر و حالت هایی که در فرد و در حالت خماری ایجاد میشود تصنعی بوده و کاملا" بی ارزش است . همزاد در ملل و افسانه ها : بحث همزاد از قدیم در میان ملل مختلف جهان مطرح بوده و در باب ان افسانه های گوناگونی بیان شده است . قدما معتقد بودند که همراه با تولد هر انسانی موجودی کاملا" شبیه به او از جنس جن و پری خلق میشود و همگام با او رشد میکند و ممکن است گاهی با یکدیگر ملاقات هم داشته باشند . افسانه های مربوط به همزاد در کشورهای جهان و کشور ما میگوید که در زمان تولد نوزاد جنی نیز با او متولد میشود که از هر لحاظ شبیه به اوست ؛ چهاز لحاظ روحی و چه ویژگی های بدنی . این تشابه بقدری زیاد است که اگر همزاد انسان دچار شادی یا غم شود در انسان هم تاثیر میگذارد و این حالت بصورت عکس هم ممکن است یعنی با شادی و غم انسان همزادش هم دچار همین حالت میشود و به این دلیل است که ما گاهی بی دلیل شاد و یا غمگین میشویم . البته بحث همزاد اساسا" به شکلی که در افسانه ها امده زیاد درست نیست و باید گفت که همزاد نوعی تجزیه نفس یا به تعبیر امروزی فرافکنی روح توسط خود فرد است . مشکلات همزاد پنداری : بر اساس مشاهدات عرفانی و تجربی زمانی که فرد افسرده و بشدت تنها در اولین بار همزاد خود را رویت میکند مبهوت و حیران میشود اما کمی بعد از این موضوع استقبال کرده و از دیدن خویش خوشحال میشود .حال او تصور میکند که از تنهایی خارج شده وو میتواند سنگ صبوری برای خویش داشته باشد و با او درد دل کند و به خیال خود هم صحبتی داشته باشد . با این اوصاف فرد به همزاد خود توجه بیشتری نموده و در این حال از خود غافل میشود و این خود فراموشی سبب میشود که او در انجام کارها ملاحظات را کنار گذاشته و بی توجه به دیگران اعمال ناهنجار و غیر عادی را به راحتی انجام دهد . تداوم رفتارهای ناهنجار فرد را بتدریج به وضعی میکشاند که حتی اطرافیان نیز او را طرد مینمایند

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, توسط mansour |

«خلسه» حالت خاصي است كه انسان در آن مي‌تواند با ابعاد ماورائي و الهي‌ِوجود خود ارتباط برقرار كند. در اين حالت، توجه انسان از امور عادي و معمولي جدا شده، حركات ارادي بدن متوقف مي‌گردد، حواس فيزيكي پنج‌گانه غيرفعال مي‌شود و جسم فيزيكي فراموش مي‌گردد. همچنين در حالت خلسه بخش خودآگاه ذهن كنار رفته، ناخودآگاه هويدا و فعال مي‌شود. بخش ناخودآگاه ذهن انسان، بسيار تلقين‌پذير است، از اين حالت مي‌توان حسن استفاده – براي القاء معروفات - و يا سوء استفاده - براي القاء منكرات - نمود.
 بعضي خلسه را حالتي بين خواب و بيداري مي‌دانند، حالتي شبيه به چرت زدن، حالتي مانند گيجي، ماتي، منگي و كرخي؛ عده‌اي نيز معتقدند كه خلسه حالتي است كه مديوم‌ها در آن قرار گرفته، در اين حالت تحت تأثير نيروهاي ديگر مي‌توانند با ابعاد ماورايي ارتباط برقرار كنند.
 اختلال يا تغييرات موقت در سيستم عصبي، پريشاني وسيع روحي و اختلال در آگاهي نيز تعبير عده‌اي ديگر از حالت خلسه مي‌باشد. گروهي نيز خلسه را نوع خاصي از آگاهي به نام آگاهي برتر يا اَبَر آگاهي مي‌دانند.
 هر يك از تعاريف مذكور، از يك ديد و زاويه خاص به خلسه نگاه مي‌كند و بخشي از اين حالت را بيان مي‌نمايد، لذا هر يك از اين تعاريف به تنهايي ناقص بوده، كامل نيست.
 صرف نظر از تمام اين تعاريف، آنچه مهم است اينكه در حالت خلسه تلقين‌پذيري فرد افزايش مي‌يابد. به‌طوركلي بيشتر انسان‌ها تلقين‌پذير هستند، ولي درجات تلقين‌پذيري آنها متفاوت است. برخي درجات تلقين‌پذيري بسيار پايين و عده‌اي درجات تلقين‌پذيري بسيار بالا دارند، مابقي افراد نيز در حد واسط اين دو درجه قرار مي‌گيرند. عدة بسيار كمي نيز وجود دارند كه به‌طوركلي تلقين‌ ناپذيرند.
 تلقين مي‌تواند سبب اِعمال يك فكر و يا يك عمل گردد، يا يك فكر و يا يك عمل را در انسان تغيير دهد. اين اِعمال و يا تغييرات مي‌تواند مثبت و يا منفي باشد، نتايج حاصل از آنها نيز مي‌تواند خوب يا بد باشد.
 قابل ذكر است كه علاوه بر حالت خلسه، در هنگام شوك‌هاي جسمي، رواني و روحي نيز تلقين‌پذيري افراد افزايش مي‌يابد. براي مثال در شكست‌ها، موفقيت‌ها، غم‌ها، شادي‌ها، بيماري‌ها، مرگ عزيزان و… در اين حالت‌ها شخص به‌راحتي تحت تأثير حرف و عمل ديگران قرار مي‌گيرد، لذا تن به انجام اَعمالي مي‌دهد كه در حالت عادي تن دادن به آن غيرممكن است. اين اَعمال مي‌تواند مثبت (معروف) يا منفي (منكر) باشد. برخي جوانان در اين حالت‌ها تن به انجام منكراتي مي‌دهند كه براي خودشان نيز انجام آن غيرقابل باور است. لذا در اين حالت‌ها، جوانان و نوجوانان به مراقبت و مواظبت بيشتري نياز دارند و لازم است در اين‌باره اطلاعات و آگاهي بيشتري به آنان داده شود.
 خلسه از نظر عامل بوجود آورنده به چهار نوع خلسة تلقيني، خلسة مرضي، خلسة دارويي و خلسة محيطي تقسيم مي‌گردد. خلسة تلقيني با تلقين كلامي و غيركلامي حاصل مي‌شود. خلسة مرضي و خلسة دارويي به پزشكي مربوط مي‌گردد، ولي نوع خاصي از خلسة دارويي همان حالتي است كه در معتادان توسط مواد مخدر به‌صورت پست و نازل ايجاد مي‌شود.
 مصرف مواد مخدر سبب مي‌شود كه فرد در يك حالت خلسه قرار گرفته، از خود بي‌خود شود، محيط و اطرافيان خود را فراموش كند. به همين دليل براي آنان كه با محيط و اطرافيان خود مشكلات فراوان دارند بسيار لذت‌بخش است. بايد به اين دسته از افراد فهماند كه براي رسيدن به اين منظور، راههاي مثبت نيز وجود دارد و لازم نيست كه با توسل به مواد مخدر تمام زندگي خود را به آتش بكشند.
 خلسة محيطي به دليل غيرمعمول، غيرطبيعي و غيرمنتظره بودن محيط ايجاد مي‌شود. براي مثال اگر محيط بي‌نهايت زيبا يا بسيار ترسناك يا خيلي عجيب و غريب باشد، شخص از خود بي‌خود شده، كنترل خود را از دست مي‌دهد. كساني كه به‌صورت برنامه‌ريزي شده و سازمان يافته و حرفه‌اي جلسات فساد و منكرات تشكيل داده و جوانان را به اين محافل راهنمايي مي‌كنند، به‌صورت تجربي از اين حربه استفاده مي‌كنند. اين افراد محل فساد را آنقدر غيرمعمول، غيرطبيعي و بعضاً زيبا و جذاب مي‌كنند تا افراد به‌محض ورود خودبه‌خود وارد خلسه شوند، در اين حالت به هر درخواست و پيشنهادي تن داده، در برابر هر چيز تسليم مي‌شوند و هيچ مقاومتي از خود نشان نمي‌دهند.
 خلسه از نظر كيفيت به دو نوع مثبت و منفي تقسيم مي‌گردد. خلسة مثبت همراه با آرامش، نفس‌هاي عميق و شمرده و ضربان قلب آرام است. خلسة منفي با اضطراب، تنفس سطحي و تند، ضربان قلب تند و سريع، خشك شدن دهان، بعضاً سيخ شدن موهاي پوست و انقباض مثانه همراه مي‌باشد. خلسة مثبت بسيار مفيد بوده، با تكنيك‌هاي متافيزيك قابل حصول است و استفاده‌هاي فراوان دارد. خلسة منفي بسيار مضر بوده به‌صورت ارادي توسط شخص و يا در بيشتر موارد به‌صورت ناخواسته توسط ديگران براي شخص ايجاد مي‌شود و آسيب‌هاي فراوان به‌دنبال دارد.
 براي مثال حالت جذبه‌هاي خاصي كه به عرفا دست مي‌دهد، نوعي خلسة مثبت و عالي مرتبه است. اين نوع خاص از خلسه به‌دليل اشتياق فراوان به حضرت حق‌تعالي و در اثر اخلاص و معرفت حاصل مي‌شود. اين خلسه‌هاي عرفاني و الهي در كساني ايجاد مي‌شود كه مؤمن، عابد، زاهد و عارف باشند، هر يك از اين چهار مرحله پيش‌نياز و مقدمة مرحلة بعدي است و نمي‌شود بدون طي سه مرحله اول به مرحلة آخر - يعني عرفان - رسيد.
 در عصر جديد شاهد ظهور عرفايي هستيم كه بدون طي اين مراحل به عرفان رسيده‌اند! از ابتدايي‌ترين احكام دين بي‌اطلاعند! مدعي رفتن در خلسه و يكي شدن با خدا هستند! از همه جالب‌تر آنكه خود ادعا مي‌كنند كه عارف هستند! اين گونه افراد يا در توهم، گمراهي و بي‌خبري گرفتار شده‌اند و فكر مي‌كنند كه به‌جايي رسيده‌اند، يا خود نيز مي‌دانند كه خبري نيست و به‌جايي نرسيده‌اند و فقط دكاني باز كرده‌اند تا امورات دنيايي خود را سپري كنند. در هر صورت اين‌گونه افراد سبب انحراف ديگران به‌خصوص جوانان و نوجوانان آن هم به اسم معنويت مي‌شوند. خداوند تبارك و تعالي ما و ايشان را هدايت فرمايد(انشاءا..)

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, توسط mansour |

در زمینه شناخت کامل عوالم روحی , در مرحله نخست باید به این نکته مهم توجه داشته باشیم که , جهان های روحی از چه عناصری تشکیل یافته و در کجای این کهکشان لایتناهی قرار دارند . پس از درک این واقعیت , به جزئیات جهان های مختلف آن بپردازیم و از طرز زندگی ارواح در آن جهان های روحی و طبقات مختلف آن طبق اظهارات ارواح آگاهی یابیم.
 عوالم روحی یکی دیگر از عجایب خلقت خداوندی است . کلیه عناصر . مواد و کراتی که به صورت مرئی یا نامرئی در کائنات وجود دارند , همگی از یک نیروی حیاتی مشترک برخوردارند . این نیروخای عالم حیات و کائنات , توسط امواجی اداره می شوند که هر یک از این امواج دارای دامنه , طول , و سرعت بخصوصی مربوط به همان ماده یا جسم می باشد و این موجودات یا عناصر , هر کدام به نسبتی که از نیروی چنین امواجی برخوردار هستند و در خود ذخیره می کنند و بازتاب آنها را نیز انعکاس می دهند , می توانند به حیات خود ادامه دهند . امواجی که در اطراف کره زمیین وجود دارند و عوالم مختلفی را تا رسیدن به این کره سیر می کنند , نیروی حیاتی هر شیئی را در خود دارند . این امواج از مرکز حیات اصلی و عقلی , بر تمام عوالم وارد و پخش می شوند و هستی را در هر یک از عوالم حیان ( مادی و روحی ) اداره می نمایند.

 انتقال یک روح به عالمی بالاتر فقط در اثر تبدیل شدن کلیه قدرت های روحی به امواجی با دامنه هایی وسیع تر و سرعتی بالاتر نسبت به حالت های قبلی امکان پذیر می باشد . اگر روحی بخواهد به عوالم پائین تر روحی یا کره زمین که امواجی با دامنه کوتاهتر و سرعتی کمتر از جهان سوم دارند انتقال یابد , بر طبق قوانین روحی , می تواند به سهولت چنین انتقال یا حرکتی را انجام دهد . زیرا این روح در عالم خود به امواجی دست یافته که کلیه مشخصه های موجی کم دامنه را گذرانده و قدرت کلیه امواج جهان های پائین تر از امواج روحی خود را , در بر دارد و چون او دارای قدرت برتر است , لذا می تواند نیروهای سنگین را به خوبی تحمل نماید . این تغییر و تطابق , از طریق عقل و انرژی عقلانی صورت می پذیرد.

 عده ای از ارواح گاهی طی شرایطی می توانند به برخی از طبقات بالاتر از جهانی که در آن زندگی می کنند حرکت نمایند و از آن طبقات دیدن نمایند , ولی قدرت ماندن دائمی در آن طبقات یا جهان های بالاتر را ندارند . چون هر یک از جهان های روحی یا طبقات مختلف آنها , یعنی عوالم روحی , از اثیر عالم تشکیل یافته اند , که طول موج و سرعت این امواج اثیری در هر جهان یا طبقه دیگر تفاوت دارد.

 ارواح در هر جهانی از عالم اثیر , به نسبت تکامل های روحی و فضایل مکتسبه , هر کدام به عالم روحی خاصی کشانده می شوند . ارواحی که از نظر رفتار و کردار در زمان زندگی دارای امتیازات منفی هستند , به علت ثقل بیشتر امواج اثیری , در عالم روحی پائین تری باقی می مانند و ارواحی که تکامل یافته تر می باشند , به قسمت های بالاتر عوالم روحی منتقل می گردند.

 هر یک از جهان های روحی با اختلاف فاصله فراوانی نسبت به یکدیگر در عالم هستی قرار گرفته اند و از نظر ارواح , دارای اسم بخصوصی نیز می باشند . جهان های روحی به ترتیب و نسبت فاصله به کره خاکی , بشرح زیرند .


 1 - جهان اول روحی : ارواحی به آنجا می روند که دارای طول موج های بسیار کوتاه و کم سرعت هستند و تکاثف نسبی جسم اثیری آنها بیشتر و سنگین تر از دیگر ارواح است . این ارواح در نزدیکترین شرایط , نسبت به ماده قرار دارند و در اکثر آنها تکامل عقلی چندانی وجود ندارد و این تکامل در آنها بسیار کند صورت می گیرد . ارواح این جهان , وقتی بر عقل خود مسلط شدند , نمی توانند چیزی را در اطراف خود ببینند و درک کنند که در آنجا قرار دارند یا زندگانی می کنند , زیرا در آنجا تاریکی مطلق حاکم است . علاوه بر آن سرما و گرمای بسیار سخت و امواج سوزان و غیر قابل تحملی نیز در اطراف آنها وجود دارد و هر قدر زمان اقامت آنها بیشتر شود , شدت و قدرت این امواج هم به همان نسبت افزایش می یابند. برای ارواح این جهان رزق و روزی چندانی از طرف خداوند یکتا منظور نشده است . پس از مدتی که در این جهان به عقل زمان زندگی زمینی خود دست یافتند , خاطرات اعمال و رفتار بد گذشته خود را به یاد می آورند و تمام اعمال بد و گناهان و رفتارهای ناشایست گذشته , مانند پرده سینمائی در ذهن آنها متجلی می شوند و آنها خلاف و اشتباه اعمال گذشته خود را درک می کنند. پس از این که متوجه خطاهای گذشته خود شدند و احساس ندامت و پشیمانی گریبانشان را گرفت و احساس نمودند که نیاز به تزکیه خود دارند , در این موقع روزی مختصری که بسیار ناگوار است از طرف خداوند یکتا برای آنها مقرر می گردد.

 هر روح حاضر در جهان اول آنقدر ذجر و تنبیه را تحمل خواهد نمود تا به آن میزانی از شناخت و درک که از طرف خداوند مقرر شده برسد . در زمان تحمل عقوبت , تقاضای بخشش از درگاه الهی پذیرفته نخواهد شد . پس از پایان مدت عقوبت , و مسلط شدن روح بر حالت عقلی و تقاضای بخشش کردن از درگاه خداوند , ارواح راهنما به کمک آنها می آیند و قوانین روحی و جزا و سزا را به آنها گوشزد می کنند و این ارواح را آماده برگشت , جهت تکامل مجدد خواهند نمود. ارواحی که از عقوبت خلاصی می یابند , چنانچه بنا به خواست خلقت می بایست مدتی را در همان جهان بگذرانند , به لباس قهوه ای تیره , که مخصوص این جهان است ملبس می گردند . و آنهایی که دارای گناهان کمتری بوده اند , به جهان دوم روحی انتقال داده می شوند . این ارواح تا مدت های لازم با همان لباس مخصوص جهان اول , در جهان دوم باقی خواهند ماند . این ارواح نمی توانند در رنگ لباس خود تغییری بدهند یا به جهان های دیگر حرکت کنند . چون دارای عقل روحی کاملی نشده اند تا در اثر تاثیر عقل بر ماده , مایحتاج ضروری خویش را بدست آورند.


 2 - جهان دوم روحی : در این جهان ارواح از سرگردانی و عقوبت و زجرهای فراوان الهی تقریبا رهایی یافته و به آرامش بسیار کم و جزئی دست می یابند . محیط این جهان مثل جهان اول تاریک نیست و قدری روشن تر است و اشیلء و اجسام قابل تشخیص و لمس می باشند . در این جهان به ارواح روزی بیشتری تعلق می گیرد , ولی به قدر نیاز و کفایت نیست . آنها مجاز به حرکت وسفر , به هیچیک از عوالم روحی و یا حتی کره زمین نیستند , مگر این عمل با اجازه خالق و نیرو های روحی صورت گیرد . این جهان نیز نوعی دیگر زجر و عقوبت ارواح گناهکار است و ارواحی که گناهان کمتری نسبت به جهان یکم روحی دارند , در این جهان حضور می یابند و تنها اختلاف آن در این است که , نوع سختی های جهان دوم , از جهان اول کمتر است . ارواح در جهان دوم نیز لباس های مخصوصی دارند و تمام ارواح جهان دوم , لباس اثیری , به رنگ فیلی پر رنگ استفاده می کنند ( غیر از آنها که از جهان اول آمده اند ) و هر چه به عقل و تکامل بیشتری دست یابند , رنگ لباس آنها روشنتر می شود.

 ارواح جهان اول و دوم از ابراز عشق و محبت در آن جهان ها محرومند , زیرا برخی از احساسات آنها در اثر زجرهای الهی , گرفته می شود . ارواحی که به طبقه دوم جهان دوم ( جهان دوم دارای دو طبقه می باشد ) انتقال می یابند , از مزایای بیشتری برخوردارند و لطف و مرحمت الهی , تا اندازه ای نصیب آنها می گردد.

 ارواحی که آمادگی انتقال به جهان سوم روحی را پیدا کرده اند , مدت ها در طبقه دوم جهان دوم باقی می مانند تا پس از کسب شناخت های لازم به جهان سوم انتقال یابند . طبقه اول جهان دوم , حد فاصلی است بین جهنم و طبقه دوم جهان دوم روحی , و طبقه دوم حد فاصلی است بین جهان دوم و بهشت . لذا , ارواح طبقه دوم عذاب و سختی کمتری نسبت به طبقه اول دارند . معدودی از ارواح طبقه دوم به جهان سوم انتقال می یابند و بقیه از سوی قدرت های کائنات برای ترکیب مجدد با ماده به یکی از کرات خاکی اعزام می گردند.


 3 - جهان سوم روحی یا بهشت : بیشتر اطلاعات افراد بشر از این جهان است . و این جهان از نه طبقه جدا از هم تشکیل شده که ارواح بنا به اعمال و رفتارشان , به یکی از این طبقات انتقال می یابند . توقف ارواح در این جهان روحی بسیار زیادتر از سایر عوالم روحی است . با مطالعه دقیق کتب آسمانی هر کس می تواند اطلاعات مکفی از بهشت بدست آورد , ضمن اینکه در مورد جهان سوم روحی در مبحث جداگانه دیگر به طور مفصل بحث خواهد شد.


 4 - جهان چهارم روحی : ارواحی به این جهان می روند که هر گونه بدی و ماده گرائی در وجودشان از بین رفته است و در اصل حواس مادی خود را از دست داده و حواس جدیدتری برایشان جایگزین می گردد , زیرا از جهان چهارم به بعد , تکامل عقل و روح شکل جدیدتری را به خود می گیرد و از قوانین قبلی که ماده در آن نقش داشته , خبری نیست . از این جهان جهان به بالا , ارواح به هیچ عنوان از قدرت ادراک و حواس گذشته خود استفاده نخواهند کرد و تنها نیروی تصمیم گیرنده , عقل کامل و رشد یافته روحی آنها است که منحصرا به حقایق حیات می اندیشد , نه به پدیده های ظاهری و مادی حیات . از این جهان به بعد , نحوه تکامل روحی تغییر می کند و نوعی تبدیل پیش می آید و از تلاش های گذشته روحی و محشور شدن با ماده خبری نیست . از این جهان به بالا , ارواح سنگینی های مربوط به خاطرات زمان های گذشته و عوالم پائین تر را با استفاده از نیروی تجارب عقلی , از خود دور می کنند . ارواح از جهان چهارم به بالا دارای پوشش و لباس اثیری متحدالشکل هستند و بر خلاف جهان سوم که جهان الوان است و در ان رنگ های مختلفی وجود دارد , از لباس اثیری ای به رنگ فیلی بسیار روشن استفاده می کنند . ارواح در این جهان از جسم اثیری برخوردارند و در شرایط بخصوصی احتمال تجسد یافتن در همان جهان برای آنها وجود دارد و از این جهان به بعد است که تن پوش بتدریج تغییر فرکانس می دهد و با امواج روحی برابر می شود و این عنصر که سالها در خدمت روح بوده , در این جهان پاداش خود را می گیرد و آماده جذب به جهان هفتم روحی می گردد.


 5 - جهان پنجم روحی : قدرت موجی ارواح در این جهان بیشتر می شود . از این جهان به بعد قالب اثیری قدیمی , امواج قبلب خود را از به ترتیب از دست می دهد و به شکل اثیر جدید تری تبدیل می شود که وجود اثیری جدید آنها تبدیل شدن به نور و قدرت است . از این پس دیگر تغییر شکل آنها به صورت مادی امکان پذیر نخواهد بود . تماس روح شناسان با ارواح جهان چهارم به بالا بسیار بندرت ممکن است برقرار شود , مگر به امر خالق متعال و این تماس ها هم فقط از طریق امواج عقلی است و هیچگونه حالت تجسدی در انها دیده نخواهد شد. پوشش یا لباس اثیری ارواح در جهان پنجم به رنگ زرد مایل به سفیذ است.


 6 - جهان ششم روحی : ارواح در این جهان از حالت های موجی , به صورت قدرت های نوری تبدیل می شوند و تمام حرکات و نقل و انتقالات آنها به وسیله امواج نوری صورت خواهد گرفت . در این جهان , همه ارواح که به صورت نور در امده اند , به یک شکل و مشابه همدیگر دیده می شوند و کلیه تعلقات مادی , مثل شکل , قیافه , وزن , قد و ... را از خود دور کرده و کلا تبدیل به قدرت های عقلی و انرژی و نور گردیده اند . رنگ و پوشش اثیری آنها به صورت نور زرد در می آید.


 7- جهان هفتم روحی : تمام ارواحی که تبدیل به عقل مطلق و نور و انرژی کامل شده بودند , با تمام قدرت وجودی , خود را به عقل کل یا روح اعظم کائنات نزدیک می نمایند و بتدریج ذره ای از وجود ذات اصلی خلقت می گردند . در این جهان است که ارواح حیات ابدی دست یافته اند .

 در شکل دایره خلقت , عوالم روحی , زمین در مرکز دوایر آن قرار گرفته و با عوالم روحی هیچ فاصله ای ندارد و تقریبا مماس با یکدیگر هستند . البته اگر بشر های ساکنین سایر کرات هم از ارواح بخواهند که شکل عوالم روحی را برایشان رسم کنند , کره محل زندگی آنها نیز در مرکز این دوایر قرار خواهند داد . علت آن این است که شناخت های بشر در هر کره ای نسبت به وسعت کائنات هیچ است . هر یک از این جهان های روحی دارای ترکیبات و ساخت عنصری و اثیری و موجی جداگانه ای نسبت به یکدیگر هستند . در حالی که هیچگونه مرزی نسبت به هم ندارند . یعنی حد آنها را ارتعاشات موجی که دارای قدرت و سرعت و مشخصات جداگانه ای هستند تشکیل می دهند . ارواحی که در سطحی پائین تر قرار دارند , به علت این که امواج طبقه بالاتر با فرکانس روحی که در طبقه پائین تر مستقر است , تجانس ندارد , لذا ارواح در مقابل آن امواج , تاب مقاومت نمی آورند . امواج موجود در هر یک از این جهان های روحی برابر و متناسب با امواج موجود قدرت های ارواحی است که در ان عالم زندگی می کنند.

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, توسط mansour |

برای اینکه بخواهیم جهانهای روحی را بشناسیم , در مرحله نخست اشاره ای به حالت کوچکترین ذره اتم می نمائیم و پس از آن به بیان چگونگی جهانهای روحی می پردازیم.

 در هر اتم به جز شبکه هایی از مسیر حرکت الکترون و پروتون و نوترون ها , ذرات دیگری هم وجود دارند ولی مابقی فضای اتم را خلا فراگرفته است . فاصله بین الکترون ها و پروتون های یک اتم به نسبت حجمشان برابر است با فاصله تقریبی میان زمین و ستارگان . از نظر ظاهری , داخل این شبکه های اتم را خلا پر کرده , ولی در اصل خلائی در آنجا وجود ندارد بلکه تمام آن فواصل از عناصر اثیری پر شده اند و در حقیقت این عنصر اثیری است که عقل آن باعث ادامه نیروی چرخش و گردش الکترون ها و پروتون ها و نترون ها در هر ذره ای از عالم هستی می شوند . یعنی اگر کره زمین را نسبت به کائنات یک اتم بدانیم , عالم اثیری که همان عالم روحی است تمام فضای های خالی آن را در بر گرفته است. عالم روحی بطور کلی , خلقت جهانهای خاکی را در بر دارد و ارواح فراوانی در این عالم مانند ارواح نگهبان , مرشد , ارواح نگهبان , مرشد , ارواح ناظر و ارواح سرگردان و برزخی و غیره حضور دارند.

 برخی از ارواح که تازه از جسم خود جدا شده و تا مدت ها قادر به ترک آن نمی باشند و ارواح دیگر که بطور دائم در اطراف کره خاکی در حال رفت و آمد می باشند . گروهی از ارواح هستند که , همیشه در این جهان حضور دارند و با مردم خاکی زندگانی مشترکی دارند , ولی متاسفانه بشر از شناخت وجود آنان عاجز و غافل است . موجوداتی که در عوالم خاکی و روحی زندگانی می کنند , هر یک بر حسب ارتعاشات مواد موجود در آن جهان که متناسب با تکامل آنان می باشد ,قادر به درک حقایق عالم مخصوص به خود بوده و تنها از آن عالم آگاهی کامل دارند و از درک و شناخت عالم دیگر و یا بالاتر از خود عاجز هستند. چون برابر قوانین حیات هستی , زندگی نسل بشر در هر دو عالم (جسمانی و روحی ) عبارت از درک درجات مختلفی از ارتعاشاتی است که هر یک از عناصر , تنها توان دریافت اندازه معیت و مشخصی از آن را دارا می باشند , زیرا رفتن به جهان های بالاتر , نیازمند پذیرفتن امواجی با دامنه های وسیع تر و سرعتی بیشتر است , ولی اگر ارواح بخواهند به عالم خاکی یا جهانهای فیزیکی گذشته خود برگردند , نیاز به استفاده از امواجی با دامنه ای ضعیف تر و سرعتی کمتر دارند تا بتوانند خود را به جهانهای مادی برسانند .انتخاب امواج پائین تر با فرکانس و سرعتی کمتر , در اختیار عقل ارواح می باشد . یعنی ارواح بنا به خواست خود و با استفاده از نیروی عقلی , تنها می توانند امواج پائین تری را در جهان های مادی انتخاب نمایند . چون انتخاب امواج بالاتر , مربوط به تکامل روحی و رشد عقلی آنان است.

 در واقع برخی از ارواح که در طبقه سوم جهان سوم روحی زندگی می کنند , طی شرایط خاصی , می توانند تا طبقات نهم جهان سوم رفت و آمد کنند و هرگز قادر نیستند از امواج جهان چهارم روحی استفاده نمایند و خود را به جهانهای بالاتر روحی برسانند.

 علم روحی جدید معتقد است , عنصر اثیری ای که در حیات روحی , کلیه خلاء های جهان را پر کرده و در تمام نقاط آن وجود دارد , باید تمام کائنات را در بر گرفته و آن را پوشانیده باشد. یعنی این عنصر اثیری , در سطح زمین و بالاتر از این سطح , تا ارتفاع نا محدودی قرار گرفته است و کلیه عناصری را که تشکیل دهنده حیات , در خلقت می باشند , احاطه کرده است . این مواد اثیری به دلیل دارا بودن ارتعاشات سریع , از حد علم و درک و فهم بشر خارج است . علم فیزیک تجربی می گوید , هر ماده دارای طول موج و ارتعاشات مربوط به خود می باشد و قوه بینایی بشر می تواند تنها طول موج هایی را که بین چهار تا هشت میکرون قرار دارند ببیند و یا با بینایی مادی بدن انسان , نمی توان موجهایی را که از رنگ بنفش بالاتر و از رنگ قرمز پائین تر هستند را درک کرد.

 مواردی در عالم وجود دارند که آنها هم برای بشر قابل لمس و درک و دیدن نیستند و مواد اثیری جهان آفرینش از همین دسته می باشند و با توجه به مطالب فوق , باید این حقیقت را باور داشت که تمام خلاء های موجود در کائنات , از ماده اثیری پر شده و جهان خاکی نیز در داخل این عالم اثیری قرار دارد . پس می توان گفت که عالم روحی در عالمی وجود دارد که بشر هم در آن عالم زندگی می کند. بهتر است بگوئیم , عالم ارواح هرگز از عالم مادی که بشر در آن حیات مادی خود را می گذراند , جدا نیست و تقریبا زندگانی مشترک و همزیستی دائم با ارواح دارد.

 کل جهان ارواح از هر سمت بر جهان , بر جهان خاکی ما تسلط دارد و آن را در بر می گیرد بدون آنکه هیچیک از افراد بشر بتواند امواج تولید شده و یا حرکت ارواح را به سادگی ببیند یا درک بکنند


 جهان های مختلفی که در خلقت وجود دارند و ماده اثیری آنها را در بر گرفته , عبارت است از:


 1 - جهان اول اثیری : عالم برزخ , کره مادی و هر کره دیگری که در خلقت , حیات مادی در آنها وجود دارد را در بر می گیرد و ارواحی که ماده پرست هستند و یا گناه فراوانی دارند , مدتها در این قسمت زندگی می کنند و دائما در زجر و ناراحتی بسر می برند . چون مدتها شاهد از بین رفتن دلبستگی های مادی زمان حیات خود می باشند و هیچگونه عمل یا عکس العملی در این مورد نمی توانند انجام دهند و پس از مدتی که زجر از بین رفتن مادیات حیات را دیدند , به جهان از پیش تعین شده برای کیفر اعمال زمان حیات مادی خویش برده می شوند.


 جهان اول روحی ( جهنم ) : قانون عدالت در عوالم روحی به نام قانون الهی است , که برای درستکاران اجر و ثواب و برای گناهکارانی که مرتکب اعمال خلاف در زندگی مادی خود شده اند , مجازات واحدی معین می نماید و این عدالت الهی طوری است که مجازات ارواح خاطی در عوالم روحی هرگز فراموش نمی شود و تبعیضی هم برای هیچ روحی قائل نخواهد شد و در عوالم روحی فرار از مجازات نیز امکانپذیر نمی شود.

 در حیات زمینی یا مادی دو نیروی کلی وجود دارند که هر کدام از آنها بر دیگری غلبه کند , فرد را به سوی خود خواهد کشانید:


 1- نیرو یا قدرت نفسانی و جسمی (شخصیت مادی ) : معمولا اکثریت قریب به اتفاق افراد بشر , کلیه قدرت های حیات را در نیروی جسمانی خویش می دانند و باور ندارند که در ذات وجودشان غیر از قدرت خواست و امیال جسمی , قدرت دیگری نیز هست و هر آنچه را که نفس آنها تصور می نماید همان صحیح است و اغلب مشاهده می شود که این قبیل افراد تا آخر عمر به همین عقیده و صورت باقی می مانند و معمولا افرادی خود خواه , مغرور , متکبر و نفوذپذیر هستند,آنان واقعیت آخرت و زندگی پس از مرگرا نیز باور ندارند و اگر هم در زمان حیات مادی خود کار خیری انجام دهند , تنها برای تظاهر و ریا است و هرگز بخاطر رضای خدا و سعادت آخرت خود عملی را انجام نمی دهند.


 2 - نیرو یا قدرت روحی ( شخصیت ذاتی یا واقعیت وجود ) : این نیرو در وجود نهانی هر فردی به نسبت تکاملی او قرار دارد و به سادگی قابل درک و تشخیص نمی باشد . شخصیت واقعی هر فرد در قدرت روحی او قرار دارد و در اصل روح است که موجب بروز شخصیت افراد می گردد . قدرت های نفسانی و مادی , به نسبت کم یا زیاد , شخصیت واقعی و روحی , فرد را بگونه ای تحت تاثیر قدرتهای خود قرار می دهند و در بعضی موارد , نزد اشخاصی که تکامل زیادی نیافته اند , شخصیت روحی را به کنار زده و خود یکه تاز میدان زندگی می گردند و هر خواست نادرست و هوسی را که فرد خواسته باشد , به نسبت مقدورات , جامعه عمل می پوشانند و به همین علت هم افراد ماده پرست و دنیا دوست , کمتر قادرند بر تمایلات نفسانی خویش غالب آیند.

 در مورد حالت و چگونگی جهان اول روحی حقایق بسیاری را ارواح رفتگان گفته اند و اینک مطلبی که در این زمینه از طرف یک روح پیشرفته اظهار شده است , ذیلا شرح داده می شوند:

 پس از مرگ جسمی , روح هر یک از افراد بشر , در حد لیاقت و اعمال انجام داده , بنا به حکم خالق و فطرت های روحی , به قسمتی از جهانهای روحی انتقال می یابد , روح گروهی از افراد به نسبت اعمال و کردارشان به جهان یکم یا جهنم جذب و کشیده می شوند . روح کسانی به این جهان پست فرستاده می شود که در زمان حیات مادی , تابع امیال نفسانی و ماده پرستی شدیدی قرار گرغته بودند و در آن زمان از هیچگونه خیانت و جنایتی روی گردان نبوده اند.

 در این جهان از نعمات و الطاف الهی خبری نیست و این جهان را ظلمت و سرما و گرمای خاصی فراگرفته , به طوریکه کمترین نوری را در آنجا نمی توان مشاهده کرد و تاب تحمل سرما و گرما, از حد بیان خارج است.

 این جهان مربوط به روح زنان و مردانی است که در زمان حیات مادی خود , از دستورات الهی سر باز زده اند و قدمی را در راه حق و حقیقت بر نداشته و همیشه در ارضاء تمایلات نفسانی و شخصیت مادی خویش , غوطه ور بوده اند.

 روح چنین اشخاصی , به محض رهایی کامل از ماده , بنا به حکمت روحی و دستورات الهی , به این جهان آورده می شوند و پس از رسیدن به این جهان عقوبت و زجر و عذاب آنها شروع می شود و هر روح به نسبت اعمال و رفتار گذشته خود , گرفتار درد و عذاب های بخصوصی خواهد شد . ادامه این زجرها برای ارواح مستمر است و آنها به قدری در این حالت زجر و شکنجه باقی خواهند ماند تا این که کلیه اعمال خلاف و گناهان زمان حیات مادی خود را به یاد آورند و بارها در مورد اعمال زشت و خلاف خود بیاندیشند و تمام معیارهای اعمال و رفتار خوب و بد گذشته خود را در همان حال بسنجند و آنها را بشناسند.

 جمعیت روحی این جهان را تنها گناهکاران زمان حیات مادی پر نکرده اند , بلکه گاهی در بین آنها روح افراد بی تفاوت نیز وجود دارند , زیرا اعمال و کردار این افراد در زمان حیاتشان , کمتر از روح خلافکاران نیست , افراد بی تفاوت که در تمام طول حیات مادی خود , قدمی را در راه خیر و ثواب برای کسی یا جامعه خویش برنداشته اند و فقط به فکر وجود خویش و احتمالا خانواده خود بوده اند . همانگونه که خداوند خطاکاران را پس از مرگ جسم مادی عقوبت می فرماید , روح این افراد را پس از مرگ نیز زجر خواهد داد.

 در زمان زنده بودن هر فرد خداوند مامورهایی را بر او می گمارد , تا فرشتگان , اعمال مثبت و منفی وی را ثبت نمایند و در جهان آخرت در اختیار قدرت کائنات قرار دهند و این عمل را روح شخص و روح نگهبان هر شب , وقتی که فرد در خواب است انجام می دهند و تمام اطلاعات مثبت و منفی وی را به عوالم روحی خبر می دهند.

 در این قسمت می بایست مطلب بسیار مختصری درباره این مامور خداوند شرح داده شود , تا خانندگان از چگونگی وجود و شناخت آن آگاهی بیشتری بیابند و روح نگهبان افراد بشر , مامورانی هستند که از سوی خداوند متعال بر تمام بندگان گمارده می شوند و آنها مسئول ثبت کلیه فعل و انفعالاتی هستند که فرد در طول حیات مادی خود مرتکب می شود و در اصل این اواح هستند که هر واقعه یا اتفاق مثبت یا منفی را برای فرد ثبت می نمایند.

 برخی از دگرگونی های روحی , مادی و معنوی در گروهی از افراد بشر بطور ناگهانی مشاهده می شود که بوجود آمدن این حالت در آنها غیر طبیعی است و علت بروز آن به این دلیل است که آنها در طول عمر خود مورد آزمایش تکامل روحی از طرف ذات احدیت قرار گرفته اند و در هر تکامل روح نگهبان آنها چندین بار تغییر می یابد و به همین علت هم افراد , شخصیت های مادی و معنوی و ... گوناگونی را در طول یک زندگانی عادی از خود بروز می دهند.

 روح کسانی که در زمان حیات مادی خود می توانسته اند با بکارگیری روش های مختلفی به دیگران کمک کنند و آنها را از گرفتاری و درد و عذاب های مختلف برهانند , ولی در این زمینه کوتاهی کرده اند نیز مستوجب عقوبت و عذاب های الهی خواهند شد.

 پس از گذشت زمانی طولانی که این مدت نسبت به خطاهای افراد متفاوت و متغیر است , ارواح بر خود مسلط می شوند و تمام اعمال خلاف و خطاهای خود را به یاد می آورند و آنها را قبول می کنند و پس از آگاهی کامل و درک خطاهای گذشته , از درد و آلام آنها تا حدی کاسته می شود و از این زمان به بعد است که ارواح رفته رفته به عقل روحی مختصری دست می یابند و از اعمال گذشته و خطاهای خود , به درگاه خداوند , توبه می کنند , تا شاید مورد عفو الهی قرار بگیرند.

 زمانی که این ارواح خطا کار , توانستند خوبی ها را از بدی و زشتی ها را از زیبایی ها به طور کامل تشخیص بدهند و تمام آنها را به یقین درک کنند , ازآن پس بنا به حکم الهی , ارواح مترقی و نیکوکار به سراغ آنها می شتابند و در صدد ارشاد و راهنمایی چنین ارواحی بر خواهند آمد . زیرا ارواح مترقی و پاک , بنا به فرمان خالق , زمانی به کمک ارواح پست می آیند که آنها حقایق حیات و عالم روحی را به طور کامل درک کرده باشند و از کلیه خطاهای خویش در زمان حیات مادی آگاه شده باشند.


 رحمت و بخشش خداوند متعال همیشه و در همه جا شامل حال بندگان خطاکاری که به اعمال خلاف و بد خود پی برده و از گرده های گذشته خویش نادم و پشیمان شده باشند خواهد شد.

 بخشش های الهی در جهنم نیز شامل حال این ارواح می شود و رحمت مختصری بر آنها وارد خواهد شد.

 ارواح مترقی در صدد کمک به ارواحی بر خواهند امد که خود را نیاز مند دانستن حقایق روحی بدانند و تسلط کاملی نیز بر ذات وجود خود یافته باشند و با شناخت کلیه اعمال خلاف و خطاهای گذشته , به درگاه احدیت روی آورند. زیرا درک و فهم خطاها پس از هر زمان , تا اندازه ای از بار گناهان می کاهد , حتی اگر روحی در قعر جهنم در حال عذاب کشیدن بسیار سختی باشد ( جهنم دارای طبقه نیست بلکه عمق دارد و هرچه فردی گناهکارتر باشد , جایگاه او در عمق بیشتری از جهنم خواهد بود )

 پیمودن مسیرهای ترقی و تعالی در جهان اول بسیار آهسته و به کندی صورت می پذیرد . یعنی ارواحی که در جهنم بر اعمال و رفتار و کرده های خلاف خود آگاهی یافته و بر خویش مسلط شده و از آن کرده ها پشیمان و نادم گردیده اند , پس از مدتی از ذلت و بدبختی و درد و زجر دائم نجات پیدا می کنند و در همان جهان وضعیتی بهتر به زندگی خود می گیرند . ولی آنها از عذاب و عقوبت الهی هنوز رهایی نیافته اند.

 پس از گذشت زمانی بسیار طولانی و به دست آوردن عقل و درک بیشتری , این ارواح به قسمت پایین جهان دوم روحی منتقل می شوند و احتمال این که برخی از ارواح به قسمت بالاتر جهان دوم روحی نیز راه یابند وجود دارد , ولی معمولا اکثر ارواح , از طبقه پایین جهان دوم , جهت تکامل روحی مجدد , دوباره به ماده رجعت داده می شوند تا بتوانند در این سفر , با آگاهی هایی که از جهنم به دست آورده اند , خود را به تکامل بیشتری برسانند.

 عذاب ارواح در جهان اول روحی بسیار سخت و غیر قابل تحمل است و به همین دلیل هم , اکثر ارواح شریر و بد , بیشتر از یک بار به قعر جهنم انتقال نخواهند یافت . زیرا هر روحی که یک بار درد و رنج و سختی جهان اول را چشیده باشد , در مسیرهای تکاملی خود هرگز اعمالی را انجام نخواهد داد که دوباره مستوجب عقوبت در جهان یکم یا جهنم باشد

 از ارواح جهان دوم یا اعراف , نمی توان اطلاعات صحصح و دقیقی درباره زندگی پس از مرگ بدست آورد . زیرا ارواح این جهان اجازه خروج از آن را ندارند , ضمن اینکه این ارواح , به عقل کامل روحی و تکامل کافی هنوز نرسیده اند تا اینکه بتوانند با علوم روحی و چگونگی زندگانی پس از مرگ آشنایی کامل داشته باشند.

 افرادی که با جاودانگی حیات و زندگی روحی آشنا هستند , بخوبی می دانند که , هر لذت و گشایش , و هر سختی و رنجی که ناخواسته و از طرف کائنات بر آنها وارد شود , در اصل یک آزمایش الهی ( یک قضا یا قدر الهی ) است که در زمان حیات مادی او , بایستی تحقق پذیرد , زیرا که هر فردی , برای نیل به کمالات بیشتر , باید از مسیر و آزمایش های مختلفی بگذرد و قضا و قدرهای متعددی را تحمل نماید . لذا در فرصتی که از عمر هر کسی باقی است باید سعی کند تا شناخت خود زا نسبت به حقایق آفرینش بیشتر کند و هرچه ممکن است در اصلاح اعماال و رفتار و کردار و افعال خود بکوشد و آنچه را که از سوی پروردگار بر وی می رسند , تمامی را به جان و دل بپذیرد تا اینکه پس از مرگ جسم مادی , روحی وی در آرامش بیشتری به نسبت کرده هایش در راه خلق و پروردگار قرار گیرد.

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, توسط mansour |

انتقال از جهان حیات به عوالم روحی معمولا به دو صورت انجام می گیرد

 1-مرگ معمولی یا طبیعی

 عده ای از افراد پس از آنکه به کسالتی دچار می شوند مدتی در بستر بیماری بسر می برند و از نیروی حیات جسمانی آنها بتدریج کاسته می شود و کلیه سیالات حیات بتدریج قدرت خود را از دست می دهند و وقتی که سیالت حیات از بین رفتند و از جسم جدا شدند سر انجام آن فرد فوت می کند

 2-مرگ ناگهانی

 این حالت از مرگ بر اثر ثانحه یا سقوط یا جنگ و یا دلایل ناگهانی دیگری در مدت زمان کوتاهی رخ می دهد و فردی جان خود را به سرعت از دست می دهد . در این صورت دگرگونی در تعغییر حالتهای روحی و جسمی بسیار سریع و ناگهانی برای وی به وجئد می آید که شناخت و درک چگونگی انتقال روح و تنپوش در این حالت به جهانهای روحی در زمان مرگ برای بشر مهم و ارزنده است


 در یکی از جلسات روحی از روح حاضر در جلسه درباره چگونگی حالت و زمان مرگ سوال شد که وی در پاسخ چنین گفت

 من در آخرین روزهای بیماری به بیمارستان منتقل شدم ودر یک اتاق چهار تخته بستری شدم و قرار بود صبح روز بعد از من آزمایشاتی به عمل بیاید.از آغاز غروب به من احساس بسیار شاد و خوبیدست داده بود و هر لحظه این احساس خوشی در وجود من بیشتر می شد به طوری که در اواخر شب حالت خلسه کاملی فرو رفته بودم.در نیمه های شب متوجه شدم که بدنم در رخوت و سستی خاصی فرو رفته است. در وهله نخست فکر کردم که به علت داروهای مختلف و یا محیط بیمارستان چنین حالتی به من دست داده ولی هر چه زمان می گذشت بدنم بیشتر کرخت و سنگین می شد به طوری که دیگر نمی توانستم پلک چشمهایم را باز کنم ضمن اینکه احساس لذت و آرامش زیادی در من بوجود آمده بود.حس می کردم پاهایم سرد شده گویی بدنم در داخل آب سردی فرو رفته و این سرما بتدریج تمامی بدنم را در بر گرفت با قدرتی زیاد تلاش کردم تا توانستم خود را از آن کوه یخ برهانم.در این حال خود را کاملا آزاد احساس کردم ولی جسمم چون تکه چوبی روی تخت بیمارستان ساکت و آرام افتاده بود . در تعجب بودم که چگونه تا کنون توانسته بودم با این جسم سنگین و سرد زندگی کنم.در آن وقت در چنان حالت خوب و آرامشی بسر می کردم که هرگز در تمام طول عمر خود به این گونه لذت و خوشی و احساسی دست نیافته بودم

 در این زمان پرستار جهت دادن دارو به بیماران وارد اتاقشد و تا چشمش به صورت من افتاد متوحش شد و دیگران را صدا زد در این هنگام همه به تکاپو افتاده بودند و هر یک عملی انجام می داد که جسم مرا دوباره زنده کند ولی من از این کارهای بی نتیجه آنها نگران بودم زیرا تمایلی به زندگی با جسم مادی نداشتم . در همین کشمکش های روحی و جسمی بودم که صدای خنده بلنی دقت مرا جلب کرد و متوجه شدم پدر و مادر و برادر و خواهر و پسر خاله و ... وارد اتاق شدند.جوان نیرو مندی را دیدم که مرا بوسید تاکنون او را ندیده بودم و خود را به من معرفی کرد فهمیدم که امیر پسری است که در دو سالگی او را از دست داده بودم.آنان می خواستند مرا از بیمارستان خارجشده وهمراه آنها به عوالم روحی بروم من برای آخرین بار نگاه نفرت باری به جسم مادی خود انداختم وبا سرعت زیادی فاصله بین بیمارستان و منزل را پیمودم.زمانی که وارد خانه شدم همگی افراد خوانواده غیر از همسرم خوابیده بودند .خیلی کوشش کردم که حقیقت را به او بگویم ولی نتوانستم. همراهانم به من فهماندند که در حال حاضر نمی توانم با کسی از افراد خانواده تماس بر قرار کنم.لذا به همراه آنان منزل را ترک کرده و در مسیری حرکت کردم که برایم ناشناس بود . در راه خیلی ها را می دیدم که در رفت و آمد هستند و ارواح زیادی هم با ما همراه بودند تا اینکه به جایی رسیدیم که من هیچگونه آگاهی از از آن محل نداشتمکه پی از آن دانستم که در جهان سوم روحی یا بهشت و در طبقه سوم مکان دارم.مدتی به فراگیری علوم مختلف روحی والهی پرداختم و پی از آموزشهای بسیاربه سمت استاد نقاشی در همان جهان مشغول بکار شدم و به ارواح درس نقاشی روحی می دهم. برای بالا بردن سطح زندگیم می بایست کارهای مفید تری را نیز انجام دهم لذا جهت این منظور باید حفاظت یک نفر را در جهان های مادی به عهده می گرفتم و من روح نگهبان یکی از فرزندانم شدم و اکنون به نگهبانی و مراقبت از او بر مبنای سرنوشت مشغول هستم

 سوال شد منظور شما از روح نگهبان چیست؟

 وی گفت:

 در عوالم روحی زمان و مکان برای ارواح مفهومی ندارد و ارواح در هر لحظه از زمان قادر خواهند بود میلیون ها کیلومتر راه را بپیمایند همان طوری که رشته های حیات در زمان زندگیبین جسم و روح افراد در ارتباط است رشته های حیات روحی هم بین من و فرزندم بر قرار است و .یعنی همان طوری که شب فردی در خواب است و روح وی از جسم فاصله بسیار زیادی دارد و در اثر کوچکترین حرکت و یا سر و صدا یا ارتعاش این رشته های روحی فورا به جسم باز می گردد و شخص از خواب بیدار می شود .درست همین حالت و با سرعت زیادتری بین من و روح فرزندم برقرار است و در اثر کوچکترین نیاز و یا خواستهایبا به ارتعاش در آمدن این رشته ها من که روح نگهبان وی هستم از ماجرا خبر دار می شوم و به سوی او خواهم شتافتیعنی با اولین فرکانس مغزی و روحی وی که انعکاس آن به رشته های پیوند روحی من اثر می گذارد خود رابه محلی که وی در آنجاست می رسانم

 مجددا از روح حاضر سوال شد:

 زمانی که شما به جهان روحی سفر کردید محیط برایتان چگونه بود؟

 در پاسخ گفت:پس از مرگ به جهانی انتقال پیدا کردم درست محیطی مانند کره زمین را مشاهده کردم ولی بمراتب زیباتر و بهتر از آن بود.ساختمان و خیابان و درخت و گل و تمام زیبایی هایی را که در زمین می توان یافت در هر نقطهای از این جهان وجود دارد

 از وی سوال شد:آیا زمانی که وارد جهان سوم شدی پی شیده بودی یعنی لباس به تن داشتی؟

 او جواب داد بلی مدت ها با همان لباس زمان حیات زندگی می کردم ولی پس از تسلط بر عقل آنها را با لباس مورد علاقه ام تعویض کردم و لباس تازه ای به تن کردم

 از روح سوال شد :

 از گریه و زاری زن و فرزندانت پس از مرگ چه احساسی داشتی؟

 در این باره گفت:از این کار لذت نمی بردم بسیار هم ناراحت می شدم.خیلی کوشش کردم که در خواب و یا بیداری به افراد خانواده ام بفهمانم که اشتباه می کنند چون وضع من در جهان روحی خیلی بهتر از زندگی در زمان مادی است ولی موفق نشدمو مدت های زیادی از گریه و زاری خانواده ام افسرده و ناراحت بودم .این مطلب باید به افراد نسل بشر گفته شود که انجام کلیه این اعمال گریه و زاری ها و دلسوزی ها را می بایست به خاطر آینده خود پس از مردن داشته باشند و روح فرد سالمی که زندگی پاکی داشته نیاز به گریه و غم و اندوه ندارد تا ارواح بتوانند با اجرای آخرین مراسم زندگی مادی در جلساتی که برای یادبود آنان تشکیل شده و همگان حظور دارند شرکت داشته باشند در غیر این صورت ارواح در مراسم خانوادگی شرکت نمی کنند

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, توسط mansour |

پس از مرگ جسم مادی و پذیرش حقیقت جهان روحی و زندگانی پس از مرگ برای ارواح موجب می گردد که روح بسیاری از اشخاص به آگاهی های تازه ای دست یابند و از بخش هایی از خاطرات دوران زندگی خود که همان ماده و ماده پرستی است دست بردارند و در زمان پذیرش واقعیت مرگ بسیاری از خاطرات مادی را به دلیل سنگینی زیادی که دارند به ترتیب از خود دور سازند و با آرامش کامل و روحی سبک به جهان ارواح سفر کنند .زمانی که با ارواح مختلفی تماس حاصل می شود و درباره زمان حیات و مرگ و حالت انتقال آنها به عوالم روحی پرسشهایی بعمل می آید از گفتار آنها در می یابیم که حالت و وضعیت ارواح از نظر فرا موشی یا نگهداری خاطرات زمان های مادی گذشته یکسان نیستند و این یادآوریخاطراط ارواح با زمان بقای روح در عوالم روحی نسبت مستقیم دارد یعنی هرچه ارواح نسبت به دیگران زودتر زندگانی روحی خود را شروع کرده و به عوالم بالاتر روحی رفته باشند به همان نسبت نیز خاطرات زمان حیات را بیشتر از دست داده اند و حتی گاهی به زحمت می توانند خاطره ای از زمان حیات مادی خود به یاد آورند.این حالت را در زمان حیات مادی افراد نیز می توان مشاهده کرد کما اینکه فرزندان وقتی از پدر و مادر و خانواده فاصله می گیرند پس از مدتی آنان را فراموش می کنند و حتی سالی یک بار همبه یاد آنها نمی افتند و این حالت غریزی پس از مرگ نیز به گونه ای دیگر ادامه دارد.البته این حالت مربوط به ارواحی است که در قسمتهای بالای جهان سوم روحی(بهشت) قرار گرفته اند.

 باید این مطلبرا گفت که مقدار زیادی از خاطرات زمان حیات مادی در آن جهان بی آثر است چون هر شناخت دارای موجی است و خاطرات زمان حیات مادی نیز دارای سنگینی زیادی هستند و هیچگاه آن امواج مورد استفاده ارواح در جهانهای روحی قرار نخواهد گرفت لذا کلیه آنها را از ضمیر عقلی خود می زدایند و با انجام این کار و سبک تر شدن بیشتر می توانند حرکت به سوی جهانهای روحی را آسانتر انجام دهند .البته خاطرات عاطفی و معنوی و علمی تا زمان های بسیار درازی در یاد بسیاری از ارواح باقی می ماند و گاهی هم در بعضی از ارواح قدرت برخی از این خاطرات قوی تر می شوند .البته وجود چنین حالتهایی فقط تا طبقه هشتم جهان سوم ادامه خواهند داشت و از آن پس کم کم از بین می روند. و زمانی که ارواح وارد جهان چهارم روحی می شوند از یک حالت تکاملی دیگری برخوردار می شوندکه از آن پس ثقل کلیه خاطرات مادی را از ذهن روحی خویش پاک می کنند

 ارواح پیوسته علوم جدیدی را جایگزین خاطرات بی مصرف زمان های گذشته خود می نمایند و در نهایت زمانی فرا خواهد رسید که ارواح در وجود روحی خود هیچگونه خاطره ای از زمان حیات های گذشته باقی نمی گذارند و از این زمان است که ارواح از جهان سوم به جهان چهارم ارتقا یافته و از این پس باید خود را به مرحله تکامل روحی و تغییرات موجی برسانند و به جهانهای بالاتر تلاش می کنند و تمام خاطرات مادی زمان حیات را از ضمیر روحی خویش پاک خواهند کرد.

 ارواح در عوالم روحی به نیروهای دیگری که خارج ار نیروهای موجود در سطح کره زمین است و با علم محیط بشریت برابری ندارد دست می یابند و آن به گونه ای است که در زمان حیات مادی برای بشر تصور به دست آوردن چنین نیروهایی غیر قابل باو می باشد.

 در جهان ارواح این نیروها به ارواح فروتنی تواضع ومحبت و... را هدیه می کنند و وجود چنین نیروهایی در ارواح باعث می شوند که آنها برای کمک به کلیه افراد جوامع بشری بشتابند و به شکل ارواح نگهبان یا محافظ و ... از هر فردی در زندگی مادی مراقبت و مواظبت کنند ضمن این که با انجام چنین علمی خود را نیز به تکامل نزدیکتر می سازند.

 زمانی که ارواح بر روی کره زمین و بخصوص در مجالس روحی حاضر می شوند می بینیم که لباس های زمان حیات خود را در بر دارند .این عمل ارواح به دو دلیل صورت می گیرد


 1-ارواح تا مدت ها پس از مرگ خاطرات و اخلاق و رفتار و علاعق زمام حیات مادی خود را کاملا از دست نمی دهند


 2- ارواح در زمان حضور تجسدی در مجالس روحی کوشش بر این دارند تا از لباسهای معمولی زمان حیات خود استفاده کنند و این عمل به این دلیل است که کسانش در نخستین وهله تجسد بتوانند شخصیت مادی گذشته او را بشناسند


 بطور کلی درباره خاطرات ارواح باید گفت هیچ روحی پس از جدا شدن از جسم مادی و سفر به جهانهای روحی کلیه خاطرات را تا زمان رسیدن به جهان چهارم همچنان در خود حفظ می کند چون تا طبقه هشتم بهشت هم احتمال بازگشت روح به جهانهای مادی وجود دارد و می بایست روح خاطرات گذشته خود را به یادداشته باشد تا در صورت بازگشت آنها را بکار گیرد

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, توسط mansour |

نفس به محض ترک بدن فورا نسبت به خودش آگاه می شود؟
 شعور و آگاهی فوری لغت درستی نیست , او مدتی در احتضار به سر می برد.

 آیا همه ارواح به همان درجه و مدت احتضار و آشفتگی جدائی نفس از بدن دارند؟
 نه این بستگی به درجه اعتلای آنها دارد. کسانی که پاک اند فورا خود را باز می یابند , زیرا آنها قبلا در دوران زندگی زمینی از ماده جدا شده اند , درحالیکه انسان شهوانی و کسی که وجدان او پاک نیست به مدت طولانی این تاثیر ماده را حفظ می کند.

 آیا شناخت علوم روحی کم و بیش روی مدت حالت احتضار اثر دارد؟
 یک تاثیر بسیار زیاد زیرا روح پیشرفت وضعیت خود را می فهمد اما اعمال نیک و داشتن وجدان پاک بالاترین اثر را دارد.
 در لحظه مرگ همه چیز مغشوش است , نفس زمانی را نیازمند است تا خود را بازیابد درست مثل آدم گیج و منگ مانند کسی است که از خواب عمیقی بیدار شده و به دنبال وضعیت جدید خود می گردد . روشنی عقاید و خاطرات گذشته بتدریجی که اثر ماده از روی نفس پاک می شود دوباره برمیگردند و آنگاه نوعی ابر تیره که افکار متوفی را پشانده است برچیده میشود.

 مدت احتضار که پس از مرگ دست می دهد بسیار مختلف و متغیر است , ممکن است چند ساعت , چند ماه و یا حتی سال های بسیاری طول بکشد . کوتاه مدت احتضار متعلق به کسانی است که در دوران زندگی زمینی از وضع آینده خود آگاه هستند , زیرا فورا وضعیت جدید خود را می فهمند.
 این احتضار یا حالت گیجی و اغتشاش , مطاق با خصوصیات اشخاص بویژه نوع مرگ تعیین می شود . در مرگ های ناگهانی , خودکشی , اعدام , تصادف , سکته , جراحت , و غیره روح دچار شگفتی شده و تصور نمی کند که مرده است و با اصرار از زنده بودن خود دفاع می کند , معذالک بدن خود را میبیند . میداند که آن بدن متعلق به اوست و نمی فهمد که چرا جدا از خود اوست , پس او زند کسانی می رود که آنها را دوست دارد و با آنها صحبت می کند , اما درک نمی کند که آنها حرف او را نمی شنوند. این توهم تا خروج کامل قالب مثالی ادامه می یابد , آنگاه روح به وجود می آید و در میابد که دیگر متعلج به جهان زندگان نیست . این پدیده به آسانی قابل توضیح است . روح فیالبداهه با مرگ دچار شگفت زدگی شده است , از تغییر ناگهانی که در او ایجاد شده گیج و منگ می شود , به زغم او مرگ هنوز مترادف نابودی و نیستی است , بنابراین همانطور که فکر می کند , میبیند و می شنود , حس می کند نمرده است , این امر توهم او را زیاد می کند , او برای خود پیکری می بیند که از لحاظ شکل شبیه به بدن قبلی خودش است , اما وقت مطالعه و بررسی ماهیت اثیری آن را نداشته است , آن را محکم و سخت مثل اولی می داند , و وقتی توجه او را بیدن امر جلب می کنند از اینکه نمی توان با دست آنرا لمس کند دچار تعجب خواهد شد.
 این پدیده مانند کسی است که در خواب راه می رود و فکر نمی کند که خوابیده است . برای آنها خواب مترادف تعلیق نیروها است , بنابراین چون آنها آزادانه فکر می کنند و می بینند پس نخوابیده اند . برخی ارواح این خصوصیت را دارند , اگر چه مرگ ناگهانی فرانرسیده باشد اما عموما ارواح حتی آنهایی که در دوران زندگی بیمار بوده اند فکر نمی کنند که مرده اند . بنابر این روح به تشیع جنازه خود مثل یک بیگانه می نگرد و از آن مثل چیزی صحبت می کند که به او مربوط نیست . این وضع ادامه دارد تا واقعیت را می فهمد.
 احتضار و گیجی که پس از مرگ به انسان دست می دهد , برای انسان خوب , هیچ رنجی ندارد . برای کسی که وجدانش آلوده است , ناراحتی و اضطراب زیادی به بار می آورد که هر لحظه که بیشتر از مرگش آگه می شود , افزون تر می گردد.
 در خصوص مرگ های دسته جمعی تا آنجا که مشاهده شده کسانی که با هم مرده اند , فورا یکدیگر را ندیده اند . در لحظه احتضار که پس از مرگ فرا می رسد , هر کس به دنبال کار خود می رود و به دیگر اعتنائی نمی کند

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, توسط mansour |

یا جدائی نفس از بدن دردناک است؟
 نه بدن در طول زندگی بیشتر از لحظه مرگ رنج می بد : نفس در زنج انسان نقشی ندارد . رنجهایی را که انسان در لحظه مرگ می کشد , شادی روح است که می بیند دوران تبعیدش به سر رسیده است.
 در مرگ طبیعی , یعنی مرگی که در اثر فرسوگی اندام ها به دنبال کهولت می رسد انسان بدن اینکه متوجه شود , زندگی را بدرود می گوید . این چراغی است که ر اثر نداشتن سوخت خاموش می شود.

 مفارقت نفس از بدن چگونه انجام میشود؟
 پیوندهایی که آن دو را به هم متصل می کند , گسیخته خواهند شد , آنگاه نفس از بدن جدا می شود.

 آیا مفارقت از بدن فورا به وسیله یک انتقال ناگهانی انجام می شود؟ آیا حد و مرز مشخصی بین مرگ و زندگی وجود دارد؟
 نه نفس به تدریج از بدن جدا میشود و مثل پرنده ای که گرفته شده و سپس آزاد می شود , ناگهان از بدن نمیگریزد . دوحالت به هم برخورد کرده و مخلوط می شوند , بدین ترتیب روح به تدریج بندهای خود را می گشاید . بندها بهم گره خورده و باز نمی شوند.
 روح در دوران زندگی زمینی , بوسیله پوشش نیمه مادی یا قالب مثالی خود به بدن وصل می شود , مرگ فقط موجب فنای بدن می شود و قالب دوم را که از بدن با توقف زندگی آلی جدا می شود از میان نمی برد.
 ماهدات ثابت کرده اند که خروج قالب مثالی در لحظه مرگ ناگهان بطور کامل انجام نمی شود , این بتدریج و با آهستگی عمل می کند و آنهم نسبت به اشخاص تفاوت می نماید . در نزد برخی اشخاص این خروج سریع است , می توان گفت که لحظه مرگ در چند ساعت بعد لحظه رهائی است . اما در برخی دیگر به ویژه کسانی که زندگی آنها سراسر مادیت و شهوترانی بوده است , خروج آهسته بوده و حتی روزها و هفته ها و حتی ماهها طول می کشد , بدین معنی که در بدن هیچ اثری از حیات نیست و امیدی هم به بازگشت وجود ندارد , فقط بین روح و بدن سرگردان است . و این فقط به دلیل برتری است که روح در زندگی زمینی برای ماده قائل است . درک این موضوع منطقی است که روح هرچه بیشتر به ماده علاقه داشته باشد , جدائی از آنهم برایش دردناک تر خواهد بود , در حالیکه فعالیت فکری و اخلاقی و اعتلاء اندیشه , آغاز خروج نفس از بدن حتی در زندگی زمینی است و هنگام فرارسیدن مرگ تقریبا این عمل فوری و سریع انجام می شود.
 این نتیجه مطالعاتی است که روی همه اشخاص در لحظه مرگ انجام شده است . این مشاهدات نشان می دهد که علاقه و کششی که بین نفس و بدن در نزد برخی اشخاص وجود دارد , مجدائی آنها را بسیار دردناک می کند , زیرا روح از متلاشی شدن بدن وحشت می کند . این مورد استثنائی و مخصوص بعضی از زندگی ها و بعضی از مرگ هاست , این نوع عذاب نزد کسانی رخ می دهد که دست به خودکشی می زنند.

 آیا مجدائی قطعی نفس و بدن قبل از توقف کامل زندگی آلی امکان پذیر هست؟
 در حالت احتضار , نفس گاهی بدن را ترک می کند , در اینصورت دیگر زندگی آلی وجود ندارد و انسان از خود هی آگاهی ندارد , معذالک نفخه ای از حیات باقی می ماند . بدن ماشینی است که قلب آن را به حرکت در می آورد تا آن مقدار که قلب بتواند خون را در رگ ها به جریان در اورد , نیازی به نفس نخواهد داشت.

 آیا در لحظه مرگ به نفس گاهی جذبه یا الهامی از جهانی که می خواهد وارد آن بشود دست نمی دهد؟
 اغلب نفس احساس می کند که پیوندهائی که او را به بدن متصل می کند گسسته می شوند , بنابراین نفس تمام سعی خود را مبذول می کند تا کاملا این پیوندها را بگسلد . نفس وقتی که مقداری از ماده جدا می شود , او جریان آینده را در مقابل خود می بیند و از طریق پیش بینی , از حالت روح شادمان می شود.

 آیا مثل کرم ابریشم که ابتدا روی زمین می خزد و سپس در میان پیله خود ظاهرا میمیرد که بعد در یک وجود درخشانی دوباره متولد شود , می تواند برای ما تصوری از زندگی زمینی بعد گور ما باشد که سرانجام وجود جدیدی را پیدا می کنیم؟
 تصور کوچک است , تصویر خوب است , معذالک نباید آن را طابق النعل بالنعل گرفت .

 نفس لحظه ای که خود را در جهان ارواح می یابد چه احساسی می کند؟
 این بستگی به اشخاص دارد , اگر تو بدی را با تمایل به بد کردن انام داده باشی در آن لحظه از کرده خود شرمسار خواهی شد > برای انسان عادل قضیه فرق می کند : درست مثل اینکه از وزنه سنگینی نجات پیدا کرده , زیرا از هیچ نگاه بازرسی کننده ای نمی هراسد.

 آیا روح فورا کسانی را که در روی کره زمین می شناخته و قبل از او مرده اند پیدا می کند؟
 بله طبق عواطفی که برای آنها داشته و متقابلا آنها نسبت به او داشته اند , اغلب آنها در بدو ورود تازه وارد به استقبال او می آیند . آنها به او کمک می کنند تا کهنه قبای مادی خود را بدور اندازد , درست مثل کسانی که مدتی در روی زمین از چشم او دور بودند و دوباره آنها را پیدا می کند , او ارواح سرگردانی را میبیند , ارواحی را که تجسد یافته اند ملاقات خواهد کرد.

 در مرگ های شدید و تصادفات , چون اندام ها بوسیله سن یا بیماری هنوز ضعیف نشده اند , آیا جدائی نفس از بدن و توقف زندگی همزمان روی می دهد؟
 کلا اینطور است اما در تمام موارد لحظه ای که آنها از هم جدا می کند بسیار کوتاه است.

 آیا بعد از قطع سر , برای مثال انسان برای چند لحظه آ"اهی خود را حفظ می کند؟
 اعلب شخص سر بریده تا چند دقیقه شعور و آگاهی خود را حفظ می کند تا زندگی اندامی کاملا خاموش شود . اما قبل از اجرای اعدام ترس از مرگ موجب می شود که او هوش و حواس خود را قبل از توقف اندام ها از دست بدهد.
 در اینجا بحثی نیست که آگاهی که شخص سر بریده از خود دارد , مانند یک انسان و از طریق اندام های اوست و آگاهی او مانند روح نست . اگر او قبل از اعدام آگاهی خود را از دست ندهد می تواند چند لحظه ای آن را حفظ کند , اما مدت آن بسیار کوتاه خواهد بود و مسلما با توقف زندگی اندامی مغز نیز متوقف خواهد شد , که البته مفهوم آن این نیست که قالب مثالی کاملا از بدن جدا می شود , بر عکس , در تمام مرگ های ناگهانی وقتی آگاهی بوسیله خاموشی تدریجی نیروهای حیاتی از میان نمی رود پیوندهایی که بدن را به قالب مثالی وصل می کند سخت تر می شوند و خروج کامل بدن مثالی به آهستگی صورت می پذیرد.

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, توسط mansour |

نفس پس از مرگ

 نفس در لحظه مرگ چه می شود؟
 او دوباره روح می شود , یعنی به جهان ارواح داخل میشود که موقتا آن را ترک کرده بوده است.

 آیا نفس بعد از مرگ فردیت خود را حفظ می کند؟
 بله آن را از دست نمی دهد , اگر نفس فردیت خود را از دست ندهد چه می شود؟

 نفس چگونه به فردیت خود پی می برد حال که او بدن مادی ندارد؟
 نفس هنوز سیاله ای دارد که مختص خود اوست و آن را از اتمسفر سیاره اش می گیرد که نشانه آخرین تجسدش می باشد (یعنی قالب مثالی اش)

 آیا نفس از عالم زمینی با خود چیزی نمی برد؟
 فقط خاطراتش را و میلش به رفتن به جهان دیگر را با خود می برد , این خاطرات پر از شیرینی و تلخی است و این متناسب با اعمال وی در زندگیش است , نفس هرچه پاکتر باشد به همان اندازه به بیهودگی آنچه که بر روی زمین گذاشته است پی می برد.

 راجع به این عقیده که نفس بعد از مرگ وارد کل کیهان میشود چه فکر می کنید؟
 آیا مجموعه ارواح یک کل را نمی سازند؟ این کل یک جهان نیست؟
 وقتی که تو در یک مجمع هستی بخشی سازنده ای از این مجمع را بوجود می آوری , و مع ذالک همیشه فردیت خود را حفظ می کنی.

 چه دلیلی برای بقای فردیت روح پس از مرگ در دست داریم؟
 آیا این دلیل با ارتباطی که با ارواح برقرار کرده اید , بدست نیامده است؟ اگر کور نباشید آنرا خواهید دید , و اگر کر نباشید آنرا خواهید شنید , زیرا اغلب صدائی با شما سخن می گویند که نشانه وجودی در وراء شماست.
 کسانی که فکر می کنند با مرگ , نفس همچون قطره آبی که در اقیانوس می افتد با پیوستن به کل گیتی فردیت خود را از دست می دهد در اشتباه هستند , اگر مقصود آنها از کل گیتی , مجموعه موجودات غیر مادی است که هر نفس یا روح یک عنصر آنرا تشکیل می دهد , نظر آنها صائب است.
 اگر نفوس در کل مستحیل شوند , آنها خاصیت کل را پیدا می کنند و هیچ چیز آنها را از یکدیگر متمایز نخواهد کرد , آنها نه هوش خواهند داشت و نه کیفیت خاص , در حالی که در تمام ارتباط ها , آنها از وجوان من و یک اراده مستقل حرف می زنند , اختلاف و تنوع بسیاری را که آنها تحت هر عنوانی از خود نشان می دهند , نتیجه فردیت آنهاست . اگر پس از مرگ چیز دیگری غیر از کل بزرگ نبود که همه فردیت ها را به خود جذب می کرد , این کل دارای شکل واحد بود و بنابراین کلیه ارتباطاتی که انسان از جهان نامرئی دریافت می کرد دارای شکل واحد بود.
 نظر به اینکه ما در ماورا> خوب و بد , دانا و جاهل , خوشبخت و بدبخت می بینیم , و دارای خصوصیات مختلف مثل شاد و غمگین , سبک سر و عمیق و غیره هستند , پس آنها موجودات مستقل و جداگانه ای می باشند.
 فردیت ارواح زمانی که هویت خود را با علائم غیر قابل انکار و مجزئیات شخصی مربوط به زندگی زمینی خود که قابل تایید است اثبات می کنند , روشن و مدلل می گردد , زمانی که این موجودات تظاهر می یابند دیگر هیچ شکی باقی نمی ماند . فردیت روح , از لحاظ نظری , مثل یک امر اعتقادی و مذهبی به ما آموخته شده است , علم روحی آنرا روشن کرده و به آن مادیت بخشیده است.

 حیات جاودان چه مفهومی دارد؟
 این حیات روح است که جاودانی است , زندگی بدن موقت و گذرا است . وقتی که بدن می میرد , نفس داخل در حیات ابدی یا جاودان می شود.
 آیا دقیق تر نخواهد بود اگر ما حیات جاودانی را به زندگی ارواح پاک اطلاق کنیم ؟ یعنی آنهایی که به درجه کمال رسیده و دیگر امتحانی برای گذرندن ندارند؟
 بهتر است بگوییم این سعادت جاودانی است , اما این بازی با لغات است , هر طوری دوست دارید کلمات را بکار ببرید به شرط اینکه با هم تفاهم داشته باشید.

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, توسط mansour |

نفس پس از مرگ

 نفس در لحظه مرگ چه می شود؟
 او دوباره روح می شود , یعنی به جهان ارواح داخل میشود که موقتا آن را ترک کرده بوده است.

 آیا نفس بعد از مرگ فردیت خود را حفظ می کند؟
 بله آن را از دست نمی دهد , اگر نفس فردیت خود را از دست ندهد چه می شود؟

 نفس چگونه به فردیت خود پی می برد حال که او بدن مادی ندارد؟
 نفس هنوز سیاله ای دارد که مختص خود اوست و آن را از اتمسفر سیاره اش می گیرد که نشانه آخرین تجسدش می باشد (یعنی قالب مثالی اش)

 آیا نفس از عالم زمینی با خود چیزی نمی برد؟
 فقط خاطراتش را و میلش به رفتن به جهان دیگر را با خود می برد , این خاطرات پر از شیرینی و تلخی است و این متناسب با اعمال وی در زندگیش است , نفس هرچه پاکتر باشد به همان اندازه به بیهودگی آنچه که بر روی زمین گذاشته است پی می برد.

 راجع به این عقیده که نفس بعد از مرگ وارد کل کیهان میشود چه فکر می کنید؟
 آیا مجموعه ارواح یک کل را نمی سازند؟ این کل یک جهان نیست؟
 وقتی که تو در یک مجمع هستی بخشی سازنده ای از این مجمع را بوجود می آوری , و مع ذالک همیشه فردیت خود را حفظ می کنی.

 چه دلیلی برای بقای فردیت روح پس از مرگ در دست داریم؟
 آیا این دلیل با ارتباطی که با ارواح برقرار کرده اید , بدست نیامده است؟ اگر کور نباشید آنرا خواهید دید , و اگر کر نباشید آنرا خواهید شنید , زیرا اغلب صدائی با شما سخن می گویند که نشانه وجودی در وراء شماست.
 کسانی که فکر می کنند با مرگ , نفس همچون قطره آبی که در اقیانوس می افتد با پیوستن به کل گیتی فردیت خود را از دست می دهد در اشتباه هستند , اگر مقصود آنها از کل گیتی , مجموعه موجودات غیر مادی است که هر نفس یا روح یک عنصر آنرا تشکیل می دهد , نظر آنها صائب است.
 اگر نفوس در کل مستحیل شوند , آنها خاصیت کل را پیدا می کنند و هیچ چیز آنها را از یکدیگر متمایز نخواهد کرد , آنها نه هوش خواهند داشت و نه کیفیت خاص , در حالی که در تمام ارتباط ها , آنها از وجوان من و یک اراده مستقل حرف می زنند , اختلاف و تنوع بسیاری را که آنها تحت هر عنوانی از خود نشان می دهند , نتیجه فردیت آنهاست . اگر پس از مرگ چیز دیگری غیر از کل بزرگ نبود که همه فردیت ها را به خود جذب می کرد , این کل دارای شکل واحد بود و بنابراین کلیه ارتباطاتی که انسان از جهان نامرئی دریافت می کرد دارای شکل واحد بود.
 نظر به اینکه ما در ماورا> خوب و بد , دانا و جاهل , خوشبخت و بدبخت می بینیم , و دارای خصوصیات مختلف مثل شاد و غمگین , سبک سر و عمیق و غیره هستند , پس آنها موجودات مستقل و جداگانه ای می باشند.
 فردیت ارواح زمانی که هویت خود را با علائم غیر قابل انکار و مجزئیات شخصی مربوط به زندگی زمینی خود که قابل تایید است اثبات می کنند , روشن و مدلل می گردد , زمانی که این موجودات تظاهر می یابند دیگر هیچ شکی باقی نمی ماند . فردیت روح , از لحاظ نظری , مثل یک امر اعتقادی و مذهبی به ما آموخته شده است , علم روحی آنرا روشن کرده و به آن مادیت بخشیده است.

 حیات جاودان چه مفهومی دارد؟
 این حیات روح است که جاودانی است , زندگی بدن موقت و گذرا است . وقتی که بدن می میرد , نفس داخل در حیات ابدی یا جاودان می شود.
 آیا دقیق تر نخواهد بود اگر ما حیات جاودانی را به زندگی ارواح پاک اطلاق کنیم ؟ یعنی آنهایی که به درجه کمال رسیده و دیگر امتحانی برای گذرندن ندارند؟

 بهتر است بگوییم این سعادت جاودانی است , اما این بازی با لغات است , هر طوری دوست دارید کلمات را بکار ببرید به شرط اینکه با هم تفاهم داشته باشید.

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:, توسط mansour |

ا کنون از ارواح زیادی در مورد چگونگی مرگ و حیات پس از ان سوالات بسیاری شده که درصد زیادی از آنان مرگ وزمان مردن و رسیدن به عوامل یا جهانهای روحی را با تعغیرات بسیار جزئی به طوری که نتیجه گفتار آنان یکسان بودهشرح داده اند و گفته های یکایک آنان را که از طریق روشهای گوناگون تماس مانند الهامی - حلولی - کتابت یا گردونه دوار ویا به شکل تجسدی و ... بیان کرده اند

 میتوان چنین جمع بندی نمود

 بدن بشر به وسیله سیاله های حیاتی به جسم اثیری و روح وصل شده که این سیاله ها ممکن است گاهی تا میلیون ها کیلومتر بدون اینکه از جسم مادی کاملا جدا شوند امتداد یابند

 در زمان قبل از مرگ طبیعی تعدادی از این سیاله ها به ترتیب توان حیاتی خود را از دست می دهند وبتدریج از بدن جدا می شوند و پس از جدایی کامل از جسم به تنپوش متصل و جزئی از آن می گردند و نیروی از دست رفته خود را پس از جذب کاملبه جسم اثیری باز می یابند

 پس از جدائی کامل رشته های حیات از بدن از آن زمان است که مرگ کامل فرا می رسد و از این موقع به بعد جسم مادی رو به خرابی و فساد می رود

 لحظه ای که جدایی کامل رشته های نقره ای تنپوش از بدن فرا رسید زمانی است که روح وتنپوش توانسته اند به طور کامل از جسم مادی جدا شوند که در این زمان سلولهای بدن از فعالیت های حیاتی باز می ایستند و کلیه حرکات آن مانند ضربان قلب و کار ریه و ... قطع می شود و بدن نیز سرد می گردد

 گاهی اوقات در زمان مرگ برخی افراد مشاهده می شود که جسم و روح آمادگی جدا شدن از هم را ندارند زیرا در این حالت تمام رشته های نقرهای حیات از بدن پاره نشده اند و در این حالت وابستگی کامل جسم وروح مشخص می شود زیرا آنها نمی خواهند دیگری را تنها بگذارند و این عمل اغلب منجر به خستگی فراوان روح و جسم در آخرین لحظات زندگی مادی افراد می شود که در چنین شرایطی مشاهده می شود که فردی ساعت و روزها بدون حرکت در بستر افتاده و در حال جان کندن است ولی آثار حیات هنوز در وجودش به چشم می خورد و در نهایت پس از مدتی کلیه اتصالات رشته های نقره ای تن پوش از جسم پاره می شود در این جدا سازی نزدیکان و دوستان وی که در زمان حیات خود با وی دارای تجانس روحی بوده اند و قبل از او به عوامل روحی پیوسته اند به روح آن شخص کمک کرده و با کمک روح راهنما و ... کلیه رشته های حیات را از جسم وی خدا می کنند تا مرگ فرا رسد

 از این زمان به بعد است که کلیه حرکات و اعمال . ظواهر حیات در بشر قطع می شوند و روح شخص از فرط خستگی زمان طولانی گسیختن رشته های نقره ای حیات به آرامش فرو می رود و این حالت را می توان زمان بی خبری ارواح نامید که البته این زمان کوتاه است ولی در بعضی مواقع دیده می شود که این زمان تا پوسیدگی کامل جسم مادی ادامه می یابد و در چنین حالتی پی از پوسیدگی کامل جسم مادی . روح آخرین علاقه و کنش های حیات مادی را از جسم جدا کرده و نا گزیر جسم را ترک می نماید

 باید توجه داشت که تماس با ارواح نشان می دهد که آنان از افراد زنده عالم خاکی به مراتب به ما نزدیکتر بودهو هر زمانی که بخواهیم می توانیم با آنان در تماس باشیم و ارواح با روی گشاده به نزد ما می آیند و با ما گفتگو می نمایند چون زندگی مادی خارج از وجود روح نیست و این روح قادر به انجام اعمال و افعال خاصی می باشد و در زمان آزاد شدن از جسم صاحب قدرت بیشتری می باشد

 ارواح پس از جدائی کامل از بدن مایل هستند که با نزدیکان . عزیزان خود تماس هایی را برقرار کنند ولی اغلب آنها در بر قراری این نوع تماس ها موفق نمی شوند و در نهایت از تلاش خود خسته می شوند و از آنان دور می گردند

 اگر مردم از وجود ارواح آگاهی داشته باشند و روش تماس با آنها را بدانند از آن پس می توانند به سادگی با در گذشتگان خود در تماس باشند

 ارواحی که به سادگی توانسته اند جسم را رها کنند و به عالم روحی سفر کنند از همان لحظه جدائی جسم و روح در صورت موافقت روح می توان با آنان تماس گرفت ولی چنانچه روحی پس از مرگ نتواند وابستگی های حیات را کاملا از خود جدا سازد تا زمان جدائی کامل وی از ماده نمی توان با روح تماس برقرار کرد

 در بعضی مواقع دیده شده است فردی از نظر پزشکی کاملا مرده است ولی با سرسختی و مقاومت روح کلیه الیاف و رشته های حیات مجددا از تنپوس به جسم مادی وصل شده وحیات مادی مجددا شکل می گیرد چون بعضی مواقع مشاهده شده که اجساد مردگان در گور یا محل دیگری زنده شده است

 اکثر ارواح تا مدت ها پس از مرگ جسم مادی در نزد عزیزان یا وابستگان خود باقی می مانند و در میان آنان زندگی می کنند به طوری که اگر فرد روشن بینی در جمع آن خوانواده باشد در شرایط خاصی می تواند آنان را مشاهده کند

 در جسم مادی و اثیری بشذ مراکز قدرتمندی وجود دارد که برخی از آنان امواجی از جود صاطع می کنند که نوع و مقدار آن در افراد بشر متفاوت است ودر زمان بر قراری تماسها معمولا ارواح به سوی گروه خاصی از این امواج کشیده و جذب می شوند .این امواج مربوط به کسانی است که قدرت مدیومی بیشتری نسبت به سایرین دارند و وجود این نیرو در هیچ یک از افراد بشر به صفر نمی رسد.

 افراد نادری نیز وجود دارند که به این نیرو ها پی برده اند به طوری کهبه راحتی می توانند به راحتی جسم خود را در یک محل رها کرده و مرزهای جهان را در نوردند که گاهی این عمل را خود مدیوم انجام می دهد گاهی توسط افراد دیگر انجام می پزیرد


 از روحی درباره چگونگی زمان مرگ سوال شد و او در پاسخ گفت

 زمان مرگ بسیار زیبا و ملکوتی است و هر یک از ارواح آن را به نحوی حس کرده اند ولی من در زمان مرگ مدتی در بی خبری بودم که نا گاه متوجه شدم مانند دانه که از غلاف خود خارج می شود من هم از جسم به صورت روپوش بیرون می آیم گویی تا آن زمان در داخل کیسه ای سر بسته قرار داشته ام که روی آن کیسه بارهای زیاد و سنگینی بود ولی من به آسانی و بدون کوچکترین سنگینی و درد از داخل آن به صورت غلافی خارج شدم و به همان نسبت هم هر چه بیشتر از جسم خود بیرون می آمدم بیشتر احساس لذت می کردم

 پس از جدا شدن مشاهده کردم که شخص دیگری درست شبیه من در اتاق خوابیده و تا به حال سنگینی او نمی گذاشت تا از زیر آن بارها رها شوم. زمانی که از او جدا شدم به گوشه ای رفتم و به آن کالبد هیولایی خود نگریستم و فورا از او دور شدم چون وحشت داشتم که مبادا مجددا گرفتار عذاب آن گردم


 از روحی دیگر درباره چگونگی زمان مرگ سوال شد و او در پاسخ گفت


 پس از رهایی از جسم مادی با گروهی از خویشان که به دیدن من آمده بودند به سوی محلی جذب شدم که قبلا هیچ اطلاعی از آن نداشتم در بین راه سفر به عالم جدید با خویشان و دوستانی بر می خوردم و از ایشان می گذشتم پس از اندک زمانی به محلی رسیدم که بسیار پر شکوه ودیدنی بود و در آنجا همه چیز وجود داشت پس از گذشت زمانی کوتاه برای بدست آوردن و تهیه کایه وسایل مورد نیاز زندگی فردی و... مجاز گشتم و به راحتی می توانستم تمام خواسته های خود را بدست آورم


 از روحی دیگر درباره چگونگی زمان مرگ سوال شد و او در پاسخ گفت

 قبل از مرگ مدتی بیمار بودم و از درد جسمانی رنج فراوان می کشیدم . یک روزحس کردم که درد من کمتر شده به طوری که رغته رفته کلیه درد و رنجهای موجود از وجودم دور شد . چند روزی را به همین حالت و بدون احساس نمودن کوچکترین درد یا ناراحتی گذراندم و پس از مدتی در وجود خود کوچکترین حرکتی را نیز حس نمی کردم و بدنم از نک انگشتان شروع به سرد شدن کرد سرمایی شدید و سخت بود که به تدریج رو بهبالا تنه بدنم می آمد .این سرما را تا نزدیکی گردن احساس کردم که ناگاه متوجه شدم بدنم با حرارتی زیاد از درون به حرکت در آمد و گرمای تنم به تدریج از سرما خارج می گردد و در این حالت جسم خودم را کاملا از سرما بیرون کشیدم و از آن کوه یخی نجات پیدا کردم . در این لحظه همه چیز آرام و ساکت شده بود و دیگران را می دیدم که اطراف جسم سرد من در حرکت هستند ولی کسی آن را لمس نمی کرد .پس از مدتی آن را از منزل خارج کردند و چون از آن جسم متنفر بودم به دنبالش نرفتم تا اطلاعی از سرنوشت آن بدست آورم.مدتی در منزل بودم و کوشش کردم با همه افراد فامیل که در آنجا جمع بودند صحبت کنم ولی من هر چه می گفتم کسی توجهی به گفته های من نمی کرد لذا پی از مدتی تلاش در نهایت همراه برخی از دوستان و اقوام روحی به عالم روحی سفر کردیم


 در برخی مرگ های ناگهانی که تنپوش و جسم به علت جدایی سریع جسم مادی از زمان وقوع آن اطلاعی ندارد حالت تشنج و تحریک سریعی در بدن به وجود می آید که در این صورت جان دادن بسیار شدیدی را به وجود می آورد. در این حالتتن پوش و جسم از بروز این واقعه ناگهانی مضطرب شده و جهت رهایی و پاره کردن رشته های نقره ای حیات تلاش فراوانی را می کنند تا در نهایت رشته ها پاره شده به تنپوش متصل شوند. در این نوع مرگ ها تا مدت زیادی آن روح جسم خود را به طور کامل ترک نمی کند و زمانی با آن می ماند و تلاش بسیاری می کند که مجددا به جسم وارد شود ولی تمام این اعمال و تلاش ها بی نتیجه است . زمانی که جسم را متلاشی شده می بیند آنگاه برای همیشه از آن دست بر می دارد و برای گذران زندگی خاویدان خود به جهان روحی خواهد شتافت

نوشته شده در تاريخ جمعه 26 مهر 1392برچسب:, توسط mansour |

نگاهى به پديده «تجربه نزديك مرگ»)
«مردن، ارزشش را دارد، اگر بر اثر آن، معناى زندگى را بيابيم».

(تى. اس. اليوت)
مرگ، واقعيتى است غيرقابل انكار! رسيدن به مرگ براى هر موجود، ضرورى‏تر از حيات اوست. «همگان طعم مرگ را مى‏چشند»(سوره عنكبوت، آيه 57). آدمى از اوّلين روزهاى تاريخ حيات فكرى خويش به تأمل در ماهيت «مرگ» پرداخته و اين كاوش همچنان ادامه دارد.
در اين نوشتار، به «تجربيات نزديك به مرگ»(1) كه برخى افراد مى‏توانند به آنها دست يابند، مى‏پردازيم. آنچه در اين تجربه‏ها روى مى‏دهد، سست شدن ارتباط روح و بدن مادى است. در پى ضعف اين رابطه، روح، آزادى‏اى مى‏يابد و به مشاهداتى نائل مى‏شود كه پيش از آن برايش ميسّر نبوده است. ماوراى مادّه را مى‏بيند و از ناديده‏هايى آگاه مى‏گردد كه تا آن زمان از ديدن آنها محروم و ناتوان بوده است.
مطرح كردن تجربيات نزديك به مرگ، از اين جنبه اهميت دارد كه باعث مى‏شود افراد بسيارى كه مشابه تجربيات مزبور را داشته‏اند، جرئت كافى پيدا كنند تا موارد تجربه خود را جدّى گرفته، از زير ضربات جبران‏ناپذير اتهاماتى از قبيل: اختلال حواس، هذيان گويى، توهّم‏زدگى و... نجات يابند و همچنين پيشرفتهايى در اين باره ايجاد كنند؛ زيرا اين گونه تجربه‏ها، دست كم، پيام‏آور از جهان ديگرند و به صورت هشدار دهنده عمل مى‏كنند.

تجربه نزديك مرگ، چيست؟
در مصاحبه با افراد مختلف در چند كشور، ويژگيهاى مشترك «تجربيات نزديك مرگِ» آنان طبقه‏بندى شده است. بروز يك يا چند تا از اين ويژگيها، معرّف «تجربه نزديك مرگ» است كه از اين پس، آن را «ت.ن.م» مى‏ناميم:

1 . احساس مُردن
بسيارى از مردم تشخيص نمى‏دهند كه تجربه ويژه‏اى دارند كه ربطى به مرگ دارد. آنها مى‏بينند از ارتفاعى در بالاى بدنشان به بدن خود نگاه مى‏كنند و يكباره احساس ترس و يا حيرت و سردرگمى مى‏كنند. يك بانوى 65 ساله ساكن شيكاگو پس از ايست قلبى مى‏گفت: «به سختى مى‏توان اين مطلب را توضيح داد. من لحظاتى را احساس كردم كه در آنها ديگر من همسرى براى شوهرم نبودم؛ مادر بچه‏هايم نبودم؛ فرزند پدرم هم نبودم. من فقط و فقط خودم بودم».

2 . آرامش و نبودن درد
زمانى كه روح بيمار در بدن خود است، درد شديدى را احساس مى‏كند؛ امّا هنگامى كه بندها پاره مى‏شوند، احساس كاملاً واقعى از آرامش و تسكين بروز مى‏كند. يك بانو كه پس از تصادف اتومبيل از نظر پزشكى مرده بود، مى‏گفت: «به نظر مى‏آمد رشته‏هايى كه مرا به جهان متصل كرده بودند، گسسته‏اند. از آن به بعد، احساس ترس نداشتم و بدنم را احساس نمى‏كردم و سر و صداهاى پزشكان و پرستاران را مى‏شنيدم كه در اطراف من مشغول كار بودند؛ ولى همه اينها بى‏معنا بودند».

3 . تجربه خروج از بدن
در اين مرحله، فرد احساس مى‏كند كه بالا مى‏رود و از آنجا به بدن خود نگاه مى‏كند. در اغلب افراد، وقتى كه اين امر اتفاق مى‏افتد، آنها احساس مى‏كنند كه نوعى بدن دارند، هرچند كه در بدن فيزيكى (مادّى) خود نيستند. بدن روحانى (قالب مثالى)، داراى شكل و تركيبى غير از بدن فعلى ماست؛ ولى آنان نمى‏توانند شكل آن را توصيف كنند. يك بيمار، پس از شوك دارويى مى‏گفت: «مى‏توانستم از بالا به كالبدم در پايين نگاه كنم كه روى تخت بيمارستان بودم و پزشكان و پرستاران با عجله به فعاليت مشغول بودند. پس از آن، ناگهان وارد جسمم شدم. خوب به ياد دارم كه پس از اينكه بيدار شدم به پايين تخت نگاه مى‏كردم تا خود را از آنجا پيدا كنم».

4 . تجربه گذر از دهليز
اين مرحله، پس از جدايى روح از بدن رخ مى‏دهد. در اين لحظه دهليز يا تونلى براى افراد تجربه كننده باز مى‏شود و آنها به درون تاريكى به پيش رانده مى‏شوند و به درون فضايى تاريك، شروع به حركت مى‏كنند و در پايان به يك نور بسيار روشن مى‏رسند. برخى از افراد به جاى دهليز از پلكان بالا مى‏روند و برخى نيز خود را در عبور از درهاى پرجلال و جبروتى ديده‏اند كه نماد مشخصى از گذرگاهى به عالمى ديگر به نظر مى‏رسيدند. بعضى در عبور از دهليز، يك صداى زوزه و يا صداى همهمه يا نوسان و لرزش برق يا زمزمه‏اى را مى‏شنوند. در منظره جلوى تصوير، افرادى در حال مرگ ديده مى‏شوند. اطراف آنها را ارواحى احاطه كرده‏اند كه سعى دارند توجه آنها را به بالا معطوف كنند. آنها از درون يك دهليز تاريك گذركرده، به نورى راه پيدا مى‏كنند و در حال ورود به اين نور، احساس احترام نسبت به آن دارند. اين دهليز از لحاظ درازا و پهنا، بى‏نهايت و مالامال از نور است.
اين مرحله را مردى امريكايى اين‏گونه تجربه كرده است: «مشغول بازى گلف بودم كه ناگهان توفان شد و گلوله‏اى از نور به كالبد من اصابت كرد. سپس خودم را بالاى كالبدم ديدم. پس از مدّتى احساس كردم بدنم به سوى تونلى كشيده مى‏شود. احساس مى‏كردم كه به سرعت به طرف جلو حركت مى‏كنم و بعد از آن، داخل تونلى قرار داشتم و شاهد نورى در دهانه خارجى آن بودم كه لحظه به لحظه بزرگ‏تر و بزرگ‏تر مى‏شد».

5 . رؤيت افراد نورانى
هنگامى كه فرد در درون دهليز جاى مى‏گيرد، موجوداتى نورانى را ملاقات مى‏كند. آنها با تلألؤ زيبايى مى‏درخشند؛ تلألؤى كه به نظر مى‏آيد در همه چيز نفوذ كرده، شخص را با عشق و محبّت فرا مى‏گيرد؛ امّا على‏رغم شدت درخشندگى‏اش چشم را ناراحت نمى‏كند.
در اين مرحله شخص با دوستان و اقوام خويش كه قبلاً مرده‏اند، ملاقات مى‏كند. گاهى اوقات افرادى صحبت از شهرهاى زيباى نورانى مى‏كنند كه شكوهى توصيف‏ناپذير دارند. در اين حالت، ارتباطات از طريق كلمات - به گونه‏اى كه ما با آن مأنوسيم - صورت نمى‏گيرد؛ بلكه از طريق تله‏پاتى (ارتباط ذهنى) و بدون رد و بدل شدن الفاظ انجام مى‏شود كه بلافاصله (بدون گذشت زمان) فهميده مى‏شود.
پسر ده‏ساله‏اى كه بر اثر ايست قلبى، ت.ن.م را چشيده بود مى‏گفت: «در قسمتهاى انتهايى تونل به انسانهايى برخورد كردم كه از كالبد آنها نور تابيده مى‏شد، مانند آباژورها. من هيچ كدام از آن انسانها را نمى‏شناختم ولى همه آنها به شدّت و عاشقانه مرا دوست داشتند».

6 . رؤيت موجود نورانى برتر
فردى كه ت.ن.م داشته، معمولاً يك موجود نورانى برتر را ملاقات مى‏كند كه در نظر او مقدّس است. اين امر، چنان است كه برخى مى‏خواهند براى هميشه با او باشند؛ امّا نمى‏توانند و كار موجود نورانى آن است كه آنها را به مرور كردنِ زندگى گذشته‏شان قادر سازد. سپس توسط موجود نورانى به آنها گفته مى‏شود كه بايد به بدن خاكى خود بازگردند.
يك بانوى ميان‏سال در مورد اين تجربه، در زمان كودكى خود چنين مى‏گويد: «در آن لحظات، خود را در يك باغ بزرگ مملو از گل يافتم. داشتم به اطراف نگاه مى‏كردم كه كالبد نورانى را مشاهده كردم. اين باغ، فوق‏العاده نورانى، با طراوت و زيبا بود؛ ولى در مقايسه با موجود نورانى، بسيار بى‏فروغ و رنگ پريده به نظر مى‏رسيد. من احساس مى‏كردم كه شديداً از سوى آن كالبد نورانى مورد عنايت و محبت هستم. اين، بهترين و جالب‏ترين احساسى بود كه در عمرم با آن مواجه شدم و هنوز اين خاطره را به ياد دارم».

7 . مرور كردن زندگى
در اين تجربه، معمولاً كل زندگى فرد در پيش چشم او حاضر است و در واقع، مرورى بر زندگى گذشته صورت مى‏گيرد. چشم‏اندازى فيلم گونه، رنگى و سه بعدى از تك تك همه كارهايى كه فرد در زندگى‏اش انجام داده، در پيش رويش وجود دارد. در اين حالت، فرد، نه فقط هر عمل خويش، بلكه حتّى اثرات هر يك از اعمال خود را بر روى افرادى كه در زندگى در اطرافش بوده‏اند نيز درك مى‏كند. مثلاً اگر كار محبت‏آميزى براى كسى انجام دهيم، بلافاصله به جاى آنها، احساس خوشحالى و خوشى آنها را درمى‏يابيم. همچنين موجود نورانى مى‏پرسد كه: با عمر خود چه كرده‏اى؟ تقريباً همه كسانى كه اين مرحله را مى‏گذرانند، با اين عقيده به زندگى بازمى‏گردند كه مهم‏ترين چيز در زندگى‏شان عشق و محبت است و پس از آن، دانش. اين‏گونه افراد در بازگشت خود، عطشى براى كسب دانش پيدا مى‏كنند.
يك بيمار ساكن اوهايوى امريكا، در سن 23 سالگى چنين مى‏گويد: «روزى در زمانهاى كودكى يك سبد را از دست خواهرم ربودم، به اين علّت كه عروسكى در آن بود كه من آن را دوست داشتم. در اين مرور بر اعمال گذشته (به كمك موجود نورانى)، من از احساس خواهرم در آن لحظه آگاه شدم و به اين دليل، بسيار ناراحت و پشيمان گرديدم. زمانى كه با انسانهايى برخورد مى‏كردم كه آنها را رنجانده بودم، ناراحت مى‏شدم و اگر به كسانى كمكى كرده بودم، از اين عملم شاد مى‏گشتم».

8 . عروج سريع به آسمان
همه افرادى كه ت.ن.م داشته‏اند، به تجربه دهليز دست نيافته‏اند، بلكه برخى تجربه غوطه‏ور شدن را گزارش داده‏اند. در اين حالت، آنان به سرعت به آسمان عروج كرده و كيهان را از نظرگاهى كه فقط مخصوص اقمار مصنوعى و فضانوردان است، ديده‏اند. يكى از كودكان در اين‏باره مى‏گفت: «خود را بسيار بالاتر از زمين ديدم، از ميان ستاره‏ها گذشتم و با فرشتگان ملاقات كردم».

9 . اكراه از بازگشت
براى برخى از افراد، ت.ن.م چنان رويداد لذّتبخشى است كه ديگر نمى‏خواهند از آن بازگردند و از كسى كه باعث بازگشتشان مى‏شود (پزشك)، عصبانى هستند. البته اين، احساسى موقتى است كه بعد از يافتن امكان زندگى مجدد، خوشحال مى‏شوند. شخصى در مورد اين موضوع چنين مى‏گويد: «پس از مشاهده مجدد زندگى گذشته‏ام، ديگر براى بازگشت به بدنم رغبتى نداشتم. در آنجا من راحت بودم و احساس مى‏كردم كالبد نورانى‏اى كه نزديك من آمد و با نورهاى گسترده‏اش اطرافم را احاطه كرد، عشق و محبت فوق‏العاده‏اى نسبت به من دارد. او از من پرسيد كه آيا مى‏خواهم به زندگى برگردم. من به او جواب منفى دادم؛ ولى او به من تأكيد كرد كه بايد به زندگى برگردم؛ زيرا كارهاى زيادى هست كه بايد انجام دهم. در همين لحظات، احساس كردم كه به طرف بدنم كشيده مى‏شوم. سپس چشمانم را گشودم و پزشكى را مشاهده كردم. براى يك لحظه از بازگشت به زندگى عصبانى شدم و از بى‏ارادگى مطلبى ناجور به پزشك معالجم گفتم. پس از مدتى از بيان آن مطلب، پشيمان شدم؛ چون او براى نجات من زحمات زيادى را متحمّل شده بود».

10 . فضا و زمان متفاوت
افرادى كه ت.ن.م داشته‏اند مى‏گويند: زمان به شدّت متراكم است و هيچ شباهتى به زمان عادى ندارد. آنها مى‏گويند: زمان در جريان ت.ن.م مثل حضور در ابديت است. از زنى سؤال كردند كه: تجربه شما چه مدت به طول انجاميد؟ وى گفت: «مى‏توانيد بگوييد يك ثانيه و يا ده هزار سال به طول انجاميد و هيچ فرقى نمى‏كند كه كدام يك را مطرح كنيد».

همگام با سفر
كسانى كه تا نزديك مرگ رفته و جرعه‏اى از تجربيات آن را چشيده‏اند، پرواز روح، گذر از دهليز، مشاهده برخى مردگان، ديدار افراد و انسانهاى نورانى و... را گزارش مى‏دهند.
پرواز روح، بر اثر كاهش ارتباطش با جسم يا وابستگى‏اش به آن است و دهليز، حجاب بين عالم ماده و برزخ است كه در گذر از آن، در انتها به مشاهده نور نائل مى‏آيند. مردگانى كه شخص در ت.ن.م مى‏بيند، برخى از كسانى هستند كه به دليل ارتباط يا علاقه يا نسبت با اين شخص، روحشان در اطراف او قرار دارد و تا آن هنگام، حجاب مادّه، مانع از رؤيت آنها بوده است.

حجاب چهره جان مى‏شود غبار تنم
خوشا دمى كه از آن چهره، پرده برفكنم!
(حافظ)
ما در پاسخگويى به سؤالهاى بنيادين زندگى اُخروى، از انسان هزاران سال پيش، جلوتر نيستيم و هنوز هم بسا سؤالهاى بدون جواب هست كه انسان به دنبال آنها به جستجو و تحقيق مى‏پردازد؛ امّا بسيارى از مردم عادى وجود دارند كه ت.ن.م را داشته و بعضى مراحل آن را طى كرده‏اند.

بازگشت از سفر
پژوهشگران، پس از بررسى مراحل گفته شده از ت.ن.م و خاطرات برخى افراد تجربه كننده، دريافته‏اند كه اين گونه افراد، پس از بازگشت، هيچ‏گاه مانند گذشته نيستند، بلكه پس از اين ماجراها دچار تحولات عميق روحى و عاطفى مى‏شوند و به استعدادهاى روحى فراوانى دست مى‏يابند. سقراط مى‏گويد: «ما از مرگ مى‏ترسيم؛ ولى در عين حال اصلاً نمى‏دانيم كه مرگ چيست». راستى چرا كسانى كه ت.ن.م پيدا كرده‏اند، كمتر از مرگ مى‏ترسند؟ در واقع، اين افراد، كسانى هستند كه مرگ را تجربه كرده و پس از آن، بار ديگر به زندگى برگشته‏اند. آنها به صورت عينى دريافته‏اند كه جريان مردن، ترسناك نيست. اين يكى از سؤالات اساسى در زمينه اثرات اين تجربه است؛ ولى اين تنها اثر آن نيست. در اينجا ما به اثرات پس از بازگشت افراد از ت.ن.م مى‏پردازيم.

رهاورد سفر
1 . عدم ترس از مرگ
كسانى كه ت.ن.م داشته‏اند، ديگر ترسى از مرگ ندارند. اين موضوع براى افراد مختلف، معانى متفاوتى دارد. از نظر برخى ترس اوليه ناشى از درد وحشتناكى است كه به نظر آنها در موقع مرگ بر انسان تحميل مى‏شود. برخى ديگر از اين امر نگران هستند كه در غياب آنها چه كسى مراقبت از عزيزانشان را به عهده خواهد گرفت. بعضى ديگر از اين مى‏ترسند كه آگاهى و شعورشان به يكباره از دست برود. ترس از جهنم و دوزخى شدن نيز خود، عاملى ديگر از آن جمله است. بعضى از افراد هم از ناشناخته‏ها مى‏ترسند.
كسانى كه ت.ن.م داشته‏اند، موقعى كه مى‏گويند ترس از مرگ را از دست داده‏اند، منظورشان اين نيست كه علاقه دارند زودتر بميرند؛ بلكه بيش از هر زمان ديگر به ادامه زندگى علاقه نشان مى‏دهند. در واقع، احساس مى‏كنند كه اكنون تازه زندگى آنها شروع شده است. اگرچه ترس آنها از مرگ كاهش يافته، ولى اراده زندگى و علاقه به زندگى در آنها كم نشده است. اين‏گونه افراد در مقايسه با قبل، از لحاظ روحى - روانى انسانهاى سالم‏ترى شده‏اند.

2 . حس كردن اهميت عشق و محبت
همه آنهايى كه ت.ن.م داشته‏اند، پس از بازگشت مى‏گويند كه: علّت حضور ما در اين جهان، عشق و مهرورزى است و غالباً بر اين باورند كه دوستى و محبّت، نشان بارز خوشبختى و اطمينان است، به گونه‏اى كه مابقى ارزشها در كنار آن، رنگ مى‏بازند. اين آگاهى باعث تغيير و تحوّل شديدى در ساختار فكرى عموم اين افراد مى‏شود. اگر قبلاً براى مردم ارزشى قائل نبوده‏اند، اكنون به هر كسى به عنوان فردى قابل دوست داشتن نگاه مى‏كنند، يا در صورتى كه قبلاً ثروت، تنها قله آرزوهاى آنها بوده است، اكنون محبت برادرانه بر روح و انديشه‏شان حكمفرما شده است.

3 . احساس ارتباط ميان همه چيزهاى جهان
آنان اين احساس را دارند كه همه چيزهاى جهان با يكديگر مرتبط هستند و غالباً حالت احترام جديدى نسبت به طبيعت و جهان اطراف خود مى‏يابند. ما با همه چيز، مرتبط و متّصليم و اگر محبت و عشق خود را در راستاى اين پيوندها و قواعد و ضوابط آنها خرج كنيم، باعث خوشحالى و خوشبختى خود ما مى‏شود.

4 . عشق به آموختن
كسانى كه ت.ن.م داشته‏اند، احترام جديدى نسبت به دانش پيدا مى‏كنند. وجود نورانى به آنها گفته است كه: دانش اندوزى با مرگ خاتمه نمى‏يابد و دانش، چيزى است كه انسانها آن را با خود به عنوان ذخيره به جهان ديگر مى‏برند و متذكر مى‏شود كه قلمرو كاملى از عالم آخرت به پيگيرى شوق‏انگيز علم و دانش اختصاص دارد. اين امر، باعث شده است تا در بازگشت، تشنه علم و آموختن شوند.

5 . احساس جديد كنترل
همه اين نوع افراد، احساس مسئوليت بيشترى در مورد روند و جهت زندگى خود پيدا مى‏كنند. آنها در مورد نتايج آنى و دراز مدّت اعمال خود به شدّت حساس هستند. وقتى كه انسان در قيد حيات است، وقت را به بطالت مى‏گذارند، عذر و بهانه مى‏آورد و حتى حقايقى را مى‏پوشاند كه پوشاندن آنها، خود، باعث افسرده شدن مى‏شود. قرآن در سوره قيامت (آيات 14 و 15) مى‏فرمايد: «انسان بر نفس خود، آگاه است، هرچند كه عذر و بهانه بياورد».
فردى پس از ت.ن.م، در مصاحبه‏اى، آن احساس كنترل را اين‏گونه تعريف مى‏كند: «هنگامى كه آنجا بودم و زندگى خويش را مرور مى‏كردم، هيچ مطلبى پوشيده نبود. من با همان كسانى بودم كه آزارشان داده بودم و با كسانى بودم كه كمكشان كردم تا خوشحال شوند. اميدوارم راهى پيدا كنم تا به هر كسى بفهمانم كه دانستن اين مطلب كه انسان مسئول اعمال خويشتن است، امرى بسيار لذّت بخش است. علاوه بر اين، آرزو داشتم راهى پيدا كنم تا لذت چنين تجربه‏اى را - كه نمى‏توان در نهايت از رو به رو شدن با آن اجتناب كرد - به انسانها بفهمانم. اين تجربه آزادترين احساسى است كه در جهان وجود دارد. اين اتفاق (تجربه) محرّكى قوى براى هر روز از زندگى من است كه بدانم موقعى كه بميرم، با يكايك اعمال خود دوباره رو به رو خواهم شد؛ امّا تفاوتى كه در آن حالت وجود دارد، اين است كه تأثيرات اعمال و رفتارم بر ديگران را احساس خواهم كرد. البته چنين ادراكى مرا به صبر و تفكّر وا مى‏دارد كه از آن، لذّت مى‏برم».

6 . درك ارزش و ضرورت زندگى
تجربه‏كنندگان غالباً به شدّت نگران هستند كه اين جهان با نيروهاى مخرّب گسترده‏اى كه در آن است، صرفاً در دست انسانهاى جايزالخطاست و همين احساسها باعث مى‏شود تا اين‏گونه افراد، اهميت و ارزش زندگى خود را بسيار جدّى بگيرند و فرصت «زندگى» را غنيمت بشمارند. آنها مى‏گويند كه زندگى فرصت بسيار عزيزى است كه بايد از آن به بهترين شكلى بهره برد و معناى كامل آن را درك كرد.

7 . تعلّق خاطر به امور روحى
ت.ن.م، معمولاً منجر به كنجكاوى در امور روحى و معنوى مى‏شود. بسيارى از افراد، پس از تجربه مورد بحث، آموزشهاى روحانى پيشوايان بزرگ دينى را مورد مطالعه و پذيرش قرار مى‏دهند. تقريباً حرف همه آنها اين است كه تجربه جديد آنها، كشف يك دنياى واقعى است كه هيچ وقت تا اين اندازه به وجود آن، باور نداشته‏اند. حالا يقين دارند كه آن دنياى ديگر، وجود دارد و اتفاقاً قواعد و ارزشهاى خاصّى هم بر آن، حاكم است، از آن گونه كه در كتابهاى آسمانى و تعاليم انبياى بزرگ، ديده مى‏شود. جريان وقايع هم بسيار شبيه شرحى است كه كتابهاى آسمانى از چگونگى مرگ و خروج روح و جهان برزخ ارائه مى‏كنند.

8 . ميل بازگشت به جهان واقعى
افلاطون در كتاب «جمهوريت» خود درباره جهان پايين (ماده) و جهان ديگر (معنا) مثالى را مطرح مى‏كند. او مى‏گويد: «ما در اين جهان، همانند زندانيان زنجير شده در درون يك غاريم كه از هنگام تولّد، تنها و تنها رو به انتهاى غار زيسته‏ايم و آن را ديده‏ايم. در پشت سرِ ما و در بيرون غار، آتشى روشن است و اشيا و موجوداتى از جلوى آن در حركت‏اند؛ امّا ما از همه آنها فقط سايه‏هايى را بر روى ديوار انتهايى غار مى‏بينيم و تصوّر مى‏كنيم كه اين سايه‏ها، موجوداتى واقعى‏اند، در حالى كه زندگى در پشت سر ما جريان دارد و حقيقتى است غير از اين سايه‏ها. براى زندانى‏اى كه حتّى لحظه‏اى بيرون غار را ديده باشد، بازگشت به داخل غار، سخت و غير قابل تحمّل است». به همين ترتيب، كسانى كه ت.ن.م داشته‏اند به بازگشت به همان جهان عشق و نور و... ميل وافرى دارند

نوشته شده در تاريخ جمعه 26 مهر 1392برچسب:, توسط mansour |

هم‌نظری شمن‌های بدوی، سرخپوست‌های تولتک،‌ موبدان باستان و همه کسانی که از سر اتفاق تجربه خروج از بدن را از سر گذرانده‌اند جالب توجه است:‌همه آنها به وزش باد هنگام خروج / وجود طنابی اثیری که دو پیکر جسمانی و اختری را به هم وصل می‌کند/ تونل نورانی و بسیار مشترکات دیگر اشاره می‌کنند.

کسانی که به هر دلیل -تصادف، جراحی، شوک ناگهانی- تجربه لحظات نزدیک به مرگ را داشته‌اند نیز اینها را تایید می‌کنند.

***

گویی ما غیر از کالبد جسمانی‌مان کالبدهای دیگری هم داریم. آن ها را تا 7 تا می‌شمارند که به تدریج و با نزدیک‌ شدن به کالبد هفتم رقیق و رقیق‌تر می‌شوند.می‌گویند هفتمین کالبد همان چیزی است که به روح معروف است. تا اینجای ماجرا را گفتم “می‌گویند” چون تجربه شخصی ازش نداشته‌ام. اما کالبد اختری:

دومین کالبد بدن که کپی رقیق‌شده - به لحاظ جنس اثیری‌اش- بدن جسمانی ماست کالبد اختری نام دارد. کالبد اختری در لحظات خروج توسط یک ریسمان ( که می‌توانیم اسمش را بگذاریم ریسمان اختری) به بدن متصل است.ریسمان اختری طول ثابتی ندارد و به قدر دور شدن کالبد اختری از بدن کش می‌‌آید.

کالبد اختری به طور طبیعی هنگام خواب مقداری از بدن (می‌گویند حدود 30 سانتی‌متر) خارج و در هوا معلق می‌شود. می‌گویند علت این مسئله شارژ شدن آن توسط انرژی کیهانی است و به همین علت خوابیدن اینقدر برای انسان مهم است و بی‌خوابی ممتد زودتر از نخوردن و نیاشامیدن انسان را می‌کشد.

تجربه برون‌فکنی حاصل مجموعه وقایعی است که منجر به انتقال آگاهی از کالبد جسمانی به کالبد اختری می‌شود.یعنی به جای این که شما خواب باشید و هیکل اختریتان روی هوا معلق باشد ، بدن جسمانی‌تان خواب است و شما روی هوا معلق می‌شوید. همچنین در برون‌فکنی شما قادر به حرکت در هیات اختری خواهید بود.

قوانین حرکت کالبد اختری چیست؟ تصویری که در فیلمها از روح ترسیم می‌کنند را حتماً دیده‌اید. که خودش از در و دیوار و دستش از همه چیز رد می‌شود و او دیگران را می‌بیند بدون این‌که کسی متوجه حضورش شود. کالبد اختری دقیقاً همچین وضعیتی دارد.حالا در ذهن کاوشگران علمی این سئوال جرقه می‌زند که پس کالبد اختری چطور راه می‌رود؟ مگر نباید به داخل زمین بیفتد؟ سئوال بجایی است. حرکت کالبد اختری هر چند در حیطه قوانین فیزیک نیوتونی نیست اما از ذهنی پیروی می‌کند که بسیار متاثر از تجربه فیزیک نیوتونی است. او بر کف طبقه چهارم راه می‌رود بدون این که به طبقه زیرین بیفتد چون بدن و ذهن ما به این طور راه رفتن عادت دارند. اتفاقاً یکی از نقاط بامزه ماجرا این جاست که چیزی به نام طی کردن مسیر فیزیکی برای کالبد اختری معنا ندارد. شما به محض این که اذن حضور در جایی را بکنید، آنجا خواهید بود. اما تازه‌کاران که هنوز اعتماد به نفس این نوع سفر کردن را ندارند ترجیح می‌دهند به سان کالبد فیزیکی‌شان و در همان محدوده‌ها حرکت کنند.

ممکن است کسی در بازگشت به کالبد فیزیکی‌اش دچار مشکل شود؟برای پاسخ به این سئوال اول لازم برخی مقتضیات فیزیکی خروج از بدن را بررسی کنیم. مهمترین شرط لازم برای برون‌فکنی این است که بدن شما در حالت شبه مرگ فرو رود.یعنی خوابی عمیق. با ضربان قلب پایین.فشار خون پایین.فعالیت کند سیستم گوارش وعصبی. طوری که کسی که بدن شما را ببیند فکر کند (بلا نسبت) مرده‌اید.

با شکم سنگین،‌هنگام درگیری با مسائل جنسی و با فکر ناآرام نمی‌توان برون‌فکنی کرد.در واقع سطح فعالیت‌های متابولیک و هورمونی بدنتان اجازه نمی‌دهد شما آگاهی‌تان را به کالبد اختری منتقل کنید.( روزه گرفتن سه ماه من هم چنین علتی داشت. منطق قضیه مذهبی نیست.اتفاقاً خیلی هم ماتریالیستی است) مسئله این است که بعد از خروج به محض این که سطح فعالیتهای زیستی بدنتان بالا برود شما بلافاصله به بدنتان برمی‌گردید.اگر شما به هر دلیلی هنگام برون‌فکنی احساس ترس یا خطر کنید - که موجب تحریک اعصاب و افزایش ضربان قلب جسمتان شود- در چشم به هم زدنی بیدار خواهید شد. به همین دلیل است که ترس یکی از اصلی‌ترین موانع کسانی‌است که قصد انجام این تجربه را دارند. من در اولین تجربه‌هایم به شدت می‌ترسیدم و بلافاصله بیدار می‌شدم. تفوق به این هراس و حفظ آرامش مدتی طول کشید.

چطور می‌توان آن را تجربه کرد؟ تمرین‌های-قبل از خواب - زیادی در این مورد وجود دارد.از تمرین‌های کلاسیک ( مثل تمرین آسانسور یا پرتاب از دره) تا تمرین‌هایی که با احاطه به مکانیسم تمرین‌های کلاسیک می‌توانید بسازید. امکان تجربه این حالت در خلسه هیپنوتیک برای نوآموزان توصیه می‌شود. اما راه مورد علاقه و نتیجه بخش من “آگاهی در رویا” است. قبل از این که درباره آن بگویم بر این نکته مهم تاکید کنم که زمینه تمام تمرینان برون فکنی “قصد ” انجام آن است. قبل از این که کانال را عوض کنید و تصور کنید داریم به شیوه شارلاتان‌ها کلی‌گویی می‌کنیم ، خوب گوش کنید:

شما قصد انجام عملی را دارید که ذهن شما هیچ تصوری از آن ندارد. منطق رئالیستی سفت و خشن روزمره حتی اجازه نمی‌دهد درباره‌اش کمی تخیل کنید. چه برسد که آن را تجربه کنید.بنابراین به خودتان لطفی بکند و اجازه بدهید منطق روزمره‌تان کمی ترک بخورد. قصد انجام برون‌فکنی داشتن یعنی به آن فکر کنید.درباره‌اش بخوانید.منطقتان را برای پذیرفتن این تجربه کمی آماده کنید.

تمرین آگاهی در رویا دیگر چیست؟ می‌گویند موقع رویا دیدن ما کالبد اختری خارج از بدن با تصویرهای رویا احاطه شده. اگر شما در خواب بفهمید که در حال خواب دیدن‌ هستید ناگهان تصاویر محو می‌شود و شما در کالبد اختری‌تان هستید. این تجربه شخصی اغلب برون‌فکنی‌های من بوده .اول این که هنگام درگیر شدن با این عالم کیفیت رویاهایتان کمی متفاوت می‌شود. هم شارپ‌نس اش بالا می‌رود هم باور پذیری‌اش. خوابهایتان خیلی واضح و خیلی طبیعی خواهد بود. تا مدتها ممکن است در تشخیص خوابهایتان از واقعیت دچار مشکل شوید.این وضوح به قدری ملموس است که بعدها در یادآوری خوابها شک می‌کنید که در عالم رویا چیزی را دیده‌اید یا واقعاً تجربه‌اش کرده‌اید.شما توسط تمریناتی می‌توانید تشخیص خواب دیدن‌تان را بالا ببرید. مچ خودتان را موقع رویا بینی بگیرید و در کالبد اختری خود بیدار شوید(+).در اتاقتان .بالای بدنتان که روی زمین افقی شده. خیلی اتفاقی اینجا به تمرینات مفیدی برخوردم که ممکن است در این زمینه به درد بخورد.

آیا ممکن است این‌ها تنها حاصل تخیل باشد؟آیا ممکن است که شما تنها خیال می‌کنید دارید نوشته‌ای از خواب بزرگ را می‌خوانید؟ غیر ممکن وجود ندارد.اگر این ممکن است آن هم ممکن خواهد بود. اما همه کسانی که تجربه خروج از بدن را می‌گذرانند می‌دانند افاضات دانشمندانه درباره تخیل کردن وضعیت خروج از بدن ، خزئبلاتی بیش نیست! آنها می‌گویند شما در اثر خودتلقینی خواب می‌بینید که از بدنتان خارج شده‌اید ویا بخاطر اختلالی در نیم‌کره‌های مغز تصور می‌کنید که سایه مشابهی خارج از بدنتان دارید.

آنها نمی‌گویند چطور این خواب و خیال می‌تواند این قدر دقیق باشد که شما نه تنها تمام وقایع دور و برتان را ببینید بلکه هنگام “خواب‌دیدن‌تان” وقایع لحظه‌ای خانه همسایه و هر جای دیگر این جهان را هم بتوانید ببینید!

و چیزهای دیگر:

آیا محدوده‌ای برای حرکت کالبد اختری وجود دارد؟ به لحاظ تئوری نه!در واقع خیلی از استادان برون‌فکنی مدعی‌اند قادر به سفر به سیارات دیگر یا حتی حرکت در زمان هستند(‌مدعی‌اند دژاوو یا آشنا پنداری حاصل برخورد شما با لحظاتی است که کالبد اخترین‌تان تجربه کرده ).اما طبق تجربه شخصی و تجربه دیگر دوستانم محدوده‌ای توسط خودتان تعین می‌شود. یعنی از یک جایی به بعد امکان دارد جسارت پرسه زدن نداشته باشید.

 این حالت که موقع خواب احساس می‌کنم ناگهان درون خودم پرت می‌شوم و از خواب می‌پرم به اینها ربط دارد؟ بله…در واقع شما یک جاگیری ناگهانی کالبد اختری داخل بدنتان را تجربه می‌کنید.y

نوشته شده در تاريخ جمعه 26 مهر 1392برچسب:, توسط mansour |

متافيزيك و مرگ(قسمت1) ::



“مرگ”به معني فوت، موت، مردن و فنا آمده است. موت عبارت از نداشتن حيات و آثار آن(شعور و اراده) مي*باشد، همچنين مفارقت روح از بدن را نيز موت مي*گويند. فوت از مصدر توفي بوده كه معني آن گرفتن چيزي بطور كامل و تام است.

مرگ يكي از مراحل زندگي و رشد و تكامل موجودات است، در اصل مرگ انتقال از مرحله*اي به مرحلة ديگر زندگي مي*باشد(انتقال از تاريكي به نور، از كوري به بينايي، از جهل به دانايي). پيامبر عظيم الشأن اسلام ـ*كه درود خدا بر او بادـ مي*فرمايند:«براي بقاء خلق شده*ايد نه براي نابودي و فناء، و با مرگ تنها از دنيايي به دنياي ديگر منتقل مي*شويد.» سقراط معتقد است كه مرگ انتقال از طبقة فيزيكي به عالم مثال است كه با راهنمايي ارواح نگهبان صورت مي*گيرد.

«امام بزرگوار حضرت *علي*ْبن*محمد(عليه*السل� �م) نزد يكي از اصحاب خود كه بـيمار بود رفـت. او مي*گـريست و از مردن بي*تابي مي*كرد. حـضرت بـه او فرمودند: اي بندة خدا، تو از مرگ مي*ترسي چون آن را نمي*شناسي. اگر بدن تو چندان كثيف و چركـين شـود كه از شـدت چرك و كثافـت متـأذي شوي و بدنت پر از زخم شود و گال بگيري و بداني كه اگر در حمامي خودت را بشويي همة آنها از بين مي*رود، آيا دوست نداري به آن حمام روي و چرك و كثافت را از خودت بشويي يا دوست داري حمام نروي و به همان حال باقي بماني؟ عرض كرد: چرا، يابن رسول الله(دوست دارم حمام بروم)، (حضرت) فرمودند: اين مرگ همان حمام است و آخرين گناهان و بدي*هاي وجود تو را پاك و تميز مي*كند. پس هر* گاه وارد آن(حمام مرگ) شدي و از آن گذشتي از هر گونه غم و اندوه و رنجي رهايي يابي و به هر گونه خوشي و شادماني برسي. در اين هنگام آن مرد آرام گرفت و تن به مرگ سپرد و حالش جا آمد و چشم خود را بست و جان داد.»

مرگ همان خواب اما طولاني*تر است، در حقيقت مرگ را مي*توان نوعي خواب تلقي كرد كه در آن روح بطور موقت از جسم خارج مي*شود. البته خوابِ واقعي، زندگي است بدين معني كه زندگي يك نوع خواب است كه غفلت و فراموشي در آن، ما را فرا گرفته است.

مرگ، يك غنيمت و رحمت، دروازة رسيدن به آخرت و هماوردي شكست ناپذير است كه مي*تواند پيك خوشي و آسايش و يا پيك بدبختي و پشيماني باشد. مرگ براي افراد صالح، ماية آسودگي، هديه*اي عالي و صافي*اي براي پاك شدن از گناهان است ولي براي اشخاص ناصالح، ميهماني ناخواسته بوده، كه تيره كنندة شهوات و جدا كنندة *آنها از خوشي*ها مي*باشد. مرگ شهدي است كه مي*تواند براي بعضي تلخ باشد.

بعضي از علما و دانشمندان معتقدند كه مرگ مانند زندگي است بدين معني كه شناخت زندگي، شناخت مرگ است، عده*اي مرگ را دشمن زندگي و عده*اي آن را شيريني و حلاوت زندگي مي*دانند. برخي زندگي را نوعي مرخصي مي*دانند بدين معني كه چند روزي در اين دنيا هستيم و بزودي به جايگاه اول خود باز مي*گرديم. مرگ هستة اول زندگي، مشاوري عالي، محافظي قوي و سپر بلاها مي*باشد.

ديدگاه عرفا نسبت به زندگي و مرگ متفاوت از ديگران است، آنها مرگ واقعي را آن لحظه*اي مي*دانندكه انسان از خدا جدا شده، تولد را زماني مي*دانندكه انسان به خدا وصل گردد. عده*اي آن را آغاز بازگشت به سوي الله مي*دانند ولي برخي معتقدند نقطة آغاز برگشت به سوي خدا تولد است. عرفا معتقدند مردگان واقعي كساني هستند كه با زبان معمولي حرف مي*زنند، با چشم معمولي مي*بينند و با گوش معمولي مي*شنوند و نمي*توانند وراي اينها را احساس كنند.

بشر همواره خواستار رسيدن به جاودانگي بوده، براي رسيدن به آن از هيچ كوششي فرو گذار نكرده است. به همين دليل در طول تاريخ، پادشاهان همواره در جستجوي آب حيات بوده*اند يا دانشمندان امروز، به دنبال راههايي براي افزايش عمر انسانها مي*باشند. انسانها مرگ را سد راه خود براي رسيدن به جاودانگي مي*دانند و تصور مي*كنند كه با غلبه بر مرگ به جاودانـگي خواهند رسيد. اين در حالي است كه مرگ نه تنها سد راه جاودانگي نمي*باشد بلكه دروازة ورود به جاودانگي است.

ياد مرگ بسيار ارزشمند است و فوايد زيادي به دنبال دارد. چه خوب است كه انسان همواره به ياد مرگ باشد. ياد مرگ بهترين زهد نسبت به دنيا، عامل بي*رغبتي به دنيا و باعث حقير نمودن دنيا در ديد بندگان است. ياد مرگ برترين عبادت و بهترين موضوع براي انديشه كردن و مراقبه نمودن است. خاموش كردن آتش حرص و طمع، شكستن ميل، هوي و هوس، لطيف كردن
طبع، كشتن شهوات و خشكاندن ريشه*هاي غفلت از آثار ديگر ياد نمودن مرگ است؛ همچنين باعث آسان نمودن و عدم ترس از آن مي*شود.

ترس از مرگ يكي از معضلات تمام اقشار بشر مي*باشد. البته حقيقت آن است كه جسم از مرگ مي*هراسد ولي روح نه تنها هراسي از مرگ ندارد بلكه مشتـاق آن است. پس، انسـان ذاتاً تـرسي از مرگ ندارد و فكر مي*كند كه از مرگ مي*ترسد و اين يك نوع غفلت است. دلايل مختلفي در ترس از مرگ وجود دارد كه به اختصار به آنها اشاره مي*كنيم:
1ـ رنج و سختي كه انسان در هنگام مرگ آن را مي*چشد كه البته اين رنج و سختي فقط در گروه خاصي وجود دارد و شامل تمام انسانها نمي*شود.
2ـ گمان آنكه انسان با مرگ نيست و نابود مي*شود و اينكه مرگ پايان همه چيز است، اين در حالي است كه مرگ آغاز يك راه جديد و بسيار طولاني است.
3ـ عدم شناخت مرگ و دنياي بعد از آن كه در بيشتر افراد ديده مي*شود(انسان ذاتاً نسبت به هر چيز ناشناخته ولو آنكه مطلوب باشد هراس دارد.)
4ـ انسان در هنگام مرگ متوجه مي*شود دنيايي كه به آن دل بسته بود، واهي و هيچ بوده است.

«حضرت امام جوادـ*كه درود خدا بر او و خاندانش بادـ در پاسخ به سؤال از علت ناخوش داشتن مرگ(مي*فرمايند): زيرا مردم مرگ را نمي*شناسند و از اين رو آن را ناخوش مي*دارند، در صورتي كه اگر مرگ را مي*شناختند و از اولياي خداي عزوجل بودند، بي*گمان آن را دوست مي*داشتند و مي*فهميدند كه آخرت براي آنها بهتر از دنياست. حضرت سپس فرمودند: اي ابو عبد*الله، به چه دليل كودك و ديوانه از خوردن دارو كه بدنشان را سالم مي*كند و دردشان را برطرف مي*سازد خودداري مي*ورزند؟ عرض كرد: چون سودمندي دارو را نمي*دانند. حضرت فرمودند: سوگند به آنكه محمد(صلي**الله*عليه*وآل� �*وسلم) را به حق پيامبر كرد، هر كس خودش را براي مرگ چنان كه شايد و بايد آماده گرداند، سودمندي مرگ براي او بيشتر از سودمندي اين دارو براي اين شخص تحت درمان است. بدان كه اگر مردم مي*دانستند مرگ به چه نعمتي مي*انجامد، بي*گمان بيشتر از خردمند دورانديشي كه براي برطرف كردن بيماريها و كسب سلامتي*ها در پي داروست، مرگ را مي*طلبيدند و دوستش مي*داشتند.»

«يكي از پيامبران هنگام مرگ گريه مي*كرد، او را وحي آمد كه از مرگ مي*نالي و مرگ نخواهي، گفت: نه، خداوندا، گريه بواسطة غيرت كساني است كه پس از من ذكر تو كنند و من نتوانم.»

نوشته شده در تاريخ جمعه 26 مهر 1392برچسب:, توسط mansour |

رمز سفر روح ، جدائي روح از بدن از 3 اصل اساسي تشکيل ميشود . سه پايه مثلث اين اصول عبارتند از : 1- تفکر 2- نور 3-صوت
هريک از اين سه داراي نقشي در ترک ارادي بدن و بازگشت به آن مي باشد تا وقتيشما يي که به سفر روح به اراده خود علاقه داريد ، تا زماني که با اين سهعنصر اساسي آشنائي نداشته باشيد و آنها را مجموعه اي از وسائط به کارنگيريد موفقيت شما به سه جهان قابل روئت محدود خواهد شد تفکر آن اصلي کهبه عنوان فعاليت ميشناسيم توسط قوه تخيل به انجام ميرسدبا قرار دادننيتمان در موقعيت يا عملي خاص ، کالبد هاي دروني مان در محدوده سه جهاناول دنباله روي فکرمان خواهند بود منظور از سه جهان اول سه جهان بعد ازجهان مادي است که به ترتيب عبارتند از جهان اثيري جهان علي و جهان ذهني باقرار دادن نيت روي هر يک از اين کالبدها فکرمان در همان موقعيت و محدودهايجاد شده و سفر در يکي از اين 3 جهان پايين آغاز مي شود نيت اصلي در اينسفر اين است که با يک سفير روح ( اساتيدي که قادرند با سهولتي آشکار ازميان طبقات مختلف بگذرند و به جهان هاي بالا برسند يا فرشتگان ) که ميتوانندما را در کسب تجربه در حالت خارج از بدن ياري دهد ارتباط برقرارکنيم .
دومين بخش به نور هستي مربوط ميشود ، طبيعت حقيقي اين پديده دراين است که براي آناني که به اندازه کافي خوشبخت هستند که نور را در شکلخالصش دريافت کنند ،خرد. عشق و برکت به ارمغان مي آورد . اين نور اغلب بهصورت يک شعله گلي رنگ مانند ردائي به دور شخص که به عنوان کانال انتخابشده ميپيچد. نهايت ديگر آن به صورت درخشندگي تابناکي است که خود را به دورشخص ميپيچد نور خدا ، هنگاميکه خود را از طريق روح در يک فرد ملاقات ميکند ، تبعيض قائل نمي شود . اين نور بر هر کسي که باز بوده و آمادهدريافتش باشد جلوه ميکند .
صوت سومين و مهمترين بخش از اين سه اصل استصوت تم اصلي تمام اديان و نيروي آفريننده و حفظ کننده تمام جهان ها ، ازجمله جهان مادي است . اين صوت مترادف ،همه آن چيزي است که خداي تعالي هستو همه آنچه در تمامي جهانها انجام ميدهد ثابت شده. (صوت براي تمام موجوداتتاثير دارد حتي گياهان ) (( در برخي مناطق براي رشد بهتر گياهان استفادهميشود از نظر علمي نيز ثابت شده تنها از طريق اين صوت است که هستي خدا وهستي تمام هستي معنا دارد اصلا فقط يک جريان صوتي وجود دارد و هرچه هست ونيست تنها همانست ))) به عبارتي ديگر صوت تمامي وجود الهي در عمل است وتمامي خصوصيات او را در بر ميگيرد . از طريق نور و صوت است که روح کلميتواند خود را برآگاهي انساني متجلي کند هنگاميکه وجدان معنوي ( آگاهيمعنوي) در يک شخص بيدار شود به خصوص اگر شخص فن سفر روح را بلد باشد قادربه شنيدن جريان صوتي خواهد بود و هنگاميکه آن را احساس کند قدرت خدا رااحساس کرده اين صدا در واقع خداي تعالي است که خود را در صورتي قابل ديدنو شنيدن متجلي ميکند.( مانند الهاماتي که بعضي مواقع براي شخص اتفاق ميافتد در واقع نور هم تجلي مرئي صوت است که ما قادر به ديدن آن باشيم .جريان، فقط جريان صوتي است و بس هنگاميکه شخص قابليت سفر روح را در خودتوسعه دهد گوش معنوي او قادر به شنيدن صدا شده و از آن لحظه تزکيه ذهن وروح او آغاز ميشود. اينها سپس براي دريافت نوسانات بالاتر پاک خواهند شدکسيکه قابليت سفر روح را دارد مي تواند با نشستن در سکوت و به حالتاستراحت مطلق در آوردن خود آن را تمرين کند وقتي اين تجربه در چندين جلسهتمرين ادامه پيدا کند تمرين کننده درميابد که صدا توسط گوش درون کم کمشنيده خواهد شد و نور در پيش چشم هاي معنوي شروع به ظاهر شدن خواهد کرد .رسيدن به اين مرحله به تمرين نياز دارد البته روش هاي سريعتري نيز وجوددارد ممکن است براي شما اتفاق افتاده باشه وقتي چشماتون رو بستين و دارينفکر ميکنين يه نوري رو ببينين که اول به جلو ميره بعد رنگ عوض ميکنه بعدشروع به رفت و برگشت ميکنه اگر هم نديديد ميتونيد يه بار امتحان بکنيد ضررنميکنيد اين سه اصل بايد باهم يکي شوند فکر – نور- صوت.
نفس برتر ماهنگاميکه خارج از بدن است با سطوح عظيمي از نور برخورد پيدا ميکند اما اوميتواند توسط فکر –فعل جهان هاي ديگر-در هر کجا مايل باشد گذر کند زيرا کهآن تمايل ( يا خواسته ) با آنچه فکر دستور ميدهد مطابقت خواهد داشت ايناصول جزئي از درون روح انسان خواهد شد و ميتواند براي جنبه هاي انتفاعيخود انسان يا براي يک نياز جهاني در ميان همنوعانش مورد استفاده قرار گيرد.صوت اصل اساسي در سفر روح است به عبارتي سنگ طاق معماري تمام جهان درتماميتش ميباشد .

نوشته شده در تاريخ جمعه 26 مهر 1392برچسب:, توسط mansour |

ارواح شرير كدامند و چه تفاوتی با جن دارند؟
مطالعات بر روی آثار بشر بدوی از قبيل نقاشی ها و كنده كاريهای غارها نشان می‌دهد كه انسان از ابتدای آفرينش وجود موجوداتی غير از خود را در محيط پيرامونش حس كرده است. موجوداتی كه ترس، وحشت و حتی نوعی پرستش و كرنش را در
آنها ايجاد می‌كرده است. پس از اختراع زبان و خط، هر قوم و قبيله ای نامی برآنان گذاردند و برای ارتباط يا دفع آنان آدابی را برای خود قائل شدند و اين آداب نسل به نسل تداوم يافت چنان كه امروز هنوز در افريقا رسومی با همان روش سنتی برای ارتباط با اين موجودات و يا دفع آنان صورت می‌گيرد. به عنوان مثال در آيين مسيحيت، جن گيری يك سابقه ديرينه دارد كه اغلب كشيش ها اقدام به آن می‌كنند و در واقع معتقدند كه شيطان در قالب جسم فردی رسوخ می‌كند. البته تقريبا به غير از مسلمانان همگی اين موجودات را ارواح شرير می‌نامند و برای دفع شر آنان اعتقادات مخصوص به خود دارند. مثلا برخی از اروپاييان امروزی بر مبنای يك تفكرسنتی وقتی در خيابان راه می‌روند دستهای خود را تكان می‌دهند تا از ارواح شرير دور بمانند و يا در روز معينی از سال مراسمی برپا می‌كنند كه در آن عده ای بسيار از مردم لباسی شبيه به لباس اتاق عمل می‌پوشند، بوقی در دست می‌گيرند و در آن می‌دمند. اما بنا بر اعتقادات مسلمانان تنها موجودات ماوراؤالطبيعه فرشته ها و جن ها هستند و روح انسان وقتی كاملا از بدن انسان خارج شود، نه تنها قدرتی ندارد بلكه انسان هم نمی تواند هيچ گونه تسلطی برآن داشته باشد، مگر به خواست خداوند.
در كتاب «ارتباط با ارواح» اين طور آمده: «تسلط ارواح عقب مانده بر انسانها را در اصطلاح عاميانه «جن زدگی» می‌گويند كه در واقع به همان مفهوم افسون و تسخير است. ما استفاده از اين اصطلاحات را به دو علت صلاح نمی دانيم؛ اول اين كه، جن
واژه ای است مخصوص موجودات هوشمند كه برطبق روايتی عاميانه معمولا برای ايجاد شر خلق گشته اند، و همواره محكوم به بدی كردن می‌باشند حال آنكه هيچ موجودی به خاطر بدی كردن آفريده نمی شود، مشيت پروردگار چنان است كه راه تكامل و
تعالی همواره به روی تمام موجودات هوشمند باز باشد. دوم اين كه اصطلاح «جن زدگی» غالبا بدين معنی به كار می‌رود كه جسم شخص جن زده را يك جن ديگر و يا روح متصرف شود. يعنی در واقع دو نوع سكونت در قالب يك بدن و اين فقط يك نوع
استثناست نه يك تصرف يا دشمنی و آزار، بدين جهت واژه جن زدگی به مفهوم عاميانه آن برای ما قابل قبول نيست».
آنچه از اين متون و بسياری از متون ديگر برمی آيد اين است كه واژه «جن» در فرهنگ های ديگر نيز وجود دارد ولی عموما آن را شيطان و يا ارواح شرير می‌نامند. در حالی كه ما مسلمانان معتقديم كه در ميان جنيان، جن صالح و نيكوكار نيز وجود دارد.
اسماعيل حسين زاده سرابی در كتاب «سيمای جن»اين طور می‌نويسد: «سالها پيش در مشهد مسئله احضار روح غوغايی عجيب به راه انداخته بود تا اين كه دو نفر از علمای معتبر مشهد خواستار شركت در آن مجلس شدند و پس از حضور، از نزديك جريان حركت ميز را مشاهده كردند. در جلسه ديگر يكی از آن دو درخواست كرد كه ميز (مقصود ميز مخصوص احضار روح است كه روی آن همه حرفها نوشته شده و جنها توسط اشاره ای ميز راتكان می‌دهند تا روی حرف مورد نظر بايستد) را بگردانند، اين عالم چون دارای علوم و معنويت خاصی بود و راه مكالمه صحيح با موجودات نامرئی را بلد بود، گرداننده ميز را به اسمايی كه حضرت سليمان (ع) می‌دانست و با آن اسما جنيان را مسخر كرده بود، قسم داده و پرسيده بود: شما روح انسان هستيد يا موجودی ديگر؟ و شروع به خواندن حروف الفبا كرده در نهايت اين جمله ها حاصل شد: من جن هستم». زمرديان نيز در كتاب «شيطان كيست» می‌گويد: «مدتهاست (ارتباط گيرندگان با روح) با وسيله های گوناگون با جن تماس می‌گيرند... البته جن خود را به آنها با نام روح يكی از افراد معرفی می‌كند و آنها بر اين باورند كه با روح آدمی تماس گرفته اند، در حالی كه اغلب تماس آنها با جن و شيطان است.»
آيا جن علم غيب دارد
قابليت های موجود در جن كه ناشی از نوع خلقتش می‌باشد (مانند پنهان بودن از چشم، طی مسافت كردن و غيره) اين تصور را در ذهن انسانها ايجاد می‌كند كه اين موجودات از عالم غيب آگاهند. البته بسياری از ارتباط برقراركنندگان آگاهانه به قصد سوؤ
استفاده و فريب مردم و يا ناآگاهانه به اين باورها دامن زده اند، ولی حقيقت آن است كه تنها خداوند است كه آگاه به غيب می‌باشد و لاغير، چنان چه می‌فرمايد: «خداوند دانای غيب است و غيب خود را بر هيچ كس آشكار نمی سازد، مگر بر آن پيامبری كه از اوخشنود باشد». و البته بسيار ديده شده در جريان همين احضار روح كه ما آن را احضار جن می‌دانيم، جنيان توانسته اند پاسخ های درست و مناسبی را ارائه دهندكه آن را نبايد ناشی از علم غيب آنان دانست، زيرا جنها از آنجايی كه به راحتی می‌توانند طی طريق كنند، می‌توانند از همنوعان خود كه در جريان ماجرا قرار دارند پاسخ را جويان شده و به شخص رابط اطلاع دهند و يا از امكانات ديگری استفاده كنند كه ما از آن بی خبريم. به هر حال علم غيب چه برای انسان و چه برای جن منتفی است مگر برای عده ای خاص كه از طرف خداوند اين توانايی برايشان ممكن می‌شود

نوشته شده در تاريخ جمعه 26 مهر 1392برچسب:, توسط mansour |

نظريه جهان هاي موازي

انديشه وجود يک خود ديگر نظير آنچه که در بالا شرح آن رفت عجيب و غير معقول به نظر مي رسد، اما آنگونه که از قرائن بر مي آيد انگار مجبوريم آن را بپذيريم. زيرا مشاهدات نجومي از اين انديشه غير مادي پشتيباني مي کنند. بنابر اين پيش بيني ساده ترين و پر طرافدار ترين الگوي کيهان شناسي که امروزه وجود دارد، اين است که هر يک از ما يک جفت (همزاد) داريم که در کهکشاني که حدود 280 ^ 10 متر دورتر از زمين قراردارد، زندگي مي کنند .

اين مسافت آنچنان زياد است که بطور کامل خارج از هر گونه امکان بررسي هاي نجومي است اما اين امر واقعيت وجود نسخه دوم ما را کمرنگ نمي کند. اين مسافت بر اساس نظريه احتمالات مقدماتي برآورده شده و حتي فرضيات خيالپردازانه فيزيک نوين را نيز در بر نگرفته است .

فضاي بيکران

اينکه فضا بيکران است و تقريبا بطور يکنواخت از ماده انباشته شده است، چيزي که مشاهدات هم آن را تأييد مي کنند. در فضاي بي کران حتي غير محتمل ترين رويدادها نيز بالاخره در جايي ، اتفاق خواهند افتاد.

در اين فضا ، بينهايت سياره مسکوني ديگر وجود دارد، که نه تنها يکي بلکه تعداد بيشماري از آنها مردماني دارند که شکل ظاهري ، نام و خاطرات آنها دقيقا همان هاست که ما داريم. به ساکناني که تمامي حالت هاي ممکن ار گزينه هاي موجود در زندگي ما را تجربه مي کنند. من و شما احتمالا هرگز "خود" هاي ديگران را نخواهيم ديد .

وسعت عالم

دورترين فاصله اي که ما قادر به ديدن آن هستيم، مسافتي است که نور در مدت 14 ميليارد سال که از انفجار بزرگ و آغاز انبساط عالم سپري شده است، طي مي کند. دورترين اجرام مرئي هم اکنون حدود 26^10×4 متر دور تر از زمين قرار دارند. اين فاصله که عالم قابل مشاهده توسط ما را تعريف مي کند.

به طور مشابه ، عالم هاي خود هاي ديگر ما کراتي هستند به همين اندازه ، که مرکزشان روي سياره محل سکونت آنهاست. چنين ترکيبي ساده ترين و سر راست ترين نمونه از جهان هاي موازي است. هر جهان تنها بخشي کوچک از "جهان چند گانه" بزرگتر است.

جدال فيزيک و متا فيزيک

با اين تعريف از جهان ممکن است شما تصور کنيد که مفهوم جهان چند گانه تا ابد در محدوده قلمرو متا فيزيک باقي خواهد ماند. اما بايد توجه داشت که مرز ميان فيزيک و متا فيزيک را اين مسأله که يک نظريه از لحاظ تجربه قابل آزمون است، يا خير تعيين مي کند نه اين موضوع که فلان نظريه شامل انديشه هاي غريب و ماهيت هاي غير قابل مشاهده است .

مرز هاي فيزيک به تدريج با گذر زمان فراتر رفته و اکنون مفاهيمي است بسيار انتزاعي تر نظير زمين کروي ، ميدان الکترو مغناطيسي نامرئي ، کند شدن گذر زمان در شرعتهاي بالا ، برهم نهي کوانتومي ، فضاي خميده و سياهچاله ها را در بر گرفته است. طي چند سال گذشته مفهوم جهان چند گانه نيز به اين فهرست اضافه شده است .

پايه اين انديشه بر نظرياتي است که امتحان خو را به خوبي پس داده اند. نظرياتي همچون نسبيت و نظريه مکانيک کوانتومي ، افزون بر آن به دو قاعده اساسي علوم تجربي نيز وفادار است. که پيش بيني مي کنند و مي توانند آن را دستکاري نمايند .

انواع جهان هاي موازي

دانشمندان تاکنون چهار نوع جهان موازي متفاوت را تشريح کرده اند. هم اکنون پرسش کليدي وجود يا عدم جهان چند گانه نيست ، بلکه سوال بر سر تعداد سطوحي است که چنين جهان مي توان داشته باشد .

يکي از نتايج متعدد مشاهدات کيهان شناسي اخير اين بوده است که جهان هاي موازي ديگر مفهومي خيالپردازانه و انتزاعي صرف نيست. به نظر مي رسد که اندازه فضا بينهايت است. اگر اين گونه باشد، بالاخره در جايي از اين فضا هر چيزي که امکان پذير باشد واقعيت خواهد يافت. اصلاً مهم نيست که امکان پذيري آن تا چه حد نامتحمل است

فراسوي محدوده ديد تلسکوپ هاي ما ، نواحي ديگري از فضا کاملا شبيه آنچه که پيرامون ماست وجود دارند آن نواحي يکي از انواع جهان هاي موازي هستند. دانشمندان حتي مي توانند محاسبه کنند که اين جهان ها بطور متوسط چقدر با ما فاصله دارند و مهم تر از همه اينکه تمامي اينها فيزيک حقيقي و واقعي است .

زماني که کيهان شناسان با نظرياتي روبرو مي شوند که از استحکام لازم برخوردار نيستند، نتيجه مي گيرند که جهان هاي ديگر مي توانند ويژگيها و قوانين فيزيکي کاملا متفاوتي داشته باشند. وجود اين جهان ها بسياري از جنبه هاي پرسش بنيادي در خصوص ماهيت زمان و قابل درک بودن جهان فيزيکي را پاسخ داد

نوشته شده در تاريخ جمعه 26 مهر 1392برچسب:, توسط mansour |

ارواح شرير كدامند و چه تفاوتی با جن دارند؟
مطالعات بر روی آثار بشر بدوی از قبيل نقاشی ها و كنده كاريهای غارها نشان می‌دهد كه انسان از ابتدای آفرينش وجود موجوداتی غير از خود را در محيط پيرامونش حس كرده است. موجوداتی كه ترس، وحشت و حتی نوعی پرستش و كرنش را در
آنها ايجاد می‌كرده است. پس از اختراع زبان و خط، هر قوم و قبيله ای نامی برآنان گذاردند و برای ارتباط يا دفع آنان آدابی را برای خود قائل شدند و اين آداب نسل به نسل تداوم يافت چنان كه امروز هنوز در افريقا رسومی با همان روش سنتی برای ارتباط با اين موجودات و يا دفع آنان صورت می‌گيرد. به عنوان مثال در آيين مسيحيت، جن گيری يك سابقه ديرينه دارد كه اغلب كشيش ها اقدام به آن می‌كنند و در واقع معتقدند كه شيطان در قالب جسم فردی رسوخ می‌كند. البته تقريبا به غير از مسلمانان همگی اين موجودات را ارواح شرير می‌نامند و برای دفع شر آنان اعتقادات مخصوص به خود دارند. مثلا برخی از اروپاييان امروزی بر مبنای يك تفكرسنتی وقتی در خيابان راه می‌روند دستهای خود را تكان می‌دهند تا از ارواح شرير دور بمانند و يا در روز معينی از سال مراسمی برپا می‌كنند كه در آن عده ای بسيار از مردم لباسی شبيه به لباس اتاق عمل می‌پوشند، بوقی در دست می‌گيرند و در آن می‌دمند. اما بنا بر اعتقادات مسلمانان تنها موجودات ماوراؤالطبيعه فرشته ها و جن ها هستند و روح انسان وقتی كاملا از بدن انسان خارج شود، نه تنها قدرتی ندارد بلكه انسان هم نمی تواند هيچ گونه تسلطی برآن داشته باشد، مگر به خواست خداوند.
در كتاب «ارتباط با ارواح» اين طور آمده: «تسلط ارواح عقب مانده بر انسانها را در اصطلاح عاميانه «جن زدگی» می‌گويند كه در واقع به همان مفهوم افسون و تسخير است. ما استفاده از اين اصطلاحات را به دو علت صلاح نمی دانيم؛ اول اين كه، جن
واژه ای است مخصوص موجودات هوشمند كه برطبق روايتی عاميانه معمولا برای ايجاد شر خلق گشته اند، و همواره محكوم به بدی كردن می‌باشند حال آنكه هيچ موجودی به خاطر بدی كردن آفريده نمی شود، مشيت پروردگار چنان است كه راه تكامل و
تعالی همواره به روی تمام موجودات هوشمند باز باشد. دوم اين كه اصطلاح «جن زدگی» غالبا بدين معنی به كار می‌رود كه جسم شخص جن زده را يك جن ديگر و يا روح متصرف شود. يعنی در واقع دو نوع سكونت در قالب يك بدن و اين فقط يك نوع
استثناست نه يك تصرف يا دشمنی و آزار، بدين جهت واژه جن زدگی به مفهوم عاميانه آن برای ما قابل قبول نيست».
آنچه از اين متون و بسياری از متون ديگر برمی آيد اين است كه واژه «جن» در فرهنگ های ديگر نيز وجود دارد ولی عموما آن را شيطان و يا ارواح شرير می‌نامند. در حالی كه ما مسلمانان معتقديم كه در ميان جنيان، جن صالح و نيكوكار نيز وجود دارد.
اسماعيل حسين زاده سرابی در كتاب «سيمای جن»اين طور می‌نويسد: «سالها پيش در مشهد مسئله احضار روح غوغايی عجيب به راه انداخته بود تا اين كه دو نفر از علمای معتبر مشهد خواستار شركت در آن مجلس شدند و پس از حضور، از نزديك جريان حركت ميز را مشاهده كردند. در جلسه ديگر يكی از آن دو درخواست كرد كه ميز (مقصود ميز مخصوص احضار روح است كه روی آن همه حرفها نوشته شده و جنها توسط اشاره ای ميز راتكان می‌دهند تا روی حرف مورد نظر بايستد) را بگردانند، اين عالم چون دارای علوم و معنويت خاصی بود و راه مكالمه صحيح با موجودات نامرئی را بلد بود، گرداننده ميز را به اسمايی كه حضرت سليمان (ع) می‌دانست و با آن اسما جنيان را مسخر كرده بود، قسم داده و پرسيده بود: شما روح انسان هستيد يا موجودی ديگر؟ و شروع به خواندن حروف الفبا كرده در نهايت اين جمله ها حاصل شد: من جن هستم». زمرديان نيز در كتاب «شيطان كيست» می‌گويد: «مدتهاست (ارتباط گيرندگان با روح) با وسيله های گوناگون با جن تماس می‌گيرند... البته جن خود را به آنها با نام روح يكی از افراد معرفی می‌كند و آنها بر اين باورند كه با روح آدمی تماس گرفته اند، در حالی كه اغلب تماس آنها با جن و شيطان است.»
آيا جن علم غيب دارد
قابليت های موجود در جن كه ناشی از نوع خلقتش می‌باشد (مانند پنهان بودن از چشم، طی مسافت كردن و غيره) اين تصور را در ذهن انسانها ايجاد می‌كند كه اين موجودات از عالم غيب آگاهند. البته بسياری از ارتباط برقراركنندگان آگاهانه به قصد سوؤ
استفاده و فريب مردم و يا ناآگاهانه به اين باورها دامن زده اند، ولی حقيقت آن است كه تنها خداوند است كه آگاه به غيب می‌باشد و لاغير، چنان چه می‌فرمايد: «خداوند دانای غيب است و غيب خود را بر هيچ كس آشكار نمی سازد، مگر بر آن پيامبری كه از اوخشنود باشد». و البته بسيار ديده شده در جريان همين احضار روح كه ما آن را احضار جن می‌دانيم، جنيان توانسته اند پاسخ های درست و مناسبی را ارائه دهندكه آن را نبايد ناشی از علم غيب آنان دانست، زيرا جنها از آنجايی كه به راحتی می‌توانند طی طريق كنند، می‌توانند از همنوعان خود كه در جريان ماجرا قرار دارند پاسخ را جويان شده و به شخص رابط اطلاع دهند و يا از امكانات ديگری استفاده كنند كه ما از آن بی خبريم. به هر حال علم غيب چه برای انسان و چه برای جن منتفی است مگر برای عده ای خاص كه از طرف خداوند اين توانايی برايشان ممكن می‌شود

نوشته شده در تاريخ جمعه 26 مهر 1392برچسب:, توسط mansour |

مزاد

این موجود با نامی از ریشه آلمانی "دابل – گور" تصویری از خود شخص است که واقعا ترسی منحصربفرد را مورد مشاهده القا میکند . تا به امروز ترس از همزاد در ملل مختلف مشهود است . و این ترس در آداب برخی از ملل در پوشاندن تمام آینه های منزلی که در آن فردی متوفی هست نمایان است . کلا همزاد شبیه نسخه ای از کالبد اثیری ما هنگام برون فکنی است و اکثرا برای هشدار خود را به فرد نمایان میکند . در قرون وسطی این تصور را داشتند که یک جادوگر میتواند همیشه یک همزاد را هر وقت بخواهد تولید کند که هم اکنون در عصر ما این نظریه کاملا رد شده و میدانیم که این در واقع همان کالبد اثیری جادوگر است که در برون فکنی، فرافکنی میشود و همزاد نيست. متاسفانه در آن زمان بانوان ساحر زیادی بی گناه در اثر همین سوءظن که ثابت میکرد در کارهای جادوگری هستند سوزانده یا به سیاه چاله های مخوف برده شدند.
بنا بر يك حكايت قديمي اگر بانوی نوجوان و ساحر روبری آینه با دوشمع به مراقبه بپردازد در میان آن آینه آینده خود را که کنار فرزندان و شوهرش است خواهد دید و اگر در این هنگام این جرات را داشته باشد که به قبرستان برود و در شبانگاه 12 بار دور قبرستان را طواف کند حتما موفق به دیدن همزادش خواهد شد.
و حکایتی دیگر میافزاید کافیست که در شبانگاه 24 آوریل بر در کلیسای محل در آیید و بخواهید هر فردی را که در سال پیشرو خواهد مرد شناسایی کنید همزاد این فرد حتما اگر قرار باشد در سال پیشرو فوت شود با حرکاتی سبک به سمت کلیسا خواهد آمد و اگر این همزاد . همزاد خودتان باشد خواهید فهمید که در سال آتی خواهید مرد .

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:, توسط mansour |

        روبه تو سجده می کنم در به کعبه باز نیست                                                                   بس طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست                                                                          به هر طرف نظر کنم  نماز من نماز نیست                                                                      مرا به بند می کشی ازاین رها ترم کنی                                                                        زخم نمیزنی به من که مبتلاترم کنی                                                                            از همه توبه می کنم بلکه تو باورم کنی                                                                          قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد                                                                    تمام پرسه ها ی من کنار تو سلوک شد                                                                         عذاب می کشم ولی عذاب من گناه نیست                                                                     وقتی شکنجه گر توی شکنجه اشتباه نیست.

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 9 مهر 1392برچسب:, توسط mansour |

اللهی دانایی ده که درراه نیفتیم.بینایی ده که درچاه نیفتیم.بگشای درکه درگشاینده توای.بنمای ره که ره نماینده توای.من دست به هیچ دستگیری ندهم کینان همه فانیند وپاینده توای.اللهی مکش این چراغ افروخته رامسوزان این دل سوخته را.مدراین پرده افروخته را.مران این بنده نواموخته را.از نفس بدم رهایی ده یارب ازقید خودم رهایی ده.بیگانه  زاشناوخویشم گردان یعنی به خوداشنایی ده یارب.خداوندا قسم براختراندبه حق حرمت پیغمبراند.به راز غنچه نگشفته درباغ به دردلاله بنشته با داغ به پاکی زلال چشمه ساران به عمرکوته یک قطره باران به صیدی مانده ازره درکویری جدال سرنوشتی بااسیری به عشقی بی مرادوبی سرانجام به خون افتادگان دشت بی نام.خداوندا قسم برپاکبازان بلنداوازگان وسرفرازان.مرازین خودپرستی ها رهاکن چنان اندیشه ای برمن عطاکن که تقدیری که ازان ناگزیرم توانم قهر وجبرش راپذیرم ویا عزمی چنان پیگیر بخشم که نا تعقیر راتعقیر بخشم.توانایی ده ای بانی تغدیر که بشناسم زهم تغدیروتدبیر..........امین

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 7 شهريور 1392برچسب:, توسط mansour |
ای خداوند کریم بر من رحم فرماوگناهانم رامحو کن.مرااز عصیانم کاملا شستشو ده ومراازگناهانم رها کن.به عمل زشتی که مرتکب شده ام اعتراف مینمایم گناهانم همیشه درنظرم است به توای خداوند گناه ورزیده ام وانچه درنظرتو بداست انجام داده ام حکم تو علیه من عادلانه است ودراین داوری تو مصون از خطا هستی من از بدو تولد گناه کار بوده ام بلکه از هنگامی که نطفه دررحم بسته شد گناه کار بودم توازما قلبی صادق وراست میخواهی مرااز حکمت مملو ساز گناهانم را از من دور ساز تاباک شوم مراشستشو ساز تااز برف سفیدتر شوم ای که مرا در هم کبودهای شادی مرا به من بر گردان تا جان من باردیگر مسرور شودخداوندا دلی نو درون من بیافرین واز نو روحی راست به من عطا کن مرایاری کن تا با میل ورغبت تورااطاعت کنم انگاه احکام تورا به گناهکاران خواهم اموخت توازمن قربانی حیوانی نخواستی وگرنه ان راتقدیمت مینمودم قربانی من این قلب شکسته واین روحتوبه کاراست....شکروسباس برخداوندی که هرروز متحمل بارهای ما می شود وماراازمرگ می رهاند..امین