mavara
نوشته شده در تاريخ شنبه 28 بهمن 1391برچسب:, توسط mansour |

                                 هوالجامع                                                                                          .لفظ اشراق به معنی تابش نوراست ومشا به معنی راه رونده است.اشراقیون پیروان افلاطون ومشائیون پیروان ارسطو می باشند.اشراقیون براین باورند که درمسائل فلسفی مخصوصا حکمت اللهی تنهااستدلال وتفکرات عقلی کافی نیست بلکه سلوک قلبی ومجاهدت بانفس وتصفیه ان برای کشف حقایق ضروری ولازم است امادرروش مشائی تکیه براستدلال است.علت اینکه به پیروان ارسطو مشائیون می نامند این بوده که او درحالت راه رفتن سعی دراستدلال وتفکردر امور داشته که بهتراست به انها استدلالیون گفته می شد.ارسطودرسه مورد بانظرئیات افلاطون مخالف بوده که شامل.اول افلاطون عقیده داشت که.هرچه دراین جهان است مثل ومانندی دران جهان دارد وما سایه ان هستیم که دران جهان است.دوم اینکه اومعتقد بود روحها قبل ازبه وجود امدن جسم در عالم دیگرزیست می کنند وپس از خلق شدن بدن به ان تعلق می گیرند.سوم انکه انچه ما می اموزیم دراین جهان دراصل ان رابیادمی اوریم زیراروح قبلا انرا در جهان دیگر اموخته پس مطلب را به یاد می اورد.افلاطون می گوید بدن برای روح مثل پرده ای است که به روی ان اویخته شده ومانع تابش نوروانعکاس ان می شود وتنها ازراه ریاضت ومجاهدت برعلیه نفس است که این پرده کنارمی رود.همچنین میگوید.روح پیش امدن به این جهان زیبائی مطلق رادیده است اوبادیدن زیبائی ظاهردراین دنیا غم هجران به اودست می دهد. عشق جسمانی مانند حسن صوری مجازی است اما عشق حقیقی چیز دیگراست ومایه ادراک اشراقی ودریافت زندگی جاوید میگردد.انچه به عشق افلاطونی معروف است همان عشق حقیقی.عشق اللهی است.                                        باسپاس ازشما دوستان گرامی

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 26 بهمن 1391برچسب:, توسط mansour |

              هوالحكيم                                                                                     .گویند که خودزعشق واکن   لیلی طلبی زدل رها کن  یارب تومرابه روی لیلی                  هرلحظه بده زیاده میلی  ازعشق به غایتی رسانم  کوماند اگرکه من نمانم.                   ..طلا-پول-زمین هرگزجای علم ومعرفت راپرنمی کند بلکه انها رانابود می سازد..زمانی که فرد به خواسته های نفسانی خود پشت پانزند دیگر مریض نمی شود...در موقع صحبت درحضور چهارشخص احتیاط کن تاگرفتار نشوی اول قاضی دوم پلیس سوم سیاستمدار چهارم نادان..کلمه عشق (واقعی)مختص ذات اللهی است ودرزمین یافت نمیشود اغلب احساس رابا عشق اشتباه می گیرند به همین جهت نیزشکست می خورند...زن واژدها هردودرخواب به جهان هردوزین فتنه ازاد به..انسان هر کاری راانجام می دهد یاازفراررنج است یاکسب لذت..جام یکدیگرراپرکنید ولی ازجام واحد ننوشید..ایمان ازکردار جدا نیست وعمل ازپندار.اگرعشق درپی چیزی جزکشف اسرار عشق باشد به حقیقت عشق نیست بلکه دامی است گسترده ودران صیدی جزکالای بیهوده نمی افتد...دیوانگی نخستین گام رها کردن خودخواهی است تنها در دیوانگی است که می شودگفت درپس عقل چیست...دوزخ شکنجه وعذاب نیست دوزخ درقلب خالیست...چه دشواراست حیات برای انکه عشق رامی جوید اما به شهوت می رسد...هنگامی که تمامی رازهای زندگی برتوگشوده شوده شود انگاه ارزوی مرگ می کنی...عشقی که هرروزتازه نشود اندک اندک به عادت تبدیل میشودورنگ بردگی به خود میگیرد....عشق شهوت نیست عشق خنده ای دورازژرفای روح است...جان من مصائب خویش رااشکارمساز تااگردریا هاخروشند واسمانها فروریزند توایمن باشی..عشق مانند ستاره ای میماند که فروغش باانوارصبح ناپدید می شود...عقل سکان وکشتی روح ادمی است وعشق بادبان ان است..عا قل انچه رامی داند نمی گوید ولی انچه رامی گوید می داند...دشمن دوست نما هرچه کند تدبیراست خصم خاموش نشین چون سگ غافلگیراست خصم اگربررخ توتیغ زند هیچ مگو برش کم محلی تیزترازشمشیراست......                   خدایا مرا معبرارامش کن تاانجا که نفرت است.عشق جاری سازم..انجاکه خطااست.بخشایش بگسترم..انجاکه جدائی است.وصل بیافرینم...انجاکه لغزش ودروغ است.حقیقت بیاورم..انجا که تردید است.ایمان بیاورم...انجا که ظلمت است.نور بتابانم...انجا که اندوه است.شادی منتشر کنم.....خدایا مراموهبت ان عطا کن تابجای اسودن.به دیگران اسایش ببخشم وبجای انکه دیگران درکم کنند.درکشان کنم وبجای اینکه عشق دریافت کنم.عشق بورزم.زیرا با فراموش کردن خویش است که می توان به هرچیز رسیدوبابخشایش است که بخشیده می شویم.وبا مردن است که زندگی ابدی می یابیم...              باسپاس از شما دوست عزیز.

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 18 بهمن 1391برچسب:, توسط mansour |

                                                  هوالحبیب                                                    "عشق یعنی.اهی از اقیانوس احساس.اشکی ازاسمان اندیشه.لبخندی ازکشتزار روح "           اللهی این سوز ما امروزدردامیزاست نه طاقت به سربردن نه جای گریزاست .این چه تیغ است که چنین تیزاست .اللهی درد می دانم ودوا نمی دانم.اللهی تو شفاساز که ازاین معلولان شفائی ناید به سامان ارکه سخت بی سامانیم .جمع دارکه بس پریشان نشویم.دانائی ده که ازراه نیفتیم بینائی ده که در چاه نیفتیم.نگاه دارتا پریشان نشویم به راه دارتا پشیمان نشویم.بیاموزتاراه راازچاه بدانیم برافروزتادر تاریکی نمانیم.همه رااز خودرهائی ده همه راباخوداشنائی ده.همه راازمکراهریمن نگاه دارهمه راازفتنه نفس اگاه ساز.ازنفس بدم رهائی ده یارب از قید خودم رهائی ده یارب بیگانه زاشنا وخویشم گردان یعنی به خود اشنائی ده یارب.یارب زشراب عشق سر مستم کن وزعشق خودت نیست کن وهستم کن.ازهرچه بجزعشق تهی دستم کن یکباره به بند عشق پابستم کن.اللهی انکه تورادشمنی اموخت سوخت انکه جوهر حیات شناخت لب دوخت.انکه دم ازبیگانگی زد اشنائی بیاموخت..دل جایگاه مهراست نه جای جوشش کین.جان از دوستی جان گیرد وکین با کین دوستی کلید درهای بسته ومرهم دلهای شکسته است.چه زیباست جهان اگر بینائی اموزی وچه مهرباند جهانیان اگردریچه دل پرازمهررا بگشائی...مطلب ازعالم وارسته خواجه عبداله انصاری رضی الله/                                                                                

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:, توسط mansour |

  .عشق در جانها ماند شراب است در جام که هران چه از او نمایانگراست اب است وانچه پنهان مستی.                                                                                                       حمدوسپاس خداوند یکتا که عظمت وجلال وجبروتش انسان رامتحیر می سازدوترسی سراپای وجودمان را می گیرد که خود سرچشمه حکمت است.در این دوراهی  گیجگونه زندگی.راهی است که ضمیر پک اللهی انسان درورطه وسوسه های فرشته ملعون زهره دختر صبح{شیطان} خداوند روی زمین به سنگ محک می خورد وکیست که ادعای رویاروئی اورا نداشته .راهی است که پدر اسمانی باتدبیر حکمت اموزخود بنا نهاده وشریرتاکنون تلاش درمخفی نگاه داشتن ان را دارد.کیست که کفاره گناهان بشر رابپردازد به غیر خود حضرتش.ایا غیراز این است که کسانی که با تشنگی روحی ان را یافته اند بهشت راستین که جایگاه ستایش فرشتگان اللهی وکروبیان است رابا هم اغوشی حور پری وشراب خواره گی عوض نمی نمایند ایا شهوت برای بقای جسم خاکی روی زمین است نه برای روح که از جنس اللهی است اگر عملی درروی زمین گناه است می شود در اسمان هم گناه باشد.قلب انسان یا جایگاه تاریکی است یا نور هر دو ان با هم در ان واحد نمی شود.همانطور که حضرت حق فرمودند تعداد اندکی به ملکوت من راه پیدا می کنند که انها برگزیدگان خداوند هستند.پس گوش به ابلیس صفتان نداده وتنها راه راستینش رااز خود او بطلبیم....

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:, توسط mansour |

          .ای عقل خجل زجهل ونادانی ما               درهم شده خلقی زپریشانی ما                        بت در بغل وبه سجده پیشانی ما                کافرزده خنده بر مسلما نی ما                   گناه وبدی به معنی شکستن حدود اللهی خداوند است وچون حدودوقوانین خداوند سرچشمه گرفته از افکار خداونداست .وخداوند نیز خدای است نامحدود پس قوانین وحدود اونیز نامحدود است وچون ذات اللهی با گناه سازگاری ندارد.پس جزای هرگناهی بایستی متناسب با همان گناه باشد مانند شکستن یک شیشه جزای ان فقط یک شیشه است نه بیشتر.پس وقتی گناهی صورت می گیرد یعنی حدود اللهی رازیر پاگذاشته ا یم وچون حدود اللهی نا متناهی است پس پرداخت ان هم باید برای انسان نامحدودمی باشد.ولی انسان قادر به پرداخت جزای نامحدود نیست پس چه کسی می تواند جزای این نامحدود رابدهد که عدالت اللهی که ان هم ازذات اللهی است زیر پا گذاشته نشود چه کسی شایسته تر ازخودخداوند که هم قادر است هم درنهایت مهربانی...امیداست همگی شامل بخشش والطاف اللهی قرار گیریم...امین

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:, توسط mansour |

روح انسان برای اینکه بتواند باجسم پیوند برقرار کند احتیاج به تن پوش یاهمان عقل وذهن است که به ان ضمیر ناخوداگاه یاجسم اختری نیز گویند.همچنین روح انسان دارای ابعاد گوناگونی است ما هفت کالبدیم دریک جسم که هر کاتبد درمنطقه ماورائی خود سفر می کند.هنگام خواب روح وجسم اختری که بعدی ازان است جسم راترک می کنند برای کسب انرژی به ماورا می رود ولی توسط  ریسمانهای نقره ای رنگی به جسم متصل است برون فکنی روح به غیراز کسب انرژی رساندن وگزارش عملکرد فرد به درگاه خداونداست که این سفر به زمانی معادل یک تا سه ساعت احتیاج است پس از ان روح یا به گذشته سفر می کند یا به اینده که فرایند خواب دیدن اغاز می شود هرچه روح به جسم نزدیک باشد خواب سیاه وسفیداست وهرچه دورتر رنگی پس از برگشت روح به این عالم اگر فرد قصد خوابیدن را هنوز داشته باشد روح در کنار جسم یا در همان حوالی می ماند ومانع خواب شخص نمی شود برای اینکه بتوانیم خواب هایمان را به یاداوریم باید ضمیر ناخوداگاهمان را فعال کنبم.برای به خواب رفتن شخص احتیاج دارد از مرحله الفا ی مغز که هوشیاری است به مرحله بتا که به ان خلسه نیز گفته می شود برود.اگرخواب رااز انسان بگیرند موجب بحران های روحی وسپس به جنون کشیده می شود که دراین حالت قسمتی از روح جسم راترک گفته وبرای زنده ماندن به ما ورامی رود این حا لت با خواب عادی فرق دارد.در خواب عادی تمامی روح جسم راترک گفته ضمنا گناها ن بی خوابی طولانی  باعث انذجارروح وترک ان می شود که علت دیوانگی وجنون می باشد.گفتنی دراین خصوص بسیار است ولی به همین مقدار بسنده می نمائیم .امید باعث جلب نظرشما دوست گرامی شده باشد فراموش نکنیم خواب یکی از بزرگترین نعمت های خداونداست برای بقاانسان پس قدران رابدانیم وازان درست استفاده نمائیم/ با سپاس فراوان از شما دوست عزیز

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 بهمن 1391برچسب:, توسط mansour |
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 16 بهمن 1391برچسب:, توسط mansour |

انسان دارای ضمایر گوناگون است مهمترین ان ضمیر خوداگاه وضمیر ناخوداگاه است.ضمیر خوداگاه حواس رادر بیداری مدیریت مینماید ولی ضمیرناخوداگاه هنگام خواب شروع بکار می نماید که به ان جسم اختری نیز می گویند روح ما کالبدهای  گوناگونی دارد که درهر عالم با همان کالبد سیر می کند.ضمیر ناخوداگاه تمامی سیستم فیزیولوژی رادر دست دارد هنگام خواب با اینکه بدن رابرای کسب انرژی ترک می کند درهمان لحظه سیستم های غیرارادی را مراقبت می کند هرانچه در ضمیر خوداگاه انسان نقش ببندد پس از مدتی به ضمیر ناخوداگاه سپرده می شود برای بایگانی. اگر بتوانیم باضمیر ناخوداگاه خوداشتی کنیم وقبل از خواب هر خواسته ای داشته باشیم وصادقانه ازاوبخواهیم اومسئول براوردن خواسته مان در کائنات می شود.مدیریت ضمیر  ناخوداگاه.1استفاده از اصل تمرکز به هرچه تمرکز کنیم عکس العمل بعدی مابه همان جهت میرود.2استفاده از خاطرات خوب گذشته3ساختن تخیلهای زیبابرای اینده درذهن4ندادن واژهای منفی به ان5استفاده ازاصل انتظاردرزندگی ان چیزی اتفاق می افتد که منتظرش بودید.مرکز قدرت ایمان دراین ضمیر است.زمانی که ضمیر های خودراتحت تلقین قرار می دهیم دراصل درحال بازسازی ان هستیم.ضمیر ناخوداگاه منبع قدرت اعظیمی است که خداونددرون انسانها قرارداده وتنها باشناخت ان وفعال نمودن ان به نحودرست است که می توان به این قدرت بی انتها دست یافت.....ادامه مطلب درنوبت بعدی..با تشکرازشما که وقت گرانبهایتان رابرای خواندن مطالب صرف می نمائید

نوشته شده در تاريخ شنبه 7 بهمن 1391برچسب:, توسط mansour |

با سلام مجدد به همه دوستان مخصوصا بانوان گرامی...در جای می خواندم که جمعی از بانوان گرامی از روی بی حوصله گی بران شده بودند که اندگی به خلقت ادم{مردها}انگونه که مطابق میل وافکارشان باشد بنمایند وحسابی تا جای امکان مردان را انالیز زنانه نموده بودند که ما مردها ازافریده شدن شرمنده میشدیم.بااحترام کامل  به تمامی بانوان ومقام شامخ زن فقط ازروی تنوع موضوع وبا بهره گیری از قانون عمل وعکس العمل بران شدم تاما هم دست به انالیز بانوان بزنم............الیاژغرور سرسختی است که ان هم از جنس زنان است......زن ها سرابی هستند درظهر تابستان کویر که هیچ وقت مرد تشنه را سیراب نمی نمایند فقط طلعطو سراب رابازیگرند.......ایا تاکنون اندیشیده اید چراخداوندبرای خلقت زن ازخاک زمین گلی نسرشت بلکه ازدنده چپ ادم تکه ای وام گرفت.......گویا ازاپتدای خلقت جای برای عنصرزن نبوده وگرنه از اغاز دو مجسمه گلی می ساخت.....زنان واژه عشق را ازارتباط غلط با ابلیس اموختند شما خودتان میزان عشقشان را قضاوت کنبد.....به چشماب زنان نمی شود خیره شد چون هنوز اثرنگاه افسونگرشریر که زن رابا ان افسون نمود باقی است.....افسونگری محکمترین سلاحی است که ابلیس به زنان خوب اموخت....ادم وقتی بدخلق باشد درروز عوام می گویند از دنده چپ بلند شدی همان جای که زنازان افریده شده.....3عامل فساد زن-زر-زور که نقش زن درمرتبه اول وبالا است....زنها همچون میمون هستند که تا به یک شاخه جدیددست پیدا نکند شاخه قبلی راترک نمی نمایند....گفتنی دراین خصوص زیاد است ولی به همین مقدار بسنده می نمایم. مجددا یاداور می شوم هیچ قصد اهانت به بانوان عزیز رانداشته وندارم  ازدامن زن است که مرد به ماورای معراج می رسد پس سرتعظیم برابر تمای زنان فرود می اورم وانان گوهرانی هستند نهفته فقط باید مجال شکوفای به انها داده شود واین وظیفه ما مردان است./

نوشته شده در تاريخ شنبه 7 بهمن 1391برچسب:, توسط mansour |

درزندگی نیروی برتر{خداوند}.بسیار قلیل سیگنال محبتش را که ازفهم  احمقان فزون است.بانیروی وجوددرونمان همتراز می نماید.وخوشا به احوال گیرنده که با تمام توان اجزایش را بسیج نموده تا مبادا ذره ای ازاین انرژی هدر نرود وتمامی را کسب نماید. این موحبت راخالق ازروی محبتش در عین عدالت بما ارزانی می نماید.ووای بر ما اگرازروی جهلی که دران قوته وریم به خود جسارت ابلهانه نموده ولب به شکوایه بنماییم.ان هنگام واحد سمعی بصری کاینات از ارشیو زندگیمان ظبط شده هارابه تصویر می کشاند واین هم قسمتی از دلایل حکمتانه ذات اقدس اللهی اش می باشد.پس فرصت ها کم است وشانس ها کمتر  ولی تا بخواهی حماقت ها بی شمار.......گویا خالق این روح ازابعاد ان وشکو های جاهلانه اش برای رفع مسولیت وتوجیح نمودن گناهانمان خوب مطلع بوده وهست پس درزندگی چند نوبتی دررا بروی پاشنه هر شخص می چرخاند تا فردا بتواند مهر خموش بر لب ها بزند...امید است ما وشما در این گروه افراد نباشبم..امین/ 

نوشته شده در تاريخ جمعه 6 بهمن 1391برچسب:, توسط mansour |

باسلام به تمای دوستان وقتتان خوش.دراندیشه ان بودم از گجای این دنیای بی انتها شروع نمایم.ساعاتی قبل درجمعی بحث مرگ پیش امد واین دلیلی برای شروع سخن درموردمرگ گردید.قبل ازهرچیز لازم بهذکراست اینجانب هیچگونه ادعای درخصوص داشتن دانشی ماورای دیگران نیستم.پس از سالیان زیادی تحقیق دراین علم دریافتم که هنوز به{الف افبا}نرسیدم ودربراراساتید این علم با کرنش احساس عجز مینمایم.ازسخنانم برداشت برتری ننماید بلکه من در مقابل دانستنی های شما دوستان سر تسلیم فرود می اورم.به نقل از قول عارف وفیلسوف هندی {اشو}مرگ وجود خارجی ندارد بلکه تحول اگاهی از یک شکل به شکل دیگراست.انسان می تواند اگاهانه بمیرد یادرنااگاهی طبیعت اینچنان مقرر داشته انسان قبل از مرگ به بیهوشی میرودتاچیزی رانشناسد وبتواند درد راتحمل کند.چنان چه پزشک هنگام عمل جراحی باید بیماررا بیهوش کند تا قادر به عمل جراحی باشد.طبیعت بطور خودکار درجراحی مرگ اینچنین عمل می نماید.هرانچه مایلی مرگ تو باشد مقرر کن زندگیت همانگونه باشد........باتشکرادامه مطلب رافردا بیان مینمایم {این قصه سردراز دارد}

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 6 بهمن 1391برچسب:, توسط mansour |